«محورِ مقاومتی‌ها» و تناقضاتشان

رادیو زمانه - ۱۸ تیر ۱۴۰۱

جامعه ایران درگیر مشکلاتی پرشمار است. خط‌های فکری متعددی هم در برخورد با آنها و برآمده از آنها شکل گرفته‌اند. خطی فکری و سیاسی هم پیدا شده که موضوع این یادداشت است و معمولا با صفت «مقاومتی» از آن یاد می‌شود. تجلی آن را در قالبِ چندین سایت و کانال تلگرامی و نشریه می‌بینیم. این خط مقاومت جامعه در برابر ارتجاع را نمی‌بیند و در عوض مقاومت ارتجاعی در برابر «امپریالیسم» را مبنا قرار می‌دهد.

در این نوشته با نظر به گزاره‌های محوری و ادعاهای خودِ جریان، تناقضاتش را بررسی می‌کنیم.

مقاومتی‌ها کیانند؟

نام‌گذاری‌شان بیشتر محصولِ عنوان‌هایی است که دیگران به آن‌ها داده‌اند، از جمله دیگر جریان‌های چپ‌گرا.

"خطی فکری و سیاسی هم پیدا شده که موضوع این یادداشت است و معمولا با صفت «مقاومتی» از آن یاد می‌شود"عنوان‌هایی همچون «چپِ محور مقاومتی»، «چپِ آنتی امپریالیست»، «چپِ حزب‌اللهی» و «چپِ شیعی» نام‌هایی است که از جانبِ افراد و گروه‌های دیگر در فضای سیاسی و اجتماعی موجود به آن‌ها داده شده است.

خودِ اهالی این جریان، با هیچ‌کدام از این نام‌گذاری‌ها موافق نیستند. آنان خودشان را یگانه رهروان و پیروان حقیقی کمونیسمِ «مارکسیست ـ لنینیستی» می‌دانند. خودِ آنان دیگر جریان‌های موجودِ چپ را معمولا با کلیدواژه‌های «منحط» و «کذایی» توصیف می‌کنند و مایلند تحلیل‌ها و داعیه‌‌هایشان را تحلیل‌هایی «سرخط» جلوه دهند.

اغلب فعالیتشان در قالبِ سایتهایی از جمله «مجله هفته»، «تدارکِ کمونیستی»، «افق روشن» و «پراکسیس» و حساب اینستاگرامی «مدار سرخ» است. برخی نوشته‌ها و تحلیل‌های سایتِ «حزب کار ایران (توفان)» هم بیانگر موضع مقاومتی‌هاست.

این جریان امروزه نه در مقامِ مجموعه‌ای پراکنده از افراد و نویسندگان بلکه در جایگاهِ یک «گفتمان» عمل می‌کند. خروجی‌اش، یعنی همان موضع‌گیری‌ها و تحلیل‌هایش را در تقابلِ با دیگر موضع‌های موافق و مخالفش برمی‌سازد و شرایطِ امکانِ وجود و پذیرشِ آن منوط به مجموعه‌ای از روابط ساختاری است که خارج از اراده مستقیمِ پیش‌برندگان این گفتمان است.

نام‌گذاری جریان به عنوان «گفتمان» به این معنا نیست که ما تنها با مجموعه‌ای از قواعد و نظم‌های گفتاری بی نام و نشان سر و کار داریم.

کارگزارانی واقعی در درون آن عمل می‌کنند که برای اغلبِ فعالین اجتماعی، به ویژه طیفِ چپِ سیاسی و اجتماعی موجود در ایران شناخته شده‌اند. از جمله شناخته‌شده‌ترینِ آنان عبارت‌اند از: مهدی گرایلو، نویسنده پایه ثابت مجله هفته، علی علیزاده، سهیل آصفی، فواد شمس، پریسا نصرآبادی، بهمن شفیق و نویسندگان چندین نشریه و گاهنامه متفرق دانشجویی که در دانشگاه‌های مختلف فعالیت می‌کنند. این‌ها تنها شناخته‌شده‌ترین نام‌های این گفتمان هستند. اما ردِ پا و ادبیاتِ آن در انواع مختلفی از متون و تحلیل‌هایی که با نامِ چپِ «مارکسیست ـ لنینیستی» منتشر می‌شوند، قابل مشاهده است.

ریشه‌های مقاومتی‌ها

نوعِ برخورد با مسائل مختلف اجتماعی از جانب گفتمان مقاومتی‌ها شباهتِ بسیاری به بخشی از گروه‌های چپِ در جریان انقلابِ ۵۷ و دوره نخست استقرار جمهوری اسلامی دارد، به ویژه به موضع حزب توده درباره مسائل مختلفی از جمله مسئله اقوام در ایران، مسئله زنان و آزادی‌های فردی. چپِ محور مقاومتی امروز هم در دنباله همان نوع موضع‌گیری‌ها، مسئله هویت‌خواهی و مطالبه دموکراتیزه کردنِ فرهنگ و هنر را در کنارِ مطالباتِ زنان و جوانان، مطالباتی «کذایی» و ساخته دستِ «امپریالیسم» می‌داند و آن‌ها در جریانِ «مبارزه طبقاتی» اموری دسته‌چندم و در اولویتهای بعدی قرار می‌دهد.

یکی دیگر از ریشه‌های خارجی و مکملِ این گفتمان هم بخشی از جریانِ چپِ غربی است که هنوز هم تحلیل‌هایش را بر پایه دوگانه جبهه «امپریالیسم غربی» و «مقاومتِ شرقی» یا «خاور میانه‌ای» بنا نهاده است.

"مقاومتی‌ها کیانند؟ نام‌گذاری‌شان بیشتر محصولِ عنوان‌هایی است که دیگران به آن‌ها داده‌اند، از جمله دیگر جریان‌های چپ‌گرا"آن هم بدون توجه به وضعیتِ داخلی و وضعیتِ مردمی که عُمر و زندگیشان زیر سایه دولت‌های استبدادی و طبقه حاکمِ کشورِ به اصطلاح «مقاومتی» به تباهی کشیده می‌شود. در ادبیات سیاسی آن‌ها هم هر جا که علیه منافع ایالات متحده مزاحمتی ایجاد کند و با هر روش و ابزاری و به هر قیمتی روبه‌روی آن بایستد، یک محورِ «مقاومت» تلقی می‌شود. در این میان تفاوتی هم نمی‌کند که چنین جریانی حزبِ کمونیستِ کره شمالی باشد، یا دولتِ سوسیالیستی کوبا، جمهوری اسلامی ایران و پاکستان باشد یا ونزوئلا، دولتهای بنیادگرای اسلامی و گروه‌های شبه‌نظامی مذهبی باشند یا رژیمِ بشار اسد در سوریه.

در کنارِ یک محور

تأییدِ ضمنی و گاه آشکارِ عملکردِ دولتها و گروه‌های نظامی و استبدادی منطقه هم به نامِ «رئال پولیتیک»، بخشی از چنین رویکردی است. از منظرِ این گفتمان، در جدالِ میانِ بلوک‌های بورژوایی قدرت در جهان، باید طرفِ بورژوازی «خودی» را گرفت. در تعریفِ آن‌ها «خودی‌ها» عبارت‌اند: «جمهوری اسلامی ایران»، «جریانِ در قدرتِ بشار اسد»، «حزب‌الله لبنان»، «حشدالشعبی»، «حوثی‌های یمن» و دیگر گروه‌های هم‌پیمانِ آن‌ها.[1]

تحلیل‌گران و تئوری‌پردازانِ گفتمانِ چپِ مقاومتی، با نامِ «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» و موضعِ «رئال پلوتیک کمونیستی» و جعل کردنِ مفاهیمِ مرتبط با مبارزه طبقاتی، مقدماتی سوسیالیستی می‌چینند، اما ناباورانه نتیجه‌گیری‌های ضدِ آن را به بار می‌آورند.

دقیقا برای هیچ‌کَس ـ جز خود آن‌ها ـ مشخص نیست که چگونه می‌توان متنی را با نقلِ‌قولی از لنین آغاز کرد و سرِ آخر دفاع از جمهوری اسلامی و بشار اسد و حزب‌الله را از آن نتیجه گرفت، یعنی دست آخر به دفاع از جنایتکارترین رژیم‌های منطقه پرداخت. آن‌ها ترجیح می‌دهند در کنارِ کشتارهای جمعی رژیم بسار اسد، تبه‌کاری‌های حزب‌الله و شیادی‌ها و قتل عام‌های جمهوری اسلامی بایستند، به شرطِ آن که ژستِ آمریکاستیزانه عادت‌شده‌شان به هم نریزد.

این منطقِ تحلیلی، همان منطقی است که این گفتمان از تحلیل‌های بخشی از جریان چپ در عصرِ جنگِ سرد به ارث برده است. آن هم بدون توجه به زمینه تاریخی و سیاسی چنان موضع‌هایی و بدون توجه به این که اکنون جهان دیگر جهانِ عصرِ جنگِ سرد نیست و بلوک‌های قدرت و روابط استثمار و سلطه جابجا شده‌اند و متکثرترند؛ به تعبیرِ پرویز صداقت:

 «در نگاه این چپ، ما شاهد رابطه سلطه میان سلطه‌گر و تحتِ سلطه نیستیم، بلکه شاهدِ بازیگرانی ثابت در طول تاریخ در مقامِ سلطه‌گر یا تحت‌سلطه هستیم. سلطه‌گر (صرفا) غربِ استعماری است و مبارزانِ ضدِسلطه نیز آنان که در برابر غرب ایستادگی می‌کنند. از این رو است که امپریالیسم نه یک رابطه اجتماعی که صرفا ابژه‌ای است که در کاخ سفید و پنتاگون جا خوش کرده است.

"آنان خودشان را یگانه رهروان و پیروان حقیقی کمونیسمِ «مارکسیست ـ لنینیستی» می‌دانند"بدین ترتیب، سرمایه‌داری که یک هستی دائما در حال تغییر است، بدل شده به یک هستی ساکن که در آن شاهد سلسله‌مراتب ثابتی از قدرتمندان جهانی هستیم».[2]

پوتین بوی لنین می‌دهد!

از منظرِ تحلیل‌های چپِ مقاومتی، پوتین و رژیمش یادگاری هستند از کمونیسمِ شوروی. گویی آن‌ها در پس‌زمینه چهره پوتین، لنین را می‌بینند! برای آن‌ها روسیه همچنان یک بلوکِ مقاوم و «کار درست» در برابرِ شرِ امپریالیسمِ غربی است. اما هیچگاه از خود نمی‌پرسند که به راستی نسبتِ پوتین و سیستمِ امروزی سیاست و اقتصاد در روسیه با جریانِ بلشوییک‌ها چیست؟

«آن‌ها نمی‌بینند و نمی‌خواهند ببینند که روابطِ اقتصادی، تولیدی، اجتماعی و سیاسی در روسیه فعلی، روابط سرمایه‌‌داری است. در روسیه تمام شاخص‌های اصلی شیوه تولید سرمایه‌داری مانند مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، کالا بودن نیروی کار و استثمار توسط طبقه سرمایه‌دار، قرار داشتن سود در فرماندهی اقتصاد و غیره حاکم است و یا قوای محرکه و قوانین ذاتی سیستم سرمایه‌داری است که روندهای اساسی حرکت جامعه و دولت روسیه از جمله در حمله تجاوزگرانه به اکراین را تعیین و هدایت می‌کنند. این که بخش‌های اصلی اقتصاد روسیه در دست سرمایه‌داران خصوصی نزدیک به دولت قرار دارد، نقض قوانین بنیادین سرمایه‌داری بودن اقتصاد و سیاست در روسیه نیست».[3]

بر همین سیاق، دالِ مرکزی این گفتمان اکنون دیگر نه مبارزه طبقاتی و تضادِ سرمایه و کار، بلکه تضادِ دولت ـ ملت‌ها است و موضعِ درست از نظر آن‌ها ایستادن در کنارِ یکی از جبه‌های تخاصمِ تضادِ دولتها است.

موضع‌گیری این جریان در سایر موردها هم مشابه است.

برای مثال در رقابتِ تجاری میانِ ایالات متحده و چین، گفتمانِ چپ مقاومتی جانبِ چین را می‌گیرد. شاید صرفا به این دلیل که حزبِ حاکم این کشور نامش «حزب کمونیست» است! باز هم بدون در نظر گرفتنِ ماتریالِ زندگی و حیاتِ اجتماعی و سیاسی در این کشور و بررسی این موضوع که چه ارتباطی میان ایده یک حزب کمونیست برای اداره جامعه و واقعیتِ سیستمِ اقتصاد و جامعه چین وجود دارد. البته که این جریان می‌تواند بر مبنای تحلیل‌هایی دیگر غیر از سوار شدن بر مفاهیمِ تحلیل طبقاتی، خود را طرفدارِ بلوکِ جدیدِ قدرتِ شرقی بداند. اما این جانبداری‌ها و همدلی‌ها آن هم با تکیه بر اندیشه مارکسیسیم ـ لنینیستی یک تناقضِ آشکار و مُضحِک است.

ترمز دستی تاریخ

در زمینه موضع‌گیری‌های این جریان در موردِ رخدادهای اجتماعی و سیاسی هم در داخل هم داستان مشابه است. این مجموعه در سال‌های اخیر که مردمِ محروم و زحمتکش در ایران برای کسبِ حقوق اولیه‌شان اعتراض کردند و برای مبارزه به پا خواستند، هر بار به بهانه‌هایی واهی مخلتف این اعتراض‌ها را محکوم کردند و «علیه خیابان» نوشتند.

این جریان معتقد است که باید موتورِ تاریخ موقتا متوقف شود و زمین و زمان بایستند تا آن‌ها بتوانند «سازماندهی» کنند و سپس انقلاب کنند.

"کارگزارانی واقعی در درون آن عمل می‌کنند که برای اغلبِ فعالین اجتماعی، به ویژه طیفِ چپِ سیاسی و اجتماعی موجود در ایران شناخته شده‌اند"فارغ از این که هیچگاه تاریخ و تحولاتِ آن منتظر نمی‌مانند تا یک گروه سازماندهی‌شان را بکنند و سپس انقلابی بر پا دارند. بلکه روندِ سازماندهی و مبارزه طبقاتی و مبارزه همه جمعیتهای تحتِ ستم، در خودِ روندِ تاریخ و تضادهایش روی می‌دهد و جریان و گروه و حزبی می‌تواند نقشی پیشرو و رهبری را بر عهده گیرد که از دلِ همین تضادها و رخدادها برخیزد و وظائفش را انجام دهد.

اما گفتمانِ چپِ مقاومتی در ایران، هر بار که اعتراضی سراسری روی داده است، آن را یک نوع پروژه «رژیم چینج» تلقی کرده و مستقیم و غیرمستقیم در کنارِ نیروی سرکوب و قاتلان و سرکوبگرانِ معترضان ایستاده است. چطور می‌توان حضور صدها هزار مردمِ معترض را تنها به دخالتِ خارجی نسبت داد و معضلات و مسائلِ آن‌ها و زمینه‌های مادی این اعتراضات را نادیده گرفت و همزمان هم از منظرِ «ماتریالیسم تاریخی» سخن گفت؟

این جریان ابتدا این موضوع را مطرح کرد که تنها اعتراضی «به حق» و مطلوب است که به شکلی وسواس‌گونه و «بهداشتی» تنها از جانب بدنه طبقه کارگر باشد. نباید هیچ «ناخالصی‌ای» در سازماندهی اعتراضات کارگری باشد. این را مدام تکرار کردند بدون توجه به این تجربه تاریخی که هیچ‌گاه در هیچ‌کجای جهان هیچ انقلاب و تغییر بنیادینی تنها از جانب یک «طبقه» و گروه نبوده است.

بلکه به ویژه در تاریخ معاصر جهان، همیشه ائتلافی از نیروهای اجتماعی و سیاسی بوده که منجر به تغییرات بزرگ شده است. آن‌ها طبقه کارگر و برداشتِ قرن نوزدهمیشان از آن را تقدس بخشیدند و هر نوع حضورِ اعتراضی دیگر طبقات و نیروهای معترض را تا سرحدِ یک «فوش سیاسی» تنزل دادند.

ورطه شوونیسمِ ایرانی

این موضع‌گیری‌ها و تحلیل‌ها و نتیجه‌گیری‌ها، خواسته و ناخواسته این گفتمان را به جریانِ قدرت در ایران نزدیک کرده است و چه بسا می‌توان گفت یک «این‌همانی» میان آن‌ها به وجود آورده است. گفتمان چپ مقاومتی زمانی که صحبت از «ایران» می‌شود، به طور کلی مفاهیم مبارزه طبقاتی و آزادی را کنار می‌نهد و در کنار ناسیونالیست‌هایی قرار می‌گیرد که بینش آنان را ارتجاعی توصیف می‌کند.

دفاع آنان از «ایران» دفاع از آن به عنوان یک کلیتِ دموکراتیک و باز نیست، بلکه دفاع از همین ایرانی است که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی است، استبدادی است، نابرابر و آلوده به تبعیض و اختناق است. از این منظر آن‌ها بیشتر به یک شوونیست می‌مانند تا به یک تحلیل‌گر طبقاتی. آنان هیچ تفاوتی با دیگر جریان‌های تمامیت‌خواه ندارند و اندیشه و تفکرشان نه تنها هیچ نسبتی با سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی ندارد، بلکه به طور کلی در مقابلِ چنین ایده‌ای ایستاده‌اند و دستِ‌کم در سطحِ فکری، بخشی از نیروی سرکوب و ارعاب‌اند، ایستاده در مقابل مردم و طبقه‌ای که به نام آن سخن می‌گویند.

–––––––––––

پانویس‌ها

[1] .

"اما ردِ پا و ادبیاتِ آن در انواع مختلفی از متون و تحلیل‌هایی که با نامِ چپِ «مارکسیست ـ لنینیستی» منتشر می‌شوند، قابل مشاهده است"برای مطالعه بیشترِ این دسته‌­بندی‌­ها رجوع کنید به آرشیوِ نوشته‌های مهدی گرایلو در سایت مجله هفته.

[2] . صداقت، پرویز(۱۴۰۱)«چرا از تاریخ نمی­‌آموزند؟»، نقد اقتصاد سیاسی

[3] . نشریه آتش(۱۴۰۱)، شماره ۱۲۵.

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۲۵ بهمن ۱۴۰۰
رادیو زمانه - ۳۰ فروردین ۱۴۰۰
رادیو زمانه - ۱۸ تیر ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۲ خرداد ۱۳۹۹
بی بی سی فارسی - ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰