شهیار قنبری: مأموریت هنرمند خلق آزادیست/ علی کلائی
خانه > slide, اندیشه و بیان > شهیار قنبری: مأموریت هنرمند خلق آزادیست/ علی کلائی
- خبر اختصاصی
- تاریخ : ۱۴۰۱/۰۹/۰۲
- دسته : slide,اندیشه و بیان
- لینک کوتاه :
- کد خبر : ۸
شهیار قنبری: مأموریت هنرمند خلق آزادیست/ علی کلائی
ماهنامه خط صلح – گفتگو با شهیار قنبری، دربارهی هنر اعتراضی این روزها
شهیار قنبری شاعر، آهنگساز و ترانهخوان است. نام شهیار قنبری سالهاست که با ترانه و شعر و موسیقی و حوزههای دیگر هنر در ایران منجمله فیلمسازی گره خورده است. او ترانههای فراموشناشدنی پرشماری مانند «بوی خوب گندم»، «نون و پنیر و سبزی»، «سر کلاس نقاشی»، «خورشید بیحجاب»، «مرد تنها»، «جمعه»، «هفتهی خاکستری»، «کودکانه»، «همیشه غایب»، «لالا لا لا»، «بچههای مهاباد»، «بیبی آبی»، «هجرت»، «دوباره در مهرآباد»، «حرف»، «نماز» و «سفرنامه» را در کارنامهی خود دارد. همچنین میتوان ادعا کرد که برخی ترانههای او مانند «قدغن» حتی آغازگر عصری جدید از موسیقی با محتوای اعتراضی در ایران معاصر ماست. در بحبوحهی اعتراضات سراسری پس از جان باختن مهسا (ژینا) امینی، ما در ماهنامهی خط صلح سراغ این هنرمند صاحبنام و صاحبسبک رفتیم و از او دربارهی موسیقی با محتوای اعتراضی در این روزهای کشور، کار درست هنری، تعهد هنرمند به مردم و جامعه و مأموریت هنرمند پرسیدیم و شهیار قنبری هم با گشادهرویی و صبر به پرسشهایمان پاسخ گفت.
مشروح گفتگوی ماهنامهی خط صلح با شهیار قنبری را در زیر میخوانید:
در دو ماه اخیر شاهد تولید آثار هنری بسیاری در اعتراض به شرایط حاکم و در همبستگی با مردم بودیم؛ تا حدی که میتوان مدعی شد از انقلاب بهمن ۵۷ به اینسو تولید این حجم از آثار هنری اعتراضی بیسابقه بوده است.
"نام شهیار قنبری سالهاست که با ترانه و شعر و موسیقی و حوزههای دیگر هنر در ایران منجمله فیلمسازی گره خورده است"به نظر شما دلیل آن چیست؟
قصد ندارم در آغاز سخن با حرفی منفی شروع کنم، اما گمان نمیکنم همهی این حجم آثاری که به آنها اشاره میکنید، حقیقی باشند و بدانند که چه میگویند و چه کار میکنند. برای اینکه به ویژه در زمینهی کار اعتراضی و ترانهی اجتماعی باید مقدمه داشت. کار ناگهان پیش نمیآید؛ یعنی شما نمیتوانید از ششوهشت یکباره به ترانهی اجتماعی بروید، اما این واکنش آشنایی است که اتفاق افتاده است و دوستانی نمیخواهند از قافله عقب بمانند.
مهم این است که اگر کار هنری خوب نباشد -یعنی دارای آن پیام درست و انرژیای نباشد که باید داشته باشد-، اثر خود را نمیکند و رد میشود؛ یعنی کار به دنیا نیامده، از بین میرود و تمام میشود. من فکر میکنم بیشتر این ترانهها در چنین وضعیاند و به دنیا نیامده، تمام شدند.
اما ترانههایی مانند «برای…» شروین حاجیپور، کارهای توماج صالحی و کارهایی از سوی دانشجویان موسیقی دانشگاههای مختلف در داخل ایران خوانده شده که به نظر میرسد اثرگذار بودهاند.
من به کارهای جدی که اثرگذار بودند، اشاره نکردم، چون وقتی به آن حجم اشاره میکنید، باید دقیقتر نگاه کرد. کدام بخش؟ بخشی که شما به آن اشاره میکنید، بخش درست کار است.
اصلاً به این دلیل کار شروین به این شکل که میبینیم، جا افتاده است که حقیقی و واقعی بود؛ قلابی نبود و برگرفته از حرفها و توییتهای مردم بود، اما پرسش اینجاست که با این آغوشی که برای ترانه باز شده و انرژیای که تولید کرده، آیا ترانهی ماندگار خواهد شد؟ امیدوارم بشود، ولی تجربهی من میگوید که اول کار این امر قابلپیشبینی نیست. دوم آنکه شرایطی که باید ترانهای در آن حالوهوایی برای جاودانهشدن داشته باشد، چیز دیگری است؛ یعنی شاید خیلیها عمری زندگی کنند و یک ترانه که به جاودانگی رسیده باشد، نداشته باشند.
بار مفهومی و خلاقیت در این بخش از آثار هنری تولیدشده در ایران از نظر شما چگونه است؟
من همه را نشنیدهام و نمیتوانم دربارهی همهی آنها قضاوت کنم. اما آنهایی که شنیدهام، بیشتر سرودهای قدیمی و کلیشهای بود؛ البته ممکن است کارهایی باشد که من نشنیدهام.
بگذارید مثالی بیاورم. آقای بهرام بیضایی ناگهان به ترانهنویس تبدیل شدهاند. این البته خوب است و هرکسی میتواند از جایی شروع کند، ولی این نمیشود.
"همچنین میتوان ادعا کرد که برخی ترانههای او مانند «قدغن» حتی آغازگر عصری جدید از موسیقی با محتوای اعتراضی در ایران معاصر ماست"همانطور که پیشتر گفتم، این کار نیازمند مقدمه است و کاری ناگهانی نیست؛ بنابراین اتفاقی که میافتد، این است که آنچه نوشته میشود، چون ترانه نیست و قابلیت ترانهشدن ندارد، هیچ اتفاقی برای آن نمیافتد. بیشتر اینهایی که من شنیدهام، در این دستهاند؛ یعنی کلامی کاملاً بیجان و بیزور دارند که اصلاً ترانه نمیشوند. هر متنی که ترانه نمیشود. وقتی وارد جهان هنر میشویم، آن جهان قوانین خودش را دارد. کاری هم به شرایط اکنون ما ندارد.
در آن جهان هنر کار باید به عنوان کار هنری شناسایی و ارزشگذاری شود.
این در رابطه با کارهایی است که شنیدهام. من الان ذوق و سلیقه را در جاهای دیگری میبینم؛ مثلاً در پوسترها و ویدئوهایی که تولید میشوند.
برخی از تولیدات، برگرفته از آثار هنری و سرودهای انقلابی قدیمی است؛ مانند «برپاخیز». فکر میکنید دلیل بازتولید این سرودها و آثار قدیمی چیست؟
رفتن به سمت آن سرودها خاطرهی وحشتناکی دارد و شنیدن آنها خاطرات خوشی را تولید نمیکنند. بیشتر سرودهای ۵۷ سرودهای قلابی بودند. ما موسیقی آمریکای لاتین را در آن زمان گرفتیم و روی آن شعر بد فارسی گذاشتیم.
الان اما بر روی آهنگ «برپاخیز» شعر جدیدی در ایران گذاشته شده است.
من شعر جدید آن را نشنیدهام.
بگذارید سراغ خود هنر اعتراضی برویم.
"به نظر شما دلیل آن چیست؟قصد ندارم در آغاز سخن با حرفی منفی شروع کنم، اما گمان نمیکنم همهی این حجم آثاری که به آنها اشاره میکنید، حقیقی باشند و بدانند که چه میگویند و چه کار میکنند"آیا میشود دو نوع هنر اعتراضی و هنر انقلابی را تعریف کرد؟
خیر. وقتی شما هنر را کنار هر چیزی میگذارید، کارتان را سخت و دشوار میکنید. شما اگر میخواهید از من که آدم حرفهای این عرصهام سوال کنید، سوالتان باید دقیق باشد. نمیتوانیم در این رابطه به صورتی کلی حرف بزنیم. چون مسئله هنری است.
مسئله اینجاست که آثاری که تولید شدهاند، به عنوان آثار اعتراضی شناخته میشوند.
از آنسو بحث انقلاب مطرح میشود. من پرسش را از این جهت مطرح کردم.
من هنر انقلابی نمیشناسم. هنر، یا هنر است، یا هنر نیست.
و اینجا هنر اعتراضی را ناظر به محتوای آن ارزیابی میکنید؛ درست است؟
قطعاً. هر نوع ژانر موسیقی همین حالت را دارد. شما میتوانید از همهی ژانرهای موسیقی استفاده کنید، ولی باید نتیجه و میوهی آن درست باشد.
"اما آنهایی که شنیدهام، بیشتر سرودهای قدیمی و کلیشهای بود؛ البته ممکن است کارهایی باشد که من نشنیدهام.بگذارید مثالی بیاورم"درست، یعنی با استاندارد جهانی و استانداردی که منِ حرفهای میشناسم، بخواند. چه به لحاظ شعر و ملودی و چه تنظیم و همه چیز. کاری که تنظیم آن از اول تا آخر غلط است که دیگر ارزشگذاری ندارد.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ «مرا ببوس» را داشتیم که عاشقانه بود و فضای سنگین آن دوره را نشان میداد یا حتی خود شما چند دههی قبل ترانهی «قدغن» را سرودید و اجرا کردید که تِمی عاشقانه دارد. هر دو کار هم در زمان خود و حتی پس از آن محبوبیت بسیار پیدا کردند. آیا در فضای کنونی آثار هنریای که در عین اعتراضیبودن، تِم عاشقانه هم دارند، میتوانند محلی از اعراب داشته باشند و با استقبال مردم مواجه شوند؟
البته؛ البته قدغن لزوماً دارای تم عاشقانه نیست.
قدغن نخستین ترانهی اعتراضی در آن سالهاست.
اما در پاسخ به سوال شما، حتماً. خود عشق همهی زندگی است. این تقسیمبندی به عاشقانه و غیرعاشقانه به نظر من پرت و غلط است و به باور من تقسیمبندی حرفهای نیست.
امروز ما با شعار «زن، زندگی، آزادی» مواجهیم و بحث ما هم نگاه محتوایی به آثار هنری است. به نظر شما چه محتوایی میتواند برای موسیقی اعتراضی امروز برای جامعهی ایران مؤثر باشد؟
فکر میکنم باید مردم را خوب شنید. باید ته درد را بیرون کشید و رویش کار کرد.
"بیشتر اینهایی که من شنیدهام، در این دستهاند؛ یعنی کلامی کاملاً بیجان و بیزور دارند که اصلاً ترانه نمیشوند"این حادثهی مهم، این پوستانداختن، این رنسانس تاریخی پر از لحظههای سینمایی و پر از شعر است. این امر خطرناک هم هست، چون میتواند به راحتی مبتذل شود. من در این سالها ترانههایی را شنیدهام که مثلاً خوانندهی لالهزاری دارد سیاسی میخواند. اینها را تا نشنوید، باور نمیکنید که اتفاق افتاده است. الان هم همین است.
تا ما قضیه و خودِ کار را جدی نگیریم، تا کسی که این کار را میکند، کار را یاد نگیرد و بلد نشود، همین است. این کافی نیست که اراده کند که از فردا میخواهد آهنگساز شود. باید پایهها را بشناسد و برود یاد بگیرد. اول باید این کار را یاد گرفت. کافی نیست که با یک اپلیکیشن و با پسوپیشکردن کار دیگران، به کار تازهای برسیم.
اخیراً خانمی بدون اجازه فکر کرده که ابتکار عجیبی کرده؛ رفته و ترانهی «مرد تنها» را به «زن تنها» بدل کرده است: «یک زن بود، یک زن!» خب این مبتذلکردن کار است.
"در آن جهان هنر کار باید به عنوان کار هنری شناسایی و ارزشگذاری شود.این در رابطه با کارهایی است که شنیدهام"برای اینکه این شعر که شعر من است، امروز نمیتواند وارد این صحنه بشود. اگر هم بخواهی آن را وارد بکنی، باید فکر دیگری برای آن کرد. باید چیزهایی به آن اضافه کرد. کاری که من با «کودکانه» کردم؛ اما کار این خانم مبتذلکردن کار است، چون اگر به بهترین شکل هم آن را اجرا بکنی، باز زنی است که دارد از بدبختیاش حرف میزند. ترانهی امروز اصلاً چنین ترانهای نیست.
شما وقتی «لالا لا لا دیگه بسه گل لاله» را میشنوید، شما را از جا بلند میکند و نمیگذارد بنشینی. ترانهی امروز اصلاً و ابداً ترانهی روضه و روضهخوانی نیست. ترانهی محکم و معترض است. معترض که فقط در خود کلمه نیست. اعتراض و خشمی که در انتها باید به پیامی انسانی برسد، باید به درستی شکل بگیرد و اجرا و بیان شود.
"من الان ذوق و سلیقه را در جاهای دیگری میبینم؛ مثلاً در پوسترها و ویدئوهایی که تولید میشوند.برخی از تولیدات، برگرفته از آثار هنری و سرودهای انقلابی قدیمی است؛ مانند «برپاخیز»"این است که کار را سخت میکند. روزهایی بوده که به دوستانی که کار میکنند و نشان من میدهند، میگویم اینهایی که نوشتهای، قبلاً گفته شده. این ترکیبات گفته و قبلاً ساخته شده. اگر میخواهی از من درس بگیری، درس من این است که برو و ترکیب خودت را بساز و خودت را بیان کن؛ دیگری را کپی نکن، چون اصلاً به جایی نخواهی رسید. وقتی اینها را گفتم، با حیرت من را نگاه کردند و پاسخ دادند که این خیلی سخت است.
گفتم که اگر آسان بود که همه ترانه مینوشتند؛ معلوم است که سخت است.
آن خانم هم که ترانهی «مرد تنها» را تغییر داده، بعد با من تماس گرفت و من اعتراض کردم و همچنان هم اعتراضم ادامه دارد. نمیخواهم وارد جنبهی قانونی بشوم، ولی باید از جایی شروع شود. ایران فردا باید ایرانی قانونمند باشد.
یعنی آن اصالت کار اهمیت دارد؟
حتماً. ترانهی «برای…» شروین به این خاطر است که مانده و به این شکل جا افتاده است؛ برای اینکه شبیه ترانهی دیگری نیست.
من کارهای توماج را هم به عنوان رَپر دوست دارم چون اصالت دارد.
نکتهی شروین حاجیپور و توماج صالحی یا دانشجویان دانشگاههای موسیقی این است که در متن حادثه و اتفاق و با تجربهی زیستهای که با گوشت و پوست و خون لمس شده، کار میکنند. آیا این نکته به نظر شما مهم است و تفاوت این نوع کارها با دیگر کارهایی که مثلاً در خارج از کشور انجام میشود، چیست؟
وارد داستان داخل و خارج نشویم، اما در مواردی که گفتید، معلوم است که فرق آنها از زمین تا آسمان است.
"فکر میکنید دلیل بازتولید این سرودها و آثار قدیمی چیست؟رفتن به سمت آن سرودها خاطرهی وحشتناکی دارد و شنیدن آنها خاطرات خوشی را تولید نمیکنند"به همین خاطر است که اتفاق برای شاعر در داخل میتواند یکشبه بیفتد. به دلیل فضایی است که در آن زیست میکند و خودش هم در لحظه یکی از پرسوناژهای این قصه است. خود من وقتی کاری را مینویسم، دقیقاً مثل این است که سوار هواپیما میشوم و به لوکیشنهای مورد علاقهام میروم. آنجا کار را مینویسم و برمیگردم. از لحاظ عاطفی و حسی همیشه همین کار را میکنم.
آیا به نظر شما هنرمندان وظیفهی متعهدبودن به جامعهشان را دارند، یا هنر برای هنر است؟
هنر برای هنر در سرزمینهای پیشرفته و خوشبخت و سرزمینهایی که سانسور از بام تا شام مغز آدمها را پوک نمیکند، خیلی هم خوب است؛ یعنی هنرمند کار میکند که خود را ارضا کرده باشد، ولی در سرزمینهایی که این مشخصات را ندارند، بابا آب و نان ندارد یا اصلاً بابایی در کار نیست، چون کشته شده یا در زندان است.
گمان نمیکنم که هنر برای هنر در آن جایی داشته باشد؛ دستکم تا رسیدن به نقطهی نور، خوشی، آزادی و رهایی. تا آن نقطه گمان نمیکنم که هنر برای هنر در چنین جامعهای جایی داشته باشد. هنرمندی که به ویژه برای چنین سرزمینی کار میکند، سرزمینی که پر از گرفتاری است و به دنبال حداقلها برای داشتن زیستی آبرومندانه و انسانی است، باید خود را در مأموریت ببیند. در همین هفتههای اخیر من میبینم که برخی دوستان کارهای خود من را کشف کردهاند، چون آن روز که شنیدهاند، در حقیقت نشنیدهاند و متوجه کارها نشدند. الان میگویند که چقدر آن کارها برای این روزها خوب است.
"شما اگر میخواهید از من که آدم حرفهای این عرصهام سوال کنید، سوالتان باید دقیق باشد"این برای این است که ترانه به هنگام نوشتهشدن درست نوشته شده است؛ یعنی اینکه شاعر خود را از آغاز در مأموریت دیده است.
این عبارت در مأموریت دیده، به چه معناست و به چه عواملی وابسته است؟
به خودش و کارنامهاش و نمرهای که قرار است در کارنامهاش بگیرد و نگاه انسانی به سرزمین و زادگاه و مردمش. همین است که کار را دشوار میکند. کار باید قابلشنیدن هم باشد؛ یعنی فقط این کافی نیست که خود را در مأموریت ببیند و کاری جدی بنویسد و بعد کسی آن را نشنود و اصلاً دوست نداشته باشد.
با توجه به آنچه در خصوص تعهد و مأموریت هنرمند گفتید، چرا در هر دوره تعداد معدودی از هنرمندان هستند که به این تعهد خود به جامعه وفادار میمانند؟
دلیلش این است که به آنچه که میخواستند، نرسیدند؛ یعنی این حرف ابلهانه را میزنند که مثلاً اینهمه کار خوب کردند، به کجا رسیدند و چون زندگی ناجور است، بروند و کاری را بکنند که دوست ندارند. بیشتر این اتفاق میافتد. در همین سالهای گذشته خیلی از اَبَرستارگان ما در خارج از ایران دچار همین مشکل شدند؛ یعنی مهم نبوده که به دنبال یک کار خوب و کاری که جایش خالی است، بروند، بلکه چون کار رایگان است، به دنبالش میروند؛ نتیجتاً در این دامچالهها افتادند و متأسفانه یکی پس از دیگری ترانههای بد خواندند.
هنرمند چه موفق باشد و چه نباشد، به موفقیت فکر میکند. او برای این موفقیت -اگر بخواهد صاحب نام درست بشود- باید کار جدی و حرفهای و درست بخواند، اجرا کند یا بنویسد. اگر برای پول و شهرت موقت یا سلبریتیشدن آمده، آن وضعش معلوم است و به هیچجایی نخواهد رسید. دو حالت دارد: یا شما تا آخر خود را در مأموریت میبینی و فارغ از اینکه کسی برای تو دست بزند یا نزند، کارت را انجام میدهی یا اینکه هرجایی که ناراحتی، پشیمان میشوی و کار دیگری میکنی که نمونههای آن در همهی این سالها زیاد است.
یعنی تفاوت سلبریتی و هنرمند را در تعهد و مأموریتداشتن میبینید؟
دقیقاً. این ماجرای سلبریتی که پدیدهی این روزهای همهجای جهان است، هنر را مبتذل کرده است؛ هنر را دستکم گرفته و پیشپاافتاده کرده است.
"چون مسئله هنری است.مسئله اینجاست که آثاری که تولید شدهاند، به عنوان آثار اعتراضی شناخته میشوند"گویی لازم نیست که شما مایهای داشته باشید تا هنرمند باشید؛ کافی است چیزهای ظاهری مانند سروشکل یا ارتباطاتی وجود داشته باشد و فرد برود و سلبریتی بشود. این سلبریتی آنوقت جای آن هنرمند واقعی را که گوشهی خانه افتاده و ایبسا از خود و فردایش و همهچیز ناامید است، میگیرد و نمیگذارد او قد بکشد.
در آخر اگر نکته یا نکاتی ناگفته مانده، بفرمایید.
همانطور که هنرمند باید قد بکشد و خودش را در مأموریت همیشگی بداند و ببیند، مردم هم باید پابهپای هنرمند قد بکشند؛ یعنی نمیشود که در جامعهای فقط هنرمند قد بکشد و جلو برود و پشت سرش خالی باشد و مردم قد نکشند؛ بعد هم فکر کند لابد کارش درست نبوده که کسی به دنبالش نیامده؛ ولی اینطور نیست. وقتی یک هنرمند اصیل و جدی شکل میگیرد، باید شنونده هم وظایف خود را انجام دهد. ما هم به عنوان شنوندهی هوشیار و بیدار وظایفی داریم. گوش زنگزده نداریم؛ گوشی داریم که روی آن کار کردهایم.
گوش باسواد داریم. ما اول باید گوشهایمان را باسواد کنیم؛ یعنی درست وارونهی آن چیزی بشویم که چهلوچهار سال است تمام بلندگوها دربارهی آن تبلیغ کردهاند. از تهاجم فرهنگی گفتهاند و گفتهاند که باید خودمان را ببندیم و به دور خودمان دیوار بکشیم و نباید به دنیا وصل بشویم. تمام اینها باعث شده ما لطمه ببینیم و فاصلهمان با جهان شعر و شعور و هنر که من به آن اشاره میکنم، زیادتر بشود. این مأموریتی غیرممکن نیست.
"هنر، یا هنر است، یا هنر نیست.و اینجا هنر اعتراضی را ناظر به محتوای آن ارزیابی میکنید؛ درست است؟قطعاً"امور را میشود اصلاح کرد و میشود با برنامهی درست فرهنگی به همه کمک کرد که آن آموزش لازم در اختیار همه قرار بگیرد.
نکتهای که من این روزها در ویدئوهای موجود میبینم ــبا اینکه طبیعی است که لحظه است و فرد پر از هیجان است و ترســ این است که اگر بدانیم چطور میشود این ویدئوها را بهتر گرفت، نتیجه مؤثرتر خواهد بود؛ بنابراین در هر زمینهای اگر ما آموزش کافی و دستکم ابتدایی داشته باشیم که مثلاً هنگام عکسگرفتن اگر فرد قاب و اموری را که باید آنها را رعایت کند، بداند، نتیجه بهتر خواهد بود.
یکی از کارهایی که هنرمندان جدی باید انجام بدهند، این است که ببینند در کجا میتوانند کمک باشند. من خودم هر روز درتوییترم و توییتهای زیادی هم میزنم. متأسفانه هیچکدام از همکارانم را هم نمیبینم. باید کمکم همهی هنرمندانی که بیرون از کشور مدعیاند و قدرت و نفوذ کلام و شهرت و سابقهای دارند، به میدان بیایند تا باعث کار مثبتی شوند. اینجاست که همه باید خود را در مأموریت ببینند.
مأموریت این نیست که شما چهار نفر را جمع بکنی و یک کار بد ضبط بکنی و فکر کنی که چون چندصدایی است، پس کار مهم اجتماعی است.
سوال این است که من به عنوان انسان سال ۲۰۲۲ چگونه باید بهترینِ خودم باشم؟ حرف بچهها در ایران همین است که میخواهم زندگی کنم و بهتر از این باشم. زیباترین حرف را آلبر کاموی بزرگ زده است که آزادی چیزی نیست جز فرصتی برای بهترشدن. به باور من این فرصت را برای چهلوچهار سال از همه گرفتهاند. ما میخواهیم از آنچه هستیم، بهتر بشویم؛ همین!
با سپاس از وقتی که در اختیار ماهنامهی خط صلح قرار دادید.
مطالب مرتـبط
- صدوسیونهمین شماره از ماهنامهی خط صلح منتشر شد
- صد و دوازدهمین شماره از ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و یازدهمین شماره از ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و دهمین شماره از ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و نهمین شماره از ماهنامه خط صلح منتشر شد
برچسب ها: خط صلح 139 شهیار قنبری علی کلائی موسیقی اعتراضی
بدون نظر
نظر بگذارید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران