نظر سردار رشید درباره بازی نکردن ایران با تیم های اسرائیلی /اگر سفارت آمریکا تسخیر نمی شد باز هم جنگ اتفاق می افتاد
پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و تک دوره ای شدن دونالد ترامپ، بار دیگر بازخوانی سیر تاریخی روابط ایران و امریکا را به امری ضروری و لازم تبدیل کرده است. به ویژه آنکه کشورمان در سال های اخیر تحت ظالمانه ترین تحریم ها و فشارها از سوی آمریکای ترامپ قرار داشته و برون رفت از این وضعیت امری ضروری است.
این موضوع و نیز بررسی تحولات امروز جهانی در وضعیت پسا ترامپ با روی کار آمدن بایدن و بررسی راهکارهای استفاده از فرصت تغییر حاکمیت در آمریکا از جمهوری خواهان به دموکراتها را در مصاحبه با سردار محسن رشید رئیس اسبق مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به بحث گذاشتیم.
خلاصه این گفت و گو در پی می آید:
به نظر میرسد انتخابات آمریکا در ایران مباحثی را پیش آورده است و یکی از آنها بررسی گذشته و آینده روابط ایران و آمریکاست. بر این اساس این روابط را در دوره جمهوری اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟
پیش از پاسخ به این سوال لازم است سابقه روابط ایران و آمریکا در دوره پهلوی دوم واکاوی نماییم. به یاد دارم در زمان شاه وقتی در زندان بودم مصاحبهای از شاه در تلویزیون پخش شد که فرد مصاحبه کننده به شاه گفت، یک پیشگوی معروف گفته است که شاه در سال ۱۹۷۹ سقوط میکند این سخن تعجب شاه را برانگیخت. او راست میگفت اما این یک پیشگویی نبود بلکه برنامهای بود که برای شاه تدارک دیده بودند.
"پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و تک دوره ای شدن دونالد ترامپ، بار دیگر بازخوانی سیر تاریخی روابط ایران و امریکا را به امری ضروری و لازم تبدیل کرده است"البته من به این پیشگوییها اعتقاد ندارم و به نظر میرسد گاهی پیشگوییهایی در این زمینهها مطرح میشود که بیش از این که کف بینی و پیشگویی واقعی باشد، نشانهای از برنامه ریزیهایی است که در حال انجام است.
بر همین اساس شاید بتوان گفت که در سقوط شاه یک اجماع جهانی وجود داشت، لیکن حضرت امام(س) با استفاده از فرصت پیش آمده مسیر تغییر را به سویی کشاندند که مد نظر بازیگران و برنامهریزان جهانی نبود.
به عبارتی میتوان نتیجه گرفت که نتایج حاصل از کنفرانس گودالوپ در حوادث سال ۵۶ و ۵۷ موثر بوده است. دنیای غرب و حقوق بشر کارتری بر اساس یک استراتژی مشخصی به دنبال آن بود که تغییراتی در حاکمیت ایران صورت دهد اما نه به این شکل که آمریکا و غرب از دامنه نفوذشان کاسته شود و این خلاف برنامه آنها بود. آنها میخواستند با ایجاد تغییر در ایران ظرفیتهای جدیدی برای خود ایجاد کنند.
از سوی دیگر شاه امپراطوری خود را نفوذ ناپذیر میدید و در کنار مقبره کوروش گفت، «کوروش بخواب که ما بیداریم» و روی ثبات ایران مطمئن بود اما با این که دنیای غرب هم از این ثبات بی بهره نبود باز هم به این نتیجه رسیده بودند که این ثبات با مدیریت وقت کشور ظرفیتهای جدید مورد نظر آمریکاییها را ایجاد نمیکند تا آن طور که میخواهند مانور کنند و لذا نیاز به تغییر وضعیت داشتند. شاه این را فهمیده بود و در جاهایی هم تغییرات مورد نظر آنها را اعمال میکرد، غافل از این که همین تغییرات خودش را به خطر میاندازد.
آیا علت وقوع جنگ هم فشار برای حرکت به سوی تغییرات مورد نظر غربیها بود؟
عدهای معتقدند حادثه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا (سفارت امریکا در تهران) عامل اصلی تحمیل جنگ است لیکن به نظر من اگر این اتفاق هم نمیافتاد، جنگ به وقوع میپیوست. به عبارتی میتوان گفت تحمیل جنگ به ایران متاثر از سه عامل مهم بود:
۱- توسعه طلبی صدام که میخواست مرزهای عراق را تغییر دهد و جاه طلبی اش که میخواست در قواره قهرمان جهان عرب جلوه گر شود.
۲- جلوگیری نظام بینالملل به ویژه کشورهای عرب خاورمیانه، از الگوگیری کشورهای مسلمان منطقه و سایر کشورهای جهان سوم از انقلاب اسلامی.
چراکه پیام انقلاب اسلامی در ابتدا آنقدر شفاف و زلال بود که همه کشورهای منطقه تا کشورهای شمال آفریقا را تحت تاثیر خود قرار داده بود اما با آغاز جنگ و تبلیغ این که جنگ ایران و عراق، جنگی میان عرب و عجم است، نفوذ انقلاب را به حداقل رساندند.
۳- تلاش قدرتهای جهانی به منظور برگرداندن ایران به نظام بینالملل با تحمیل جنگ از طریق ایجاد جنگی کوتاه مدت و پرشتاب توسط ارتش صدام.
با این ایده آنها ضمن این که لااقل بخشهایی از خوزستان را از ایران جدا میکردند، اجازه نمیدادند که ما سرزمینهای دیگرمان را که تحت اشغال صدام قرار گرفته بود را آزاد کنیم تا انجایی که ناچار شویم، آرمانهای خود را زیرپا بگذاریم و دوباره به اردوی غرب بازگردیم و در آن صورت میتوان گفت که مجبور میشدیم «استقلال» را که یکی از سه دستاورد اصلی انقلاب بود به حراج بگذاریم. اساسا شعار «بعد از شاه نوبت آمریکاست» که در همان اوان انقلاب مطرح شد و به تدریج جای خود را «به مرگ بر آمریکا» داد ناشی از تحقیری بود که مردم ما از مرداد ۱۳۳۲ تا بهمن ۱۳۵۷ حس کرده بودند. نسل پس از انقلاب هیچوقت نمیتوانید مثل ما نسل اولیها و نسل دومی های انقلاب، حقارتی را که آمریکاییها برای ما به ارمغان آورده بودند را احساس کنند.
با قبول قطعنامه ۵۹۸ چه اتفاقی در تعامل ایران و آمریکا افتاد؟
همانطور که گفتم تمام فشارها به ایران بعد از انقلاب بدین جهت بود که ایران به نظام بینالملل برگرد. اتفاقا هم تحمیل جنگ به ایران، افکار عمومی مردم ایران را برای پذیرش سازمان ملل و شورای امنیت ملایم کرده بود و دیپلماسی پنهان و آشکار ایران را در پی داشت، اما آمریکاییها میخواستند به ایران تفهیم کنند که نظام بینالملل بدون به رسمیت شناختن اسرائیل، اقدامی ناکارآمد است.
با این وجود بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، آمریکاییها دست از حمایت عراق برداشتند و جنگ از آن پس توسط عراقیها با کمک روسها و مجاهدین خلق به ایران ادامه یافت که در دو عملیات «سرنوشت» در خوزستان و «مرصاد» در کرمانشاه و ایلام، پایان جنگ رقم خورد.
بعد از جنگ و در سالهای بعد نیز آمریکاییها تعاملاتی با ایران داشتند، هر چند که به صورت رسمی رابطهای وجود نداشت. آنها طی دو جنگ بزرگ دو دشمن عمده ایران یعنی طالبان در افغانستان و صدام در عراق را از سر راه ایران برداشتند.
"بر این اساس این روابط را در دوره جمهوری اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟پیش از پاسخ به این سوال لازم است سابقه روابط ایران و آمریکا در دوره پهلوی دوم واکاوی نماییم"ما در هر دو جنگ تعاملاتی با آمریکاییها داشتیم و از حمایت و کمکهای ایران بهره بردند. به عبارتی دیگر ایران و آمریکا در جریان حذف طالبان و صدام از قدرت، هر دو بهره مند شدند و این آمریکاییها بودند که برای این کار هزینه دادند، هرچند که شاید چند برابرش را از دو کشور افغاتستان و عراق به جیب زدند.
آمریکاییها که برای تغییر جغرافیای خاورمیانه نقشه داشتند، نمیتوانستند بپذیرند که ایران شریک آنها در پیروزی بر صدام باشد. از سوی دیگر برای پیاده سازی نقشه خاورمیانه جدید مورد نظرشان، ایران و قدرت منطقهای ایران را مانع تحقق هدفهای شان میدیدند.
پیروزی ایران در سقوط دشمنانش عراق و افغانستان با راهبردهای آمریکا علیه ایران همخوانی نداشت و با راهبردی که از سال ۱۷۹ در نشست گوادلوپ برای ایران طراحی کرده بودند منطبق نبود.
با آمدن آقای بایدن این احتمال هست که آمریکا دوباره به برجام برگردد در این صورت چه اتفاقی میافتد؟
اگر آمریکاییها امروز هم به برجام هم برگردند همان را میخواهند که قبلا اعلام کرده اند؛ یعنی بازگشت به اقتصاد ایران و اقبال به سرمایه داری جهانی و دوم تامین منافع اسرائیل..
اسرائیل همان رژیمی است که تا قبل از انقلاب اسلامی ایران، همه کشورهای عربی از آن حساب میبردند و شعار و آرمانش تصاحب نیل تا فرات بود اما اسرائیل که همواره تهدید کننده اعراب و مسلمانان بوده و هست، از سایه ایران هم احساس تهدید میکند. این انقلاب ایران است که اسرائیل را مجبور کرد پشت میز مذاکره با طرفهای فلسطینی یا کشورهای همسایه عرب خود بنشیند. میدانید که دمکراتهای آمریکا باوجودی که شاید از جمهوری خواهان بیشتر حامی اسرائیل باشند و لی خواهان تشکیل کشور فلسطین در کنار اسرائیل هستند.
پارلمان اروپا هم با این طرح موافق است و برخی از احزاب اسرائیلی با این طرح موافقند. به عبارتی دیگر حزب دموکرات آمریکا منافع اسرائیل را در این میبیند که به واقعیت فلسطینیها تمکین کند. این مسئله یعنی به تاریخ سپردن افسانه تصاحب نیل تا فرات را کنار گذاشته است.
آیا با توجه به شرایط فعلی و مناسبات جهانی حاکم، مخالفت با اسرائیل را میتوان به بازی با تیمهای اسراییلی در عرصه ورزش هم تعمیم داد؟
باید توجه کنیم که لابی صهیونیسم سعی میکند همه راهها را بر روی ما ببندد. استعفای آقای رسول خادم از فدراسیون کشتی ظاهرا به جهت همین بوده که مشاهده کرد که در برابر فشار لابی صهیونیست ها، کشتی به عنوان ورزش ملی ما با خطر محرومیت روبرو است، درصورتی که کشتی جهانی بدون حضور ایران هویتی ندارد. اما لابی مذکور همه چیز را برای تامین منافع اسرائیل جهت میدهد.
علی ایّحال نظام مردمسالار، اگر تابع افکار عمومی مردمش نباشد، تابلوی مردمسالاری را باید پائین بیاورد.
"او راست میگفت اما این یک پیشگویی نبود بلکه برنامهای بود که برای شاه تدارک دیده بودند"اما اگر مردمسالار هستیم باید تابع افکار عمومی باشیم. یعنی شاخص در تمام امور کشورداری، در یک نظام مردمسالار، تبعیت از افکار عمومی و یا متقاعد ساختن مردم است.
۱۷۲۷۲۷
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران