معنای همجنس‌گرایی در گفتمان جنسی ایرانیان

معنای همجنس‌گرایی در گفتمان جنسی ايرانيان
رادیو زمانه
معنای همجنس‌گرایی در گفتمان جنسی ايرانيان نیما شاهد چکیده: در این مقاله مروری تاریخی بر روند دگرگونی میل همجنس‌گرایانه در ایران داریم. پرسش اساسی این مقاله این است که چه ویژگی‌های شاخصی سه گونه از همجنس خواهی را در ایران از هم جدا ساخته است. ما میان «شاهد» دوره کلاسیک، «همجنس‌بازی» دوره شهری‌سازی ایران، و «همجنس‌گرایی» دوره اخیر تمایز قایلیم. به نظر ما ترس از همجنس‌گرایی یا هوموفوبیا مرزهای سخن از همجنس‌گرایی را مشخص می‌کند. بنابراین در ایران نیروی منفی هوموفوبیا همواره هویت همجنس‌گرا را معین ساخته است. ما رابطه متقابل سرکوب هوموفوبیا و میل همجنس‌خواهانه را بررسی می‌کنیم. در این رابطه متقابل مشخص می‌شود «هر جا سرکوب هست مقاومت نیز وجود دارد.»1 از درون این رابطه متقابل هوموفوبیای و میل است که هویت همجنس‌گرایانه را در هر دوره می‌توان مشخص ساخت. به جهت تفاوت محتوایی کنش همجنس‌گرای مردانه و زنانه و بنابراین پیشگیری از اطاله کلام، تمرکز این مقاله بر همجنس‌گرایی مردانه خواهد بود. مقدمه: دوستی برایم تعریف می‌کرد که در خانه قدیمی در شیراز (خانه ضیایی) کاشی‌کاری نصب شده است که در آن سه تصویر قرار دارد: در بالا، تصویر شاه در وسط، تصویر غلام و در پایین، مالک یا صاحب خانه. بیننده معاصر این آثار در مورد معنای چنین کاری متحیر می‌شوند؛ چه معنایی دارد که غلام خانه تصویرش از ارباب بالاتر قرار گیرد؟ ما در دوره‌ای به این آثار می‌نگریم و سردر گم می‌شویم که معنای تاریخی جنسیت در فرهنگ ما دگرگونی‌های اساسی را از سر گذرانده است. ما بخشی از حافظه تاریخی جنسیتمان را از یاد برده‌ایم. این سلسله مراتب قرار گرفتن تصاویر خاطره آن دوره‌ای را در خود حفظ کرده است که در ایران غلامان به عنوان شاهدان، نزد صاحبانشان، ارزشی مشابه پادشاهان داشتند و عاشقانه ستایش می‌شدند. این تصویری است که در فرهنگ شاهددوستی ایرانیان با شواهد بسیار مورد اشاره بوده است (برای مثال بنگرید به (شمیسا،۱۳۸۱). اما بیننده که در دوره معاصر از فرهنگ همجنس‌خواهی تنها واژه کریه «همجنس‌بازی» را شنیده باشد چنین خاطره‌ای را به یاد نمی‌آورد. در کنار این تصویر شاعرانه از شاهدان که معشوق‌های همجنس‌خواهان دوره کلاسیک ما هستند، در دوره شهری‌شدن و توسعه‌یافتگی تصویر دیگری از همجنس‌خواهی را می‌توان سراغ گرفت که نمونه شاخص آن در برخی پارک‌ها در شهرهای بزرگ پیدا می‌شود؛ پاتوق‌هایی برای گشت‌زنی و شریک‌یابی کسانی که این‌بار همجنس‌باز نامیده می‌شوند؛ عنوانی که اختراع دوره شهری‌شدن ایران است. دوره‌ای که در آن نه فرهیختگی همجنس‌خواهانه عصر کلاسیک ما وجود دارد و نه دست کم شرافت و صراحت مدرنیته‌ای که حقوق برابری برای زندگی انسان‌ها با هر گرایش جنسی قایل است. اما حالا کمتر از یک دهه است که به تدریج مفهوم جدیدی جسورانه در گفتمان جنسی ما به کار می‌رود؛ همجنس‌گرا. اصطلاحی که در حال حاضر همچون شبحی در دخمه‌های آکادمیک محبوس است و انتظار آن می‌رود که روزی این شبح تمامیت گفتمان جنسی ما را در نوردد و جایگزین «شاهد» دوره کلاسیک و «همجنس‌باز» دوره شهری شدن بشود. اما هنوز ما تا کمال این گفتمان فاصله داریم. حتی در میان برخی روشنفکران ما نیز این واژه هنوز عادت نشده است. ما در این مقاله به تاریخ شکل‌گیری این گفتمان می‌پردازیم و سمت و سوی آن را مورد تحلیل قرار می‌دهیم. الگوی تحلیل ما برخی پیش‌فرض‌های تحلیل گفتمان فوکویی را دارد. ما آنچه «بیان»2 های تشکیل‌دهنده گفتمان فوکویی است را در دوره کلاسیک از ادبیات و هنر و در دوره شهری‌سازی از فرهنگ روزمره و در دوره متأخر بیشتر از فرهنگ مجازی که بستر ایجاد مفهوم همجنس‌گرا و دگرباش بوده است، اخذ می‌کنیم. قواعد گفتمانی در تحلیل ما تابع عقلانیت تولید و مناسبات مادی است که زمینه تحقق گفتمان جنسی است. به همین مناسبت از سه دوره کشاورزی، صنعتی یا شهری‌سازی و مجازی‌سازی برای بررسی بستر عینی که قواعد گفتمانی را شکل می‌دهد، یاد می‌کنیم. در دوره نخست، همجنس‌خواهی در فضای فراغتی حاصل می‌شود که تنها فرهیختگی و اشرافیت می‌تواند آن را ایجاد کند. خارج از این فضاها به جهت الگوی تولید مثلی جنسیت، همجنس‌خواهی به شدت محدود می‌شود. در این دوره، دربار شاهان یا مدارس جایی است که شاهددوستی نزج می‌گیرد اما با عمومیت ‌یافتنش در جامعه، گرمابه‌ها و قهوه‌خانه نیز فضایی برای مراودات همجنس‌گرایانه می‌شود. در دوره دوم، دگرگونی‌های اساسی به زیر بنای مادی فرهنگ وارد می‌شود؛ فضای خصوصی که در دوره کلاسیک کمتر یافتنی بود به تدریج برای میل جنسی، مجالی فراهم می‌کند که از طریق آن، میل همجنس‌گرایانه امکان رشد می‌یابد. اما از سوی دیگر در سطح نخبگان و به تدریج جامعه ارزش‌های شاهد‌دوستانه کلاسیک با نفرت از «همجنس‌بازی» جایگزین می‌شود. در این دوره فضای عمومی قهوه‌خانه‌ها جای خود را به پارک‌ها می‌دهد و حوزه خصوصی توسعه یافته در روند مدرن‌سازی فضای جدیدی برای زندگی دگرباش مهیا می‌کند. در دوره سوم فضای مجازی به عنوان جایی که الگوی تولید مثلی به تعلیق در می‌آید مجالی برای رشد فانتزی‌های جنسی غیر متعارف و ایجاد الگوی دیگری از جنسیت پدید می‌آورد. بررسی گفتمان همجنس‌گرایانه در این سه دوره مستلزم توجه به مرزهایی است که میل به همجنس را طرد می‌کند. چنین مرزی را هوموفوبیا پاسداری می‌کند؛ یعنی ترس از لواط، زنانگی، نقض و تخطی تولید مثل و خانواده و خلاصه هر عنصری در الگوی دگرجنس‌گرایانه ایرانی که همجنس‌گرایی را تهدید می‌داند. هوموفوبیا در هر یک از این سه دوره به گونه‌ای دور زده شده است. در گفتمان کلاسیک شاهدخواهی از لواط جدا شده است. چنان‌که افلاطون و سقراط، این هوموفوبیا را با تمایزگذاری میان عشق واقعی و شهوت دور می‌زدند و هنوز عاشق پسران زیبارو بودند، در این دوره نیز لواط از چنین عشقی جدا شده است تا مجالی برای میل همجنس‌خواهانه باقی بماند. در دوره دوم، توده‌ای ‌شدن دنیای زندگی مجالی برای مخفی شدن هویت‌هایی فراهم آورده است که میل به کنش جنسی خود را در این فضای خصوصی، در شهرها، ارضا کنند و تبهکارانه جایی که چشم هوموفوبیای جامعه نابیناست به‌سر برند. در دوره مجازی‌سازی نیز فضای مجازی به خوبی جایی امن برای مخفی شدن از فضایی عمومی است که هنوز به شدت هوموفوبیک است. بنابراین در تاریخ این میل همیشه هوموفوبیا یک نیروی منفی در تعیین هویت همجنس گرایانه بوده است. ما با بررسی این سه دوره، به این پرسش‌ها پاسخ خواهیم داد: هوموفوبیای ایرانی در هر دوره چه شکلی دارد؟ چه عقلانیتی تولید این گفتمان هوموفوبیایی را ایجاب کرده است؟ بر همین اساس چه فضای ممکنی برای میل همجنس‌خواهانه وجود دارد؟ چه زمینه عینی این مجال را ممکن ساخته است؟ «شاهد دوستی» در عصر کلاسیک جنسیت واژه شاهد را شمیسا در تحقیقی برای توصیف میل همجنس‌گرایانه ایرانیان از دوره غزنویان تا عصر حاضر به کار برده است (شمیسا، ۱۳۸۱)، تا اشکال همجنس‌خواهی و بچه‌بازی را در ادبیات نشان دهد. نقد این اثر که از جهت شواهد، غنی و از جهت تحلیل، ضعیف و حتی معیوب و به شدت هوموفوبیایی است در جای دیگری باید پیگیری شود. اما آن‌طور که وی نیز نشان می‌دهد آغاز سخن از شاهد‌دوستی در ادبیات فارسی، حکایت عشق محمود غزنوی به ایاز است. این دوره تا دوره مدرن‌سازی جامعه ایرانی که از اواخر دوره صفویه و قاجار شروع می‌شود دوره‌ای است که جامعه کشاورز ایرانی چارچوب جنسی دگرجنس‌گرایی را برای تولید مثل اقتضا می‌کند. در این نظام تولیدی جز اشخاصی که از چرخه تولید بیرون قرار می‌گرفته‌اند همه درگیر تولید هرروزه‌اند. این شیوه تولید اقتصاد جنسی را اقتضا می‌کند که در آن تولید مثل و استفاده از کثرت نیروی انسانی مستلزم تقویت نهاد خانواده است. چنین اقتصاد جنسی بر هنجارهای تولید مثلی مبتنی است. رژیم جنسی پدرسالار تکلیف جنسیت ایشان را مشخص می‌سازد و جای هیچ سرپیچی از جنسیت بیولوژیک و اجتماعی وجود ندارد. رفتار زنانه برای پسران در یک نظام کشاورزی محال به نظر می‌رسد و مردانگی نشان دادن اصل رفتاری پسران است. به صورت نظری هیچ جایی برای رفتار همجنس‌خواهانه در سطح رفتاری ممکن نیست و سرکوب ابزارهای عملی بسیاری برای رفتار زنانه‌ی مردان دارد. سازمان کار اجتماعی هیچ جایی برای دگرسان بودن جنسی نمی‌گذارد. بنابراین زنانگی از کسی نمی‌تواند سر بزند. اما عملاً این نظام، حفره‌هایی را برای جنسیت باز می‌گذارد که از مجرای آن‌ها رفتارهای دگرسان مجال بروز پیدا می‌کنند. اگرچه سازمان اجتماعی کار که به تولید مثل نیاز دارد جایی برای نیروی کار نمی‌گذارد تا دگرسان زندگی کنند، اما کسانی که به دلایلی در این نظام تولیدی از چرخه تولید کنار گذاشته می‌شوند امکان پیدا می‌کنند تا از شکل‌های دیگر‌جنسی بهره برند. نخست در سران و پادشاهان و سپس نخبگانی که گرد آن‌ها هستند. به همین جهت محمود غزنوی، مسعود غزنوی، و سایر درباریان غزنوی، سلجوقی، تیموری، مغول، صفوی و قاجار مهمترین داستان‌های مربوط به این میل را از خود به جا گذاشته‌اند. شمیسا حجم بیشتر روایت خود را به نخبگان جامعه ایران این دوره اختصاص داده است که نظرباز و شاهد‌دوست یا شاهدبازند. مرزهای فاعلیت ایشان البته محدود است. چنان‌که در «تاریخ جنسیت» فوکو در مورد یونان باستان توضیح می‌دهد (foucault, 1990, p. 188) در ایران کلاسیک نیز نمی‌توان از «همجنس‌گرایی» [homosexuality] سخن گفت. این بیشتر گونه‌ای دوجنس‌گرایی [bisexualism ] است‌. مردان مورد اشاره در دوره کشاورزی مانند یونانیان هم به پسران عشق می‌ورزند و هم تولید مثل می‌کنند. تولید مثل ضرورتی است که خط قرمز رژیم جنسی این دوره را مشخص می‌سازد. حفره‌هایی وجود دارد اما نه آن‌قدر عریض که بتوان از آن با تخطی از تولید مثل عبور کرد. بنابراین نوعی دوگانگی میل را مشاهده می‌کنیم که هر چند نظم تولید مثلی را رعایت می‌کند اما به هوموفوبیای این رژیم جنسی نیز پشت می‌کند. برخلاف اصراری که شمیسا در بچه‌باز نشان دادن و رواج همجنس‌خواهی همگانی دارد، اما بخشی از ادبیات این دوره نیز به داستان‌های دگرجنس‌گرایانه لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و غیره اختصاص دارد. همه آن کسانی که به شاهد دوستی متصف شده‌اند نیز زندگی زناشویی دارند و به هنجارهای تولید مثلی جامعه تن داده‌اند.3 در این دوره سه بخش عمده را می‌توان از هم تفکیک کرد. در بخش نخست که اندیشه‌های عرفانی سیطره بر ادبیات ندارد شاهدبازی به شکل برهنه‌اش بدون تنزیه و عرفانیزه کردن مطرح است. فرخی شیفته «سرین سفید» شاهدان خویش است و سنایی که آغاز دوره عرفانی ادبیات فارسی است هنوز به صراحت از پسرکی اغواگری سخن می‌گوید که او را سرکیسه کرده است (شمیسا، ۱۳۸۱، ص. ۸۰).4 و سوزنی که خود به جهت عشق به پسری سوزن‌گر به شغل سوزن‌گری روی آورده است، در یکی از هزلیاتش به توصیف باسن شاهدش پرداخته است (شمیسا، ۱۳۸۱، ص. ۷۸).5 در بخش دوم با عرفانیزه شدن ادبیات عشق نیز بیان رمزی پیدا می‌کند که در آن از محتوای دنیایی و به تعبیر ایشان مجازی تنها به عنوان مجاز می‌توان یاد کرد و عشق حقیق در نفی افلاطونی این محتوای دنیایی به دست می‌آید. بنابراین در شعر مولوی بیان عرفانی از عشق به ایاز به دست داده می‌شود و در اشعار حافظ و سعدی نیز تا حد زیادی این شاهد دوستی روحانی می‌شود. عشق در این بخش همچنان به جنس مذکر تعلق می‌گیرد و اغلب معشوق مذکر است.6 با وجود این جنبه‌های صریح عشق همجنس‌خواهانه قرن پنجم با بیان‌های استعاری این دوره جایگزین می‌شود. در بخش سوم که شکل برجسته‌اش در دوره صفویه و قاجار شاهد‌بازی شکل بازاری و مبتذل‌تری پیدا می‌کند. بنابراین شاهدیم که به تدریج «شاهد‌بازاری» جای «شاهد پرده‌نشین» را می‌گیرد. و بیان کنایی این میل کمتر می‌شود. این صراحت در تاریخ بیان میل همجنس‌گرا تا دوره مدرن‌سازی پیش می‌آید و هوموفوبیای جامعه کشاورزی همجنس‌گرایی به عنوان شکلی مبتذل از عشق در می آورد که در آن جا برای حماسه‌های عاشقانه باقی نمی‌ماند. ابتذال در این نوع میل برای مفهوم همجنس‌بازی دوره شهری‌شدن جا باز می‌کند. دور زدن هوموفوبیا جامعه کشاوزی در سایه سه عنصر اساسی در این سه بخش از دوره کلاسیک میسر بوده است. نخست از طریق آنچه فاعلیت سیاسی و فرهنگی حاکمان ترک (غزنوی، سلجوقی، صفوی و قاجار) ممکن ساخته بود تا میل همجنس‌گرا مجال بیابد. دوم در سایه تطهیر و عرفانیزه کرده این میل جنسی در بخش دوم از این دوره که با ادبیات رمزی مولوی، حافظ و سعدی برای دیگران جا باز کرد تا شاهددوستی جنبه موجهی بیابد. سوم در سایه آشفتگی حقوقی که با سیطره ترکان و مغول‌ها برای سیستم فقه اسلامی پدید آورد تا میل جنسی حفره‌هایی را برای ارضاء خود، هرچند در سایه گزند هوموفوبیای اجتماعی، بیابد. اما نیروی هوموفیبایی جامعه نیز از سوی دیگر فعال بوده است. در طول زمان شاهدان که به اراده شاه یا استادان و فرهیختگان در میان مردم می‌توانستند سر بلند کنند به تدریج به عنوان مأبون و مفعول مورد هتک قرار گرفتند. معشوق که زمانی ایاز بود و از وجاهتی برخوردارد بود به تدریج منفور واقع شد (شمیسا، ۱۳۸۱، ص. ۱۸۰). و زمینه برای هتک دوره جدید فراهم گردید. ایرج میرزا مهم‌ترین شاعر شاهد‌باز دوره‌ی شهری‌سازی است «همجنس‌بازی» دوره‌ی شهری‌سازی دوره دوم که صنعتی‌شدن و شهری‌شدن، شاخصه آن است و نیروی کار نیاز به آن دارد که تولید مثل کند اما فضای خصوصی ایجاد شده امکانی را برای شکل‌های غیره تولیدی جنسی مانند تجرد فراهم ساخت. در این دوره که مدرن‌سازی هر چیزی را به موضوعی برای خرید و فروش مبدل ساخته است به طور وسیع‌تری به خرید و فروش همجنس‌خواهانه دامن می‌زند. رابطه‌های بازاری که در حول مفهوم همجنس‌بازی در این دوره ساخته شده است از الگوی گفتمانی تبعیت می‌کند که در پاتوق‌ها ساخته شده است. جایی که برای مبادله بدن‌هاست. فرهیختگی دوره کلاسیک جای خود را به بازار جنسی داد که حداقل فضای فرهیخته‌ی همجنس‌خواهی سنتی را نیز نابود کرده بود. فرهنگ اشرافی کلاسیک باعث می شد تا ادبیات همجنس‌خواهانه نگاهی ابزاری و مصرفی به رابطه با شاهد نداشته باشد. شاهد در این دوره ظاهراً به این جهت «شاهد» نامیده می‌شد که شاهدی برای زیبایی الهی بود (شمیسا، ۱۳۸۱، ص. ۹۹- ۹۸). فرهیختگی اشرافی این دوره میل جنسی را به صورت تنزیه شده‌ای در آورده است که در آن همجنس‌خواهی نه مورد انکار است و نه مورد تقبیح. اما با توده‌ای شدن این میل از طریق فضای خصوصی و فراغتی که مدرن‌سازی برای شهر پدید آورده است ادبیات کوچه، که آنچنان فرهیختگی در آن نیست، میل همجنس‌خواهانه را به صورت یک کنش ممنوعه و بی بندوبار عرضه می‌کند. البته شواهدی از وجود امردخانه‌هایی در دوره‌ی کلاسیک هست چنانکه این امردخانه‌ها حتی در دوره سلجوقی نیز یافته می‌شده است (شمیسا، ۱۳۸۱، ص. ۹۳) یا در دوره‌های بعدی قهوه‌خانه‌ها پاتوق شاهدبازان بوده است و «شاهدبازاری» اصطلاحی مربوط به دوره کلاسیک است، اما رویه عمده عرفانیزه کردن و تنزیه شاهددوستی رویه‌ای مهم در میان شاعران و نخبگان آن دوره بود که به تدریج در دوره شهری شدن کم‌کم محو می‌گردد. چنان‌که پدیده «پلشت شدن زبان»، به تعبیر شمیسا، از دوره صفویه به بعد در زبان ادبی ظاهر می‌شود. ایرج میرزا مهم‌ترین شاعر شاهد‌باز این دوره است که به خوبی گفتمان جنسی همجنس‌گرایانه این عصر را به ما نشان می‌دهد. او از ادبیات صریح دوره قاجار برای بیان عواطف همجنس‌خواهانه‌اش بهره می‌برد و به همین جهت شیوه نگاه ابزاری شاهد‌دوستانه دوره خود را نیز نمایش می‌دهد. در شعر او شاهد، اگرچه هنوز محبوبیتی ویژه دارد اما پرهیز و فاصله قدسی که در ادبیات کلاسیک نسبت به شاهد اخذ می‌شد در اینجا دیگر یافت نمی‌شود.7 همراه با قداست‌زدایی از دنیای زندگی از شاهد نیز قداست‌زدایی می‌شود و به سطح نیازهای روزمره مردم نزدیک می‌گردد. این قداست‌زدایی همراه است با گسترش تلقی هوموفوبیای مردم کوچه و بازار از میل همجنس‌گرا. با از بین رفتن جایگاه اجتماعی اشرافیت سنتی که هواخواه شاهدگرایی بود در جامعه مدرن شده ایران، میل همجنس‌گرایانه پایگاه خود را از دست داد و همچون جامعه غرب نوعی از همجنس‌گرایی زدایی فرهنگ را تجربه کرد. در غرب مدرن همزمان با صنعتی شدن و تبدیل شدن همه بخش‌های جامعه به نیروی تولید، ارزش‌های نخبگان کلاسیک جای خود را به ارزش‌های توده‌ای داد. در ایران نیز طبقه اشراف و ارزش‌های ایشان به تدریج از بین رفت. شاهد کلاسیک بیخانمان شد. ملیجک که در دربار ناصرالدین شاه هم احترام و هم محبوبیت داشت در دوره‌های بعد به جهت سابقه و حرمت ناصرالدین شاه تنها محترم بود ولی دیگر جایگاه و نقش خود را تمامن از دست داد. غربت ملیجک که تا دوره پهلوی زنده بوده است نمادی از غربت فرهنگ کلاسیک شاهد‌دوستی است در دوره شهری‌سازی فرهنگ. اما میل جنسی همجنس‌خواهانه اگر مجرای عبور نیابد راه‌های دیگری را جست‌و‌جو می‌کند. قداست‌زدایی از دنیای سنت و ارزش جنسی آن موجب محو میل جنسی نمی‌گردد. همجنس‌گرایی به صورت مبتذل شده‌ای در بازار جنسی باقی ماند و به عنوان تحقیر شده‌ی«همجنس بازی» ظاهر گردید. همجنس‌باز چه فاعل چه مفعول و چه صورت‌های دیگر آن به عنوان رفتاری طرد شده معرفی گردید. این طرد از رفتارهای جنسی در این دوره همراه است با تحقیر میل همجنس‌گرا در ادبیات روزمره از جمله در شوخی‌ها و لطیفه‌های جنسی در مورد قزوینی‌ها. اما دگرگونی الگوی جنسی به سمت سرکوب میل جنسی همجنس‌گرا در شهری‌سازی فرهنگ ایرانی همراه است با نطفه یک تضاد؛ توسعه حوزه‌ی خصوصی و فردی که پیشتر وجود نداشت. میل جنسی سرکوب شده در این مدرنیزاسیون به پستوخانه حوزه خصوصی منتقل می‌شود و در آنجا شروع به تغییر شکل و هویت یابی می‌کند. هوموفوبیای جدید جامعه مصرفی همراه با خصوصی‌سازی حوزه‌های کنش فردی، هویت همجنس‌گرای دیگری را ایجاد می‌کند. این همجنس‌گرایی از جهت هوموفوبیا خشن جدید به شدت منزوی و ریاکار است. زندگی مخفی و تبهکارانه‌ای را در پیش می‌گیرد و از برخی فضاهای امن زندگ شهری برای ادامه حیات خود بهره می‌برد. به جهت خصوصی‌سازی ضعیف در ایران امکان آشکارگی کمی دارد. اما از حداقل‌های این حوزه خصوصی استفاده می‌کند. پارک‌ها، مکانی جدید برای پاتوق این «همجنس‌بازان» شهری است. خانه‌های مجردی و زندگی مجردی نیز امکانی برای زندگی همجنس‌گرایانه جدید است. امکان به تعویق انداختن ازدواج در این دوره میسر شده است، چیزی که در دوره کلاسیک مجالی برای همجنس‌خواهی نمی‌گذاشت. و تجرد نیز به عنوان محصول شهری شدن دنیای زندگی به هویت جدید همجنس‌گرایان شکل دیگری داده است. اگر در دوره کلاسیک ازدواج به عنوان راهی گریزناپذیر میل همجنس‌گرا را به صورت یک دوجنس‌گرایی در می‌آورد، در دوره شهری شدن هویت خالص همجنس‌گرایانه امکان بروز پیدا کرده است. هویت شاهد دوره‌ی کلاسیک بیشتر به صورت میل بزرگر به کوچکتر یا رابطه پدر و پسری بود و شاهد عموماً «بیریش» یا «ساده»8 نامیده می‌شد9 اما در این دوره فضای خصوصی و زندگی تبهکارانه‌ای که جامعه برای میل جنسی همجنس‌گرا ساخته است به تدریج در کنار میل دوجنس‌گرا و بچه‌بازان به همجنس‌گرایی مدرن امکان رشد می‌دهد، همجنس‌گرایی‌ای که به «بچه‌بازی» و «ساده‌بازی» کلاسیک فروکاستنی نیست. بنابراین در انتهای دوره پهلوی زمینه سخن از همجنس‌گرایی پیش آمد. برخی روشنفکران و هنرمندان علناً به همجنس‌گرایی شناخته شدند و در سطح گفتمان خصوصی ایشان سخن از همجنس‌گرایی تا حدودی از هجوم هوموفوبیای جدید مصون ماند. با وجود این حوزه خصوصی تنها در سطح زندگی فرهیخته‌ترین قشرهای اجتماعی مانند دانشجویان و روشنفکران همجنس‌گرا می‌توانست چنین هویتی را ایجاد کند. اما در سطح گفتمان عمومی جنسی هوموفوبیایی شکل گرفت که به نظر می‌رسد سایه سنگین آن را باید همچنان سال‌ها در ایران شاهد باشیم. در دوره جمهوری اسلامی که صورت سختی از هوموفیای اجتماعی با شکل بنیادگرای اسلامی در هم آمیخته بود شرایط دشوارتری برای میل همجنس‌گرا پدید آمد. شیوه زندگی جدید که شاهدگرایی و تسامح جنسی دوره کلاسیک را نابود کرده بود وقتی به تعصبات بنیادگرایانه پیوند خورد آلیاژی مقاوم از هوموفوبیا را برای تاریخ جنسیت در ایران پدید آورد که هر گونه زمینه سخن جنسی همجنس‌خواهانه را نابود کرد. وقتی به متون ادبی دوره کلاسیک می‌نگریم، تسامحی عجیب نسبت به میل همجنس‌گرا دارد، اما ناگهان در دوره جدید نفرت از شاهدگرایی کلاسیک و هر گونه میل همجنس‌گرا را ملاحظه می کنیم. ظاهراً با مسأله‌ای توضیح ناپذیر روبه‌روییم. چه رویدادی ناگهان چنین گسست گفتمانی را پدید آورده است که معنای همجنس‌گرایی شاهدگرایان کلاسیک برای ما غیر قابل فهم شده است. بر اساس آنچه در بالا گفتیم دو علت اساسی می‌تواند عبارت باشد از تغییر دنیای زندگی مردم به صورتی که ایده تولید مثلی جدید بر آن حاکم است و شاهدگرایی جایگاه سیاسی خود را که نخبگان و دربار و اشراف بود از دست داده است. از سوی دیگر همزمان با رشد تفسیر قشری از دین از دوره صفویه به بعد زمینه نگاه بنیادگرا به همجنس‌گرایی پدید آمده است. روایت‌های قشری که پیشتر نیز در دوره کلاسیک بیان می‌شد10 پس از رشد اخباری‌گری در دوره صفویه و فهم تنگ فقاهتی ایشان از زندگی، بهانه ای برای طرد همه جانبه میل همجنس‌گرا فراهم آورد. این در حالی بود که در دوره کلاسیک روایت عرفانی این نگاه دینی را دور زده بود. در جمهوری اسلامی، نگاه تنگ فقاهتی که از قبل در حاشیه فعال بود به عنوان قرائت رسمی و دولتی در آمد و شلاق و تازیانه به آن داده شد. همه این دلایل سرکوب فراهم شد تا رد پایی از این میل باقی نماند. اما چند سالی است که تاریخ جنسیت راه نشت میل

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: 03.09.2009 | «کابینه دهم در تصرف سپاه، دانشگاه علم و صنعت و شهرداری تهران»