پروژه مرجعیتستیزی
چکیده :تمام مشکلات اما، در تعریف «کیفیتها» است. کلمات کیفی در دایره دانستیهای انسان، همواره دردسرساز بودهاند. کارزارهای فلسفی، جامعهشناختی و سیاسی تاریخ، همواره از اختلاف نظرهایی جزیی و یا کلی بر سر یکی از همین واژگان شکل گرفتهاند. «پاک و پلید، خوب و بد، عدالت و برابری و بیانصافی، خیر و شر و ...» همه از کلیشههای کیفی هستند که پس از اختراع واژه، فیلسوفان و متفکران و حتی پادشاهان، اربابان، مردمان و نیروهای جنگی را با عضلاتی سفتشده برای مبارزه روبهروی یکدیگر قرار دادهاند....
سینا جهانی
تاریخ، همواره کارزار مبارزه واژگان بوده است. واژگانی که معنیشان از هر سو، سرنوشتسازِ گذشته، حال و آینده انسان است.
"کارزارهای فلسفی، جامعهشناختی و سیاسی تاریخ، همواره از اختلاف نظرهایی جزیی و یا کلی بر سر یکی از همین واژگان شکل گرفتهاند"در واقع تاریخ، کارزار مبارزاتی تعاریف است. صَرف فلسفی فعل «تعریف» در چند صفحه و حتی در چند کتاب، «دشوار» اما «ممکن» است. «دشوار» به همان دلیل که زنجیره مبارزات واژگان را در تاریخ پایانی نبوده و «ممکن» به همان دلیل که هر مبارزهای-به طور خاص-در نهایت پایان مییابد.
در گام نخست و پیش از رسیدن به هسته اصلی نوشتار که «مرجعیتزدایی و مرجعیتستیزی» است، بیایید کلماتی را که در دایره دانستیهای ما قرار میگیرند، به دو بخش «کمی و کیفی» تقسیم کنیم. واژگان کمّی در طول شبانهروزهامان، بسیار به گوش میرسند: کم، زیاد، بلند، نازک و … . تکلیفمان با این کلمات روشن است و حتی اگر موقعیتی نسبی داشته باشند، با مقایسهای ساده میتوان حکمی در صحت و یا نادرستی آنها صادر کرد.
برای مثال، کمیت «زیاد» را در جمله «شاخص آلودگی هوای تهران امروز زیاد است» میتوان در مقایسه با شاخص آلودگی هوای تهران در روزها و حتی ماههای گذشته بررسی کرد. یا میتوانیم گزاره «یاران حسین(ع) در روز واقعه کمشمار بودند» را در مقایسهای ساده با تعداد لشکریان یزید تایید و یا رد کنیم. پس همانطور که گفته شد، واژگان کمی، واژگان بیتعارفی هستند.
تمام مشکلات اما، در تعریف «کیفیتها» است. کلمات کیفی در دایره دانستیهای انسان، همواره دردسرساز بودهاند. کارزارهای فلسفی، جامعهشناختی و سیاسی تاریخ، همواره از اختلاف نظرهایی جزیی و یا کلی بر سر یکی از همین واژگان شکل گرفتهاند.
"واژگان کمّی در طول شبانهروزهامان، بسیار به گوش میرسند: کم، زیاد، بلند، نازک و … "«پاک و پلید، خوب و بد، عدالت و برابری و بیانصافی، خیر و شر و …» همه از کلیشههای کیفی هستند که پس از اختراع واژه، فیلسوفان و متفکران و حتی پادشاهان، اربابان، مردمان و نیروهای جنگی را با عضلاتی سفتشده برای مبارزه روبهروی یکدیگر قرار دادهاند. کیفیتهایی که بعدها و در سطوح بالاتر، به ساخت تسلیحات جنگی و دفاعی، سربازآموزی، سیاستمدارپروری و در یک کلمه، به «مبارزه» منجر شدند.
بیایید برای ادامه مبحث به دو واژه «خیر و شر» بپردازیم. فرض کنید در حالت کلی، تاریخ همواره کارزار مبارزه «خیر و شر» بوده باشد. دو تعریف پیچیده که خود دلیل مبارزه بودهاند.
«دو ارزش رویارونهادهی خیر و شر،در کشاکشی ترسناک، هزاران سال بر روی زمین با یکدیگر در جنگ بودهاند.»
-تبارشناسی اخلاق/نیچه
یکی از ویژگیهای خالص این واژگان این است که در خود، فاعل و مفعولی نهفته دارند. یعنی هر خیر و شری از سوی فرد یا افراد و یا ایدئولوژی خاصی جریان گرفته و بر فرد یا افراد و یا ایدئولوژیهایی دیگر وارد میشود.
فلسفه وجودی «مبارزه» نیز، برای تعویض جریان فاعل و مفعولی است. یعنی آن فرد یا افراد و یا ایدئولوژی که مفعول شر است، همواره تلاش میکند تا فاعل خیر باشد. این به معنای چیرگی بر نماد شر است. بدیهی و طبیعی است که فاعل شر نیز، همواره برای حفظ نهاد فاعلیت میکوشد. مجموعه این کنشها و واکنشها، نظام «مبارزه» را میسازد.
این که نماد شر، بر شرارت خود آگاه بوده و اصراری آگاهانه بر حفظ عاملیت خود دارد یا خیر، بحث دیگری است که خارج از گنجایش این نوشته است.
"تکلیفمان با این کلمات روشن است و حتی اگر موقعیتی نسبی داشته باشند، با مقایسهای ساده میتوان حکمی در صحت و یا نادرستی آنها صادر کرد"اما بیایید «اخلاق مبارزه» واکاوی کنیم.
در روم باستان، «نفرت از تمامی نوع بشر» را به یهودیان میچسباندند. در واقع روم، تنها یهودیان را دشمن شریر خود میشناختند و با اخلاقی منحصر به خودشان، در صدد حذف یهودیان برآمده بودند. آثار کوتاه و بلندمدت چنین اخلاقی قابل بررسی است. قابل انکار نیست که چنین تاکتیکی، در زمان خود توانسته است اهداف و امیال رومیان را برای مدت قابل توجهی از گزند رقیب (هرچند رقیب خیالی) در امان بدارد. حالا اما، رومیان کجایند و یهودیان کجا؟ حالا مردمان کره زمین به چنین اخلاقی چه دیدگاهی دارند؟ این جاست که ضروری است، اخلاق مبارزاتی را در هر زمان، به اقتضای همان زمان، بررسی کرد.
همانطور که گفته شد، مبارزه خیر و شر را پایانی نیست.
این کارزار در هر زمان و در هر عرصهای، شکل تازهای به خود میگیرد. ابزارهای مبارزه نیز، با گذشت زمان دستخوش تغییر میشوند.زمانی با دستهای خالی، زمانی با شمشیر و سرنیزه و زمانی با توپ و تانک و موشک. اما ابزاری که در تمام دوران تاریخ، میان طیف مشخصی از مبارزان، رواج ثابتی داشته «مرجعیت ستیزی» است. مبارزانی که اخلاقیات اولیه عرفِ اخلاقی را رعایت نمیکنند و تیرهاشان را به سوی باورها، اعتقادات و مبانی اولیه رقیبانشان نشانه میگیرند.
هر پایگاه مبارزاتی(چه در عاملیت خیر و چه در عاملیت شر) مراجعی میپرواند که گاه به عنوان نمایندگان آن پایگاه به نیروهای خودی و یا نیروهای رقیب شناسانده میشوند. مراجعی که گاه افسار مبارزه را دست میگیرند و به نمایندگی از تمام نیروها، سینهشان را سپر حوادث میکنند.
"برای مثال، کمیت «زیاد» را در جمله «شاخص آلودگی هوای تهران امروز زیاد است» میتوان در مقایسه با شاخص آلودگی هوای تهران در روزها و حتی ماههای گذشته بررسی کرد"تجربه میگوید که مراجع، به طور معمول از قشر نخبه و قابل در برقراری روابط گسترده اجتماعی پدیدار می شوند و در نهایت، خود به پایگاهی ترسناک برای رقیب مبدل میشوند. این جاست که پدیده «مرجعیت ستیزی» ظاهر میشود. عقیدهای حقیقتطلب و یگانهرو را در نظر بگیرید. عقیدهای نوظهور که خود را درست در میانه نمودار سیاسی قرار داده است. به طوری که چپنشینها و راستنشینهای نمودار، به طور همزمان از وجود این عقیده در میانهشان احساس خطر میکنند به طور همزمان، از حذف و یا خط خوردن آن عقیده از نمودار، نفع میبرند.
چرا که مانفیست این باور، به طور بالقوه میتواند ساختار اعتقادی، سیاسی و مالی دو عقیده دیگر را در هم بریزد. فرض دوم این است که تنها ابزار مبارزاتی این عقیده یگانه، اندیشهورزی، گفتوگو و قدرت اقناع دیگران است؛ در حالی که دو پایگاه دیگر، از تمامی ابزارهای دیگر برخوردار هستند. طبیعی است که عوامل قدرتمند، در مرحله نخست از ابزار تکنیکی خود برای حذف عقیده پرخطر بهره میگیرند. ترور، جنگافروزی، حبس، زندان، شکنجه و… از این ابزارها هستند.
همچنین، طبیعی است که عامل یگانه نیز، در نتیجه برخورد با چنین ابزاری نه سکوت پیشه میکند و نه راه آمده را بازمیگردد؛ چرا که مبانی اصلی تحرک و تداومش، ایجاد گفتمان و اندیشهگستری است. عوامل دیگر، به طور غریزی، از این برخورد عبرت گرفته و مبارزه تاکتیکی را پیش میگیرند.
"یا میتوانیم گزاره «یاران حسین(ع) در روز واقعه کمشمار بودند» را در مقایسهای ساده با تعداد لشکریان یزید تایید و یا رد کنیم"اینجاست دقیقا همان مبانی اصلی تحرک و تداوم عامل یگانه ما را مورد هجوم قرار میدهند.
بگذارید نقبی به مبارزات پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ بزنم. طیف مبارزان چپاندیش نقش به سزایی در براندازی حکومت پهلوی داشتند. از تئوریسینهای اندیشمند تا اسلحهبهدستهای پارتیزان، همه و همه هدفی مشترک و به قول خودشان، دشمنی مشترک داشتند. اما با نزدیکتر شدن به انقلاب، اختلافات درونیشان بیشتر و بیشتر به چشم میآمد. تا جایی که مشخص شد، هر یک از سازمانهای مبارز، در دل آن هدف مشترک، اهدافی فرعی نیز داشتند که همین، به اختلافات پنهانِ چندساله، دامن میزد.
تا جایی که هر تفکر مخالفی، پس از مدتی با تلاش و تبانی دیگران از مسیر مبارزاتی خط میخورد. چرا که این خطخوردگی و تبعید تحمیلی، تمام عوامل دیگر را به طور همزمان منتفع میکرد.
«مصطفی شعاعیان»، از نظریهپردازان اندیشه چپ پیش از انقلاب و بنیانگذار «جبهه دموراتیک خلق ایران» (این جبهه بعدها با اعمال نفوذ سرگروههای سازمان چریکهای فدایی خلق منحل و با این گروه ادغام شد) از قربانیان آشکار و آشنای «مرجعیتستیزی» است. او در نامههایی سرگشاده به چریکهای فدایی، روند پروژه حذف را واکاوای کرده است. چریکهای فدایی که بیشتر به شورش و جنگهای شهری قایل بودند، اول با پیشنهاد انحلال «جبهه دموکراتیک خلق»، دوم با ادغامش در چریکهای فدایی خلق و توزیع بیحسابوکتاب نیروهای «شعاعیان» در شاخههای متفرقه این سازمان و سوم با زدن برچسبهای بی پایه به «شعاعیان»، توانستند در مدت زمانی نهچندان طولانی، مرجعیت «شعاعیان» را آلوده کرده و به گمان خودشان، از قدرت تاثیرگذاری او در نیروهای مبارز بکاهند. شعاعیان در مقالهای به پروژه مرجعیتستیزی چریکهای فدایی پرداخته است:
«برچسب زدن به این یا آن کس، میتواند هم ناشی از واقعیات و بر پایه شناخت و ارزیابی درست آن شخص صورت گرفته باشد و هم میتواند ناشی از بهتانزنی و یا ستایشگری بازاریِ دونصفتانه و فرقهگرایانه باشد.»
او شرایطی را برای تمیز «انتقاد» از «مرجعیتستیزی» در نظر میگیرد که میتوان گفت امروز و پس از گذشت حدود نیم قرن کماکان صدق می کنند:
«برچسبزن، بایستی برپایه مثالهایی ثابت، روشن و ریشهای به چنان نتیجهای رسیده باشد.
"پس همانطور که گفته شد، واژگان کمی، واژگان بیتعارفی هستند.تمام مشکلات اما، در تعریف «کیفیتها» است"ثانیا، وجود این یا آن مثال به خودی خود برای برچسب زدن و داوری اکتفا نمیکند. بلکه این مثالها باید:
الف-ثابت باشند. یعنی همواره و رویهمرفته تکرار شده باشند.
ب-روشن باشند. یعنی نه اینکه با هزاران اگر و شاید و تصور و تفسیرهای خالهزنکانه و لکاتهگرانه آمیخته باشند.
پ-ریشهای باشند. یعنی ناشی از بنیادهای طبقاتی و اخلاقی او باشند و نه اینکه یک بیماری درمانپذیر و یک عارضه باشند که زندگی در جهانی لجنی، بودن پارهای امراض را در هر انسانی اجتنابناپذیر میکند.»
او در نهایت، برای تمیز انتقاد از مرجعیتستیزی پروژهای، شرطی نهایی قرار میدهد و آن «درمیان گذاشتن اسناد و مثالهای گردآوریشده با شخص مورد نظر» است.
این گونه است که میتوانیم انتظار تصحیح رفتار از آن شخص داشته باشیم. در غیر این صورت آنچه کردهایم، چیزی جز پروندهسازی پلیسی و تبهکارانه نیست و طبیعتا، رأیی که بر پایه چنین پروندهسازی صادر میشود، تنها در پیشگاه «مرجعیتستیزان» اعتبار دارد.
تمام آنچه را تا اینجا گفته شد، به سادگی میتوانیم با شرایط جوامع سیاسی و رقابتی این روزها مقایسه کنیم. روزهایی که شاید کمتر کسی را پیدا کنید که دستکم، در یکی از شبکههای اجتماعی یا پیامرسانهای جمعی، حساب کاربری نداشته باشد.
عصر، عصر اینترنت و رسانه است. ابزارهای سنتی مخابره و ارتباط جمعی مثل روزنامه، مجله، تلویزیون و رادیو نیز، ارتقا یافته و رخنمون مدرنی به خود گرفتهاند. کانالهای تلگرام و یوتیوب، روزنامههای اینترنتی و حسابهای کاربری توییتر و اینستاگرام، همه و همه از نمادهای این جهش تکنولوژیک در عصر حاضرند.
"کارزارهای فلسفی، جامعهشناختی و سیاسی تاریخ، همواره از اختلاف نظرهایی جزیی و یا کلی بر سر یکی از همین واژگان شکل گرفتهاند"شیوه استفاده از این پلتفرمها اما، در موقعیتهای زمانی و عرصههای گوناگون، متغیر است. با همین استدلال، هدف استفاده از این ابزارها نیز با توجه به شخص، سازمان، اداره، گروه و یا فرقهی استفادهکننده، متفاوت است. از این رو، بسیاری از فعالیتهای روزمره در لایههای گوناگون هنری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز با گذشت زمان به شبکههای اجتماعی کشانده شدهاند.
امروز، زمین مبارزه «خیر و شر» میدانی از جنس سیم و کابل و دیتا است. لشکریانی از جنس صفحات مجازی که گاه حتی نام و نشانی از خود برجای نمیگذارند. اطلاعاتی از جنس حروف خالص، که گاه نه غربالی دارند و نه منبعی برای استناد.
هریک از این میدانهای مبارزه و لشکریانشان اما، مراجع و نمایندگان دارند که چند گامی، پیش روی دیگران ایستاده و عقیدهای را نمایندگی میکنند. اخلاق نمایندگی هرکدامشان اما، به مانند ابزار مبارزاتی متفاوت است.
در این کارزار مفید اما بیحساب، عقاید یگانه همواره مورد هجوم عقاید دیگر قرار میگیرند. هجومی که به قلب باورهای رقیب یورش برده و تیشه را به قصد انقطاع ریشه جریان به دست گرفته است. در بیشتر مواقع، زدودن مرجعیت از این جریان، میتواند همارز با خشکاندن ریشه آن باشد. همانطور که برای سقوط یک دولت،
ناتوانکردن کابینهاش از تاثیرگذاری کفایت میکند، مرجعیتزدایی از مدافعان هر اندیشه نیز میتواند به مرور زمان، آن اندیشه یا مکتب را در اذهان مخاطبان، بدنام و کمرنگ و حتی بیرنگ کند.
حال این پروژه میتواند با ابزارهای تکنیکی و تاکتیکی مختلفی به انجام برسد.
"کیفیتهایی که بعدها و در سطوح بالاتر، به ساخت تسلیحات جنگی و دفاعی، سربازآموزی، سیاستمدارپروری و در یک کلمه، به «مبارزه» منجر شدند.بیایید برای ادامه مبحث به دو واژه «خیر و شر» بپردازیم"گاه با نسبت دادن اتهامات بیپایه جنسی و اخلاقی، گاه با زدن برچسبهای بیاساس سیاسی، گاه با تحقیر و فحاشی و تمسخر و گاه با انتشار اخبار جعلی. نتیجه استفاده از این ابزار، به میزان تابآوری هر مرجع بستگی دارد. تحمل ممتد این بیاخلاقیها از سوی برخی افراد ناممکن است و برخی، علیرغم تمام این بیاخلاقی، از ادامه مسیر سر بازنمیزنند. اینجاست که رقیب، تکنیک ارعاب و ترور را در پیش میگیرد.
در مجموع، یگانهروی به خودی خود فاقد ارزش است. یگانهروی، علیرغم تفاوتی که با عوامل دیگر دارد، در اصل میتواند رادیکالترین کنش موجود در صفحه سیاسی هر زمان باشد و اصولا، دلیل ستیزهجویی عوامل دیگر نیز در همین است.
چرا که در واقعیت، کنشگری نهاییاش روی اهدافی متمرکز شده که کابوس هر عامل اندیشهگریز دیگر است. در واقع، نگاه و اندیشه عامل یگانه، از دیدگاه عوامل ستیزهجو به قدری رادیکال است که میتواند بنیانهای فکری و ابزار قلدریشان را به آنی در هم بکشند و مخلص کلام: قامت تئوریک یگانهرو است که اندام ضعیف شریر را به لرزه میاندازد.
نگاهی به شرایط این روزهای ایران بیندازید. اخبار بیحساب، رسانههای بیصاحب و مخاطبان سردرگم. لشکریان جنگی از زمینهای خاکی و خاکریزهای تاریک، به صفحات مجازی کشیده شدهاند و هر یک، در بند مسوولیتی هستند. چه مسوولیتی که خود برای خود تدارک دیدهاند و چه مسوولیتی که از فرماندهانشان به آنها امر شده است.
"یعنی هر خیر و شری از سوی فرد یا افراد و یا ایدئولوژی خاصی جریان گرفته و بر فرد یا افراد و یا ایدئولوژیهایی دیگر وارد میشود"هزاران هزار مخاطب کنجکاو نیز روی سکوهاشان به تماشا نشستهاند. چه کارزار مهیبی! مهیب اما وقتگیر. چه طاقتفرساست که هر کدام از این هزاران هزار لشکریان، به جان هزاران هزار نیروی رقیب بیفتند. این یعنی هزاران هزار تیر و هزاران هزار خون! اینجاست که نیروها، به امر فرماندهشان تصمیم میگیرند تا برای صرفهجویی در نیرو و زمان، شمشیرهاشان را برای نمایندگان لشکر رقیب تیز میکنند. اینجا، اولویت با تفکر یگانه است.
تفکری که هر عامل دیگری از جراحت و یا شهادتش، به طور همزمان نفع میبرد. تفکری که وجودش، بقای هر عامل دیگری را با مخاطرات سهمگینی مواجه میکند. پس لشکریان، مراجع لشکر یگانه را شناسایی کرده و ستیزهگری را آغاز میکنند. این کارزار معمولا تا شکست نهایی یک از جناحین ادامه مییابد.
حالا تمام این نوشتار را به حال و هوای امروز کشورمان وصل کنید. جامعه ایرانی مگر چند مرجع قابل اتکا دارد؟ مردم ایران مگر چند مرجع قابل اطمینان دارند که در مواقع بحران به دانش و اندیشهاش چنگ بزنند؟ کارزار بیپایان خیر و شر، چند مرجع را قربانی انحصارطلبی، استبداد و آمال قدرتطلبانه خواهد کرد؟
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران