روشن
چکیده : ...
شادروان حسین منزوی
در دشت مردی بود
که چون سوار مرکبش میشد
نسیم از تاختن میماند
در دشت مردی بود
که مردها و اسبها را
دوست میداشت ،
و عشق خود
ـ آن یاور و یار « نگار» ین ـ را
مانند عیّاران افسانه،
بر اسب میدزدید.
در دشت مردی بود
که میتواند بازگردد
و اولین حرف قیامت را، به روی خاک بنویسد
میترسم این گونه که مردان میشکیبند،
وینسان که دیوان میشتابند
تا باز گردی،
دیر باشد
دشت شبیخون خوردهی زخمی
در ذهن متروک قبایل
یاد مصیبتهای خود را
زنده میدارد
با دیرک هر خیمهی صد چاک
تشویش خاکستر شدن،
برپاست.
و بوی لاشه در دماغ خاک ،
پیچیده است.
دیگر سواری برنمیافروزد اینجا
یال بلند مرکبش را،
بر بلندیهای سرسبز بشارت
و گاه اگر خیزد غباری ،
در نظر گاهی
از خیره تاز نی سواران است و دیگر هیچ
و آسمان برده است از خاطر
کاین دشت ، روز و روزگاری
مردآوری بوده است
آزاد و سرسبز
و در گمان آسمان این دشت
غیر از مردهای،
نیست
اما من این خار غریب از دودمان خویش
رسته در این گودال بیغوله،
نبض علیل مادرم را،
حس میکنم در ریشهای خویش و
میدانم
کاین دشت را،
خون امیدی دور
تا سالهای دیر
با معجزه خود زنده خواهد شد
خون امید رجعت مردی
که خیل نامردان هنوز از هیبت نامش
چون بید میلرزند،
بر خویش
و فوج مغلوبان مظلوم
از شوکت نام همایونش
نیروی ماندن توشه میگیرند.
خاران دیرین،
ـ این صبوران بیابانی ـ
او را هنوز
چون آیهای در باد میخوانند:
«در دشت مردی بود
که چون سوار مرکبش میشد
نسیم از تاختن میماند
در دشت مردی بود
که مردها و اسبها را
دوست میداشت ،
و عشق خود
ـ آن یاور و یار « نگار» ین ـ را
مانند عیّاران افسانه،
بر اسب میدزدید.
در دشت مردی بود
که میتواند بازگردد
و اولین حرف قیامت را، به روی خاک بنویسد
در دشت مردی بود؟
نه !
در دشت مردی است.»
خاران دیرین
باز میخوانند و
میمانند
اما دل من،
نبض پریشان هراسش را،
بر سینهی من طبل میکوبد
کای شهسوار پردل بالا بلند دشت!
کی باز خواهی گشت؟
آیا نمیدانی،
بعد از توچشمان عزیزانت
تسبیح دست نانجیبان شد
و خواهرانت را
به شهوت شبهای دیوان تحفه بردند
مردان عاشق،
بعد از تو دیگر
سازشان را
هیمه کردند
و دختران آوازشان را
بال و پر چیدند
بعد از تو قط خوردند
انگشتان سرسبز شهامت
و رودهای صافی مسموم
در مرگ خوبان ، متهم گشتند
آیا نمیدانی،
با چندمین سالی که میپوسد،
از انتظار رجعت تو
شمشیرهای آرزومند قبیله نیز
در جلد چرکین تقاعد
پوسید و پاشید و
فرو ریخت؟
برخیز و خود را،
از غبار سالیان ،
بتکان.
برخیز و شمشیر،
از فترت دیوار، برگیر
گفتند و میگویند ،
نعل از پای اسبت کندهای،
اما چگونه
اسب تو بینعل؟
اسب تو بیمرد؟
آیا صف چشم انتظاران را،
چه خواهی کرد؟
برخیز و زین بگذار اسبت را،
برخیز و برگرد!
هستی و میدانم که هستی
یک دست طرحت را،
هرشب به روی صفحهی شن،
مینشاند
و یک صدا هر روز
نام تورا،
در باد میخواند.
آن دست را گر میتوانستم بگیرم،
شاید صدا میگفت
باد از کدامین انزوای دور
نام تو را،
با خویش میآرد
هستی و میدانم که هستی
مرگ تو باور کردنی نیست
خواب تو،
حتا،
خواب تو باور کردنی نیست.
در ذهن من عینیتی سخت و شگفتانگیز دارد،
مردی که با یک دست شمشیر
با دست دیگر ساز میزد
و آن شیهه
ـ آن تحریر پاک موج گستر ـ
که گاهگاهی،
غمناکی بیمرد صحرا را،
میآکند
از بوی مرد و
بوی شمشیر،
آن شیهه تنها میتواند،
شیههی اسب تو،
باشد.
ای روشن!
ای روشنترین روز اساطیری!
وقتی چراغ تو نمیسوزد
خفاشها،
مردان میداناند
مرد سفرهای همیشه فاتحانه!
دیگر کدامین سرزمین مانده است؟
تا پشت مردی را،
از پهلوانانش،
بر خاک مالی، مرد مردانه
و دخترانش گل برافشانند،
بر مقدم تو،
عاشقانه
آیا سفر بس نیست، دیگر؟
من میشناسم
فرزند خوب و مهربان دشت را،
من میشناسم
من خوب میدانم
که پاس خواهی داشت،
خاکت را و
ایلت را
من خوب میدانم
در مطلع یک روز
از شرق مادر،
شرق زاینده
برگردهی اسب سیاهت، باز خواهی گشت.
خورشید بر پیشانی اسبت،
چون گوهری،
خواهد درخشید
و رستگاری را،
اسب سیاهت
چون غباری،
از دل صحرا،
برخواهد انگیخت.
من خوب میدانم که روزی،
باز خواهی گشت
اما زبانم لال!
روزی اگر برگردی و نعش عزیزانت
بر دست صحرا ، مانده باشد؟
حتا، …
اگر، …
آه!
میترسم این گونه که مردان میشکیبند،
وینسان که دیوان میشتابند
تا باز گردی،
دیر باشد.
و خیمهها یک سر بسوزند
و دشت چندان پیر گردد
که هیچ امیدی
حتا امید بازگشت تو،
او را دوباره
تا جوانی،
بر نگرداند.
تا بازگردی، بیم دارم،
تا مردمانی را ببینی
که جای گل
در مقدمت
گل میخ،
میریزند.
و سرزمینی را ببینی،
که واژهها در آن
چنان از اعتبار،
افتاده باشند
که زیر پای اسب خسرو،
با تیشهی فرهاد،
شیرین،
شقه گردد
و گیسوی آزاد لیلا،
بر پای صحرا گرد مجنون،
زنجیر باشد
میترسم ، ای چشم و چراغ طایفه!
ای خون سرخ معجزه،
در بازوان ایل!
تا بازگردی،
دیر باشد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران