سریال ترکی صداقت سیز قسمت ۱ اول دوبله فارسی – Sedaghatsiz Serial Part ۱

پندار - ۹ فروردین ۱۴۰۱

آسیه و همسرش ولکان ارسلان، برای شام مهمان هستند. سر میز شام، آسیه بی مقدمه به مرد میزبان می‌گوید که ولکان با دختر او رابطه دارد و به او خیانت میکند. همچنین اضافه میکند که دختر آن مرد از ولکان باردار است. دختر خانواده شوکه شده و به آسیه حمله میکند. آسیه با خونسردی بلند شده و بیرون می رود.

بیست روز قبل، آسیه و ولکان و پسرشان علی، در خانه هستند و آسیه که دکتر است، برای رفتن به بیمارستان آماده می شود.

"سر میز شام، آسیه بی مقدمه به مرد میزبان می‌گوید که ولکان با دختر او رابطه دارد و به او خیانت میکند"ولکان تازه از سفر کاری برگشته است. آسیه به طور اتفاقی یک نرم کننده لب در جیب ولکان پیدا میکند. ولکان می‌گوید که در هواپیما به خاطر خشکی لب آن را به او داده اند. آسیه قانع می شود. او سپس از درد گردن خود ابراز ناراحتی میکند.

ولکان هنگام رفتن از خانه، شال گردن خودش را دور گردن آسیه می اندازد.

هنگامی که آسیه به بیمارستان می رود، متوجه یک تار موی طلایی روی شال گردن ولکان شده و شوکه می شود. همان لحظه بیماری به اسم نیل به اتاق آسیه آمده و از بیخوابی خود شکایت میکند و تقاضای داروی خاصی دارد. آسیه تجویز آن دارو را قبول نمیکند و نیل را بیرون می فرستد. او ذهنش درگیر تار موی طلایی است. کمی بعد،زنی به اسم گونول که از بیماران قدیمی آسیه بوده و‌ آسیه با درمانش او را از مرگ نجات داده بود، به اتاق آسیه می آید.

"آسیه با خونسردی بلند شده و بیرون می رود.بیست روز قبل، آسیه و ولکان و پسرشان علی، در خانه هستند و آسیه که دکتر است، برای رفتن به بیمارستان آماده می شود"او کارت دعوت نمایشگاه نقاشی خودش را به آسیه می دهد و از او میخواهد که به نمایشگاهش بیاید. آسیه مشغله زیاد را بهانه میکند. سپس به موهای طلایی گونول نگاه میکند.

این را هم ببینید:  سریال راهزنان قسمت ۴۳

هنگام ظهر وقتی که آسیه به دنبال علی به مدرسه می رود، علی را به همراه همکلاسی دخترش، سلن، می بیند. مادر همکلاسی او ، سراب نیز آنجاست و بعد از معرفی خودش به آسیه، می‌گوید که او دستیار ولکان است. آسیه به موهای طلایی سراب خیره می شود.

شب وقتی ولکان به خانه می رود، آسیه با طعنه از اینکه او نگفته بود که سراب را دستیار خود کرده است، گلایه میکند.

ولکان می‌گوید‌ که یک سال است که سراب دستیار اوست و قبلا به آسیه گفته است و حتما او فراموش کرده است.

آسیه به خانه بهار و مرت، دوستان خانوادگی شان که همسایه آنها نیز هستند می رود. او به بهار در مورد تار موی طلایی می‌گوید. بهار او را سرزنش کرده و می‌گوید که امکان ندارد ولکان به او خیانت کند و آنها عاشق یکدیگر هستند. وقتی آسیه به خانه می رود، پنهانی گوشی ولکان را چک میکند.همان لحظه یک ایمیل از طرف هتلی آمده و از اقامت ولکان در آخر هفته گذشته تشکر کرده اند. آسیه متعجب و عصبی می شود.

روز بعد در بیمارستان، آسیه با دکتر زنان، گولین، که او نیز دوست صمیمی و خانوادگی آنهاست، در مورد تار مو و ایمیل هتل می‌گوید.

"ولکان هنگام رفتن از خانه، شال گردن خودش را دور گردن آسیه می اندازد.هنگامی که آسیه به بیمارستان می رود، متوجه یک تار موی طلایی روی شال گردن ولکان شده و شوکه می شود"گولین نیز چنین چیزی را انکار میکند و میگوید که امکان ندارد ولکان به آسیه خیانت کند و حتما تار مو از جای دیگری روی شال ولکان افتاده است و هتل نیز برای مأموریت کاری بوده است. آسیه قانع نمی شود و ذهنش پریشان است. او که از حرفهای سراب متوجه شده بود که ولکان هر روز زودتر از شرکت می رود، خودش نیز از بیمارستان بیرون می رود تا ولکان را تعقیب کند. او در بین راه، نیل، بیماری که روز قبل مراجعه کرده بود را دم یک رستوران، در حالی که یک پسر او را کتک می زند میبیند.او قصد دارد کاری بکند، اما برای اینکه ولکان را گم نکند، به تعقیب ادامه می دهد.

این را هم ببینید:  روزگاری در چوکوروا | قسمت ۱۲۷

ولکان بعد از شرکت، به خانه مادرش می رود تا به او سر بزند. آسیه نیز داخل می رود و وقتی ولکان را آنجا میبیند، متعجب می شود.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری دانشجو - ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
باشگاه خبرنگاران - ۱۸ فروردین ۱۴۰۰
خبر آنلاین - ۲۰ مهر ۱۴۰۰