پلی بین میدان التحریر و شهیاد - Gooya News

 پلی بین میدان التحریر و شهیاد - Gooya News
گویا
گویا - ۸ دی ۱۴۰۱

زمان قرائت بیانیه شماره ۱ نیروهای مسلح فرا می‌رسد

علیرضا نوری‌زاده - ایندیپندنت فارسی

چشم‌انداز نیل همیشه زیبا است. در جهان عرب و شرق میانه، روشه بیروت و منظر نیل برای من عزیزترین مناظرند. روشه را آخرین بار در سال ۱۹۹۱ دیدم؛ در سفری پردلهره و سه‌روزه در پناه ولید جنبلاط، دوست کهن. حزب‌الله دنبالم بود و از فرودگاه تا شهر هم در اختیارش. حتی در خونین‌ترین فصل زندگی النانی‌ها (محاصره اردوگاه فلسطینی تل الزعتر به دست ارتش سوریه و بمباران روز و شب) دیدار از بیروت ممکن بود.

"زمان قرائت بیانیه شماره ۱ نیروهای مسلح فرا می‌رسدعلیرضا نوری‌زاده - ایندیپندنت فارسیچشم‌انداز نیل همیشه زیبا است"همه طرف‌های درگیر اصولی را رعایت می‌کردند. اما بعد از تولد حزب‌الله، نوزاد حرامزاده ولایت فقیه، ما را به شهر نور و سرود راهی نبود؛ اما آغوش قاهره همیشه باز بود و هست.

محمد مرسی به تخت نشسته بود. او مهندس بازرگان نبود اما با ابراهیم یزدی هم‌اندیش و همدل بود، بی‌آنکه او را بشناسد. قاهره این بار رنگ و طعم دیگری داشت. ظهر جمعه نماز در چارسوی شهر برپا بود.

فکر کردم مثل ماه‌های اول انقلاب باید فاتحه شب را خواند. دو سه کانال تلویزیونی غیردولتی بر عهد سابق بودند؛ ام‌کلثوم و عبدالحلیم حافظ و... فیلم‌های قدیمی سانسورشده و حرف و حرف و حرف.

شب به خیابان زدیم. کنار نیل مثل همیشه اما کم‌صداتر، پر از خانواده‌هایی بود که بر سفره‌ای کوچک با فول‌باقالا و نان و ترشی و فلافل و رادیو یا ضبطی، حال می‌کردند و بعضی هم به‌قول بچه‌های تهران، پیکی را دور از چشم محتسب، بالا می‌رفتند. قاهره تسلیم زاهدان فکلی ریاکار نشده بود و با چنگ و دندان به زندگی‌ خود ادامه می‌داد.

روز شنبه در مرکز پژوهش‌های راهبردی الاهرام سخنرانی داشتم؛ کنفرانسی درباره انقلاب مصر و تحولات شش ماهه.

"روشه را آخرین بار در سال ۱۹۹۱ دیدم؛ در سفری پردلهره و سه‌روزه در پناه ولید جنبلاط، دوست کهن"خالد عمره، سرلشکر بازنشسته، کنفرانس را اداره می‌کرد. خوب میدان داد تا به خدمت جمهوری جهل‌وجور و فساد برسم. یکی به نام احمد اعتراض کرد که فهمیدم کارمند محلی دفتر رعایت مصالح رژیم در بخش فرهنگی است. بعد که نزدم آمد و گپی دوستانه زدیم، فهمیدم از زمان مرحوم سیدهادی خسروشاهی که پنج سال رئیس این دفتر بود، استخدام شده است. خسروشاهی او را که در دانشگاه قاهره فارسی خوانده بود، شش ماهی به تهران فرستاد.

بعد هم عملا سردبیری مجله‌ای به زبان فارسی متعلق به بخش فرهنگی دفتر حفاظت منافع در باب ادب و فرهنگ فارسی را به او محول کرد.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

عصر همان روز قرار گذاشت که در ماریوت به‌ اتفاق دکتر ملحم زکی، از استادان فارسی دانشگاه، چای بنوشیم. دکتر زکی واژگان فارسی را می‌نوشید. دائم از خیام می‌خواند که این بزرگ معنای زندگی را درک کرده بود. از حافظ و عبید گفت. عبید! پرسیدم چگونه به خلوت عبید ره یافته است؟ خیلی ساده گفت: چون ضد شیخ است و معارض با تظاهر و ریا و فریبکاری ملایان.

"حتی در خونین‌ترین فصل زندگی النانی‌ها (محاصره اردوگاه فلسطینی تل الزعتر به دست ارتش سوریه و بمباران روز و شب) دیدار از بیروت ممکن بود"گفتم ملایان از هر نوع؟ راستی کرواتی‌های ریش‌دار در ارزیابی شما کجا قرار دارند؟ گفت ۱۰۰ درجه بدتر از شیوخ فینه‌دار و دستاربه‌سرند.

حس کردم احمد به دنبال کردن این بحث علاقه‌مند نیست. صحبت را به ادب معاصر کشاندم. گفتم بخش‌هایی از منظومه حلاج صلاح عبدالصبور را ترجمه کرده‌ام. او از فروغ و سپهری گفت. سپس دکتر ساعت ۶ برخاست که درس داشت.

من ماندم و احمد که با رفتن دکتر، زبانش باز شده بود. به‌شدت از مرسی دلخور بود و افسوس می‌خورد که چرا احمد شفیق، رقیب محمد مرسی، با آنکه می‌دانست برنده انتخابات او است، اعتراض جدی نکرد و به ابوظبی رفت و کشور را به گرگ‌ها داد. بعد با لحنی پرعتاب، گفت: شما هم به بختیار پشت کردید و کشور را به خمینی دادید!

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
گویا - ۲۸ آبان ۱۴۰۰