قسمت سی و چهار ای داد از جوانی

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال ای داد از جوانی قسمت سی و چهار 34Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۴

سوزان به خاطر حرفاش و اینکه ویسی رو دلخور کرده ناراحت میشه و از اون معذرت میخواد ویسی درکش میکنه که به خاطر هورمون های بارداریش قاطی کرده.

اما برای اینکه کم نیاره تصمیم میگیره راننده تاکسی بشه تا پول کم نیاره.

چالا از کبابی بیرون میاد که چند مغازه اون طرف تر چشمش به مغازه ای می افته که برای اجازه گذاشتن اون فورا مغازه رو اجازه میکنه تا کارشو شروع کنه. 

عارف و زکریا با نقشه قبلی گوشی رو برمیدارند و با صدای بلند در مورد اینکه می تونند زمین کنار دریا بخرند صحبت میکنند هاجر و نوریه هم که آرزوشون بوده کنار دریا خونه داشته باشند قبول می کنند تا اونا از بانک پولی که نیاز دارند رو بردارند. احمد تصمیم داره از آزرا خواستگاری کنه و همون جا توی پارک جلوی اون زانو میزنه و بهش پیشنهاد ازدواج میده. آزرا با هیجان دهن باز میکنه تا بله رو بگه که چشم احمد به چند نفر می افته که به مرد میانسالی حمله کردند و اون رو زمین میزنند. احمد فورا بلند میشه و به کمک مرد میره و از اونجایی که زخمی شده اونو فورا به بیمارستان می رسونه. 

عارف و زکریا سوار تاکسی میشن تا به سمت بانک برند که میبینن راننده ویسی و کلافه میشند. وقتی جلوی بانک میرسند ویسی رو رد کارش می فرستند از اون طرف چاوی و زولا به سمت بانک راه می افتند که چالا به زور اونا رو روی زمین می نشونه تا رستوران غذاهای سالمش رو به اونا نشون بده و وقتشونو میگیره. 

عارف و زکریا با دست پر از پول از بانک خارج میشند که دوتا دزد اسلحه به دست به سمتشون میان اونا فکر میکنند اون دونفر چاوی و زولا هستند و خنده شون میگیره و جدیشون نمی گیرند.

"احمد تصمیم داره از آزرا خواستگاری کنه و همون جا توی پارک جلوی اون زانو میزنه و بهش پیشنهاد ازدواج میده"مردا عصبانی میشند و اونارو سوار ماشین شون می کنند و پولا رو از عارف و زکریا می گیرند و بعدم نقابشونو کنار میزنند عارف و زکریا وحشت زده می شند و تازه می فهمند که اونا واقعا دزد اند ویسی که دیده زکریا و عارف رو دزدیدند ماشین دزدها رو تعقیب میکنه.

 مرد میانسال به هوش میاد و احمد بالای سرش میره تا حالشو بپرسه مرد خودش رو فکرت معرفی میکنه و از احمد تشکر میکنه. احمد حتی هزینه بیمارستان اونو با اینکه پول زیادی توی جیبش نداره میده و توجه مرد رو به خودش جلب میکنه. نوریه و هاجر و عایشه و آزرا و سوزان جلوی مغازه چالا میرند و با افاده به اون میگند تو این محله که مردمش عاشق خوردن کباب اند رستوران غذاهای سالم اون به هیچ دردی نمیخوره تا جا بزنه و بره. اما چالا لبخند میزنه و میگه هیچ جا نمیره. 

دزدها عارف و زکریا رو با دست و دهن بسته توی یه انباری می اندازند و پولا رو میگیرند و میرند ویسی فورا به چاوی و زولا برای کمک زنگ میزنه. احمد وقتی می فهمه چالا جایی نرفته دست آزرا رو میگیره و به میدون شهر میبره و جلوی چشم همه جلوش زانو میزنه و به اون دوباره پیشنهاد ازدواج میده.

آزرا با خوشحالی میخواد بله رو بگه که چاوی و زولا دوان دوان خودشونو می رسونند و به احمد میگن باید به کمک عارف و زکریا برند. و احمد هم همراهشون میره آزرا خیلی غصه میخوره و با حرص به چالا که با لبخند به اون خیره شده نگاه میکنه.

قسمت بعدی - سریال ای داد از جوانی قسمت سی و پنج ۳۵ قسمت قبلی - سریال ای داد از جوانی قسمت سی و سه ۳۳ Next Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۵ Previous Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۳

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۲۳ خرداد ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۲۳ خرداد ۱۳۹۹