جامعه جهانی یا آنارشی جهانی؟
جامعه جهانی یا آنارشی جهانی؟۲۸ آبان ۱۴۰۰ - ۱۹ نوامبر ۲۰۲۱
منبع تصویر،
Getty Images
در دنیایی که نتیجه انتخابات داخلی آمریکا یا تصمیمات دولت چین در قبال بیتکوین میتواند بر تحولات سیاسی و وضعیت اقتصادی بسیاری از شهروندان در کشورهایی مانند ایران یا افغانستان اثر بگذارد، مطالعات روابط بینالملل نه فقط یک دانش نخبهگرا، بلکه نظریاتی است که گاه میتواند به همه شهروندان کمک کند تا بیشتر با سیاست بینالملل و نحوه رفتار کشورها آشنا شوند.
در واقع همین حساسیت افکارعمومی نیز موجب شده تا مفاهیمی مانند جامعه بینالمللی، جامعه جهانی، قدرت نرم و سخت و موازنه قدرت، یا ابداعاتی مانند سازمان ملل متحد، شورای امنیت، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای، به بخش جدانشدنی ادبیات روزمره بسیاری از شهروندان تبدیل شود و کمابیش همه با آنها آشنا باشند؛ مفاهیم و ابداعاتی که همگی از دل مطالعات روابط بینالملل بیرون آمدهاند.
اما در این مطالعات بر سر این مفاهیم و مهمتر، بنیانهای کلیدی سیاست بینالملل توافق نظر وجود ندارد. یکی از کلیدیترین اختلافنظرها بر سر این پرسش است که چگونه میتوان وضعیت امروز نظم بینالمللی را توصیف کرد؟ آیا بشر موفق شده یک "جامعه بینالمللی" منسجم خلق کند که با ارزشها و عرفی مشترک به قواعدی جهانشمول در آن احترام گذاشته میشود یا اینکه همچنان در جهان، سیاست قدرت حرف آخر را میزند و همه کشورها - ضعیف و قوی - بر اساس ملزومات چنین جهانی رفتار میکنند.
این اختلافنظر در برنامه پرگار شنبه، ۲۲ آبان (۱۳ نوامبر) به بحث گذاشته شد و سینا عضدی پژوهشگر روابط بینالملل و مدرس دانشگاه جورج واشنگتن و کیوان حسینی، دانشآموخته نظریات روابط بینالملل در مدرسه اقتصاد لندن (LSE) و از روزنامهنگاران بیبیسی، در این برنامه نظراتشان را بیان کردند.
- برنامه پرگار درباره این موضوع را میتوانید در یوتیوب ببینید
متن پیشرو، مباحثه مکتوب این دو نفر در ارتباط با موضوع مطرح در همین برنامه است.
در جستوجوی لوایتان جهانی
سینا عضدی: توماس هابز در کتاب معروف خود لوایتان (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ میلادی به رشته تحریر درآورد کشورها را به گلادیاتورهایی تشبیه کرد که برای تضمین حیات خود مجبور به تلاش و نبرد دائمی هستند. هرچند مقصود اساسی هابز از ذکر این موضوع این بود که بر خلاف داخل کشورها که حکومت یا لوایتان، نظم و قوانین خاصی را برقرار و اجرا میکند، در عرصه سیاست بین الملل، هیچ نهادی بر اعضای سیستم (کشورها) حکومت نمیکند، به این دلیل که کشورها حق حاکمیت خود را به هیچ نهادی تفویض نمیکنند. این موضوع پدیده ای به نام آنارشی (Anarchy) در روابط بین الملل به وجود آورده که بر خلاف معنی عامه آن که بی نظمی است، در چارچوب روابط بین الملل خود یک نظم (Order) به حساب میآید.
"این موضوع پدیده ای به نام آنارشی (Anarchy) در روابط بین الملل به وجود آورده که بر خلاف معنی عامه آن که بی نظمی است، در چارچوب روابط بین الملل خود یک نظم (Order) به حساب میآید"به زبان سادهتر، بر خلاف اکثر جوامع که در آن شهروندان یک شماره تلفن اضطراری برای در خواست کمک از پلیس دارند (در ایران ۱۱۰ و در امریکا ۹۱۱) کشورها در شرایط بحرانی شماره تلفنی برای درخواست کمک از حکومت ندارند. در این زمینه، جان میرشایمر از تئوریسین های مهم رئالیست روابط بینالملل میگوید: "در سیاست بینالملل خداوند تنها به کسانی کمک میکند که خودشان به خود کمک میکنند." در نتیجه آنارشی، کشورها چارهای جز رقابت برای افزایش قدرت ندارند و ترس از افزایش قدرت نسبی قدرتهای رقیب، همکاریهای بینالمللی را به شدت محدود و مقطعی میکند.
کیوان حسینی: برخلاف گفته جان میرشایمر، زمانی که عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ حمله کرد، نه "خداوند" به داد این کشور رسید و نه خود کویت قدرت کافی برای کمک به خودش داشت. کویت با یک نهاد بینالمللی تماس گرفت که قدرتش برای تشکیل یک نیروی نظامی بینالمللی، جنگ و نادیده گرفتن تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشورهای دیگر از سوی کشورهای جهان به رسمیت شناخته شده است؛ نهادی به نام "شورای امنیت سازمان ملل". با دستور این شورا، کشورهای جهان عراق را از کویت بیرون راندند. پس یک نهاد بینالمللی فراملی برای اجرای یک سری قوانین و عرف پذیرفته شده در سطح جهانی وجود دارد.
پاسخ جان میرشایمر و متفکران همنظرش درباره نظم جهانی، در جمله معروف الکساندر ونت نهفته است: "آنارشی چیزی است که کشورها باور میکنند". رئالیستها - با ارجاع به توصیف توماس هابز از "وضع طبیعی" - نظم بینالمللی را میدانی برای نبرد بر سر حیات و منافع توصیف میکنند، اما چه ساختار فعلی و چه معنای مفاهیمی مانند آنارشی، هویت ملی، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی، همه برساختهای اجتماعی (Social Construct) هستند که هیچگونه رابطهای ذاتی با سیاست بینالملل ندارند و در جریان یک روند اجتماعی شکل گرفتهاند. به همین دلیل نیز کشورها برای حفظ بقا و تامین منافعشان، گزینههایشان به "سیاست قدرت" محدود نیست و راههای مختلفی دارند؛ از آن جمله مشارکت فعال در شکل دادن یک ساختار قانونمند به نام "جامعه بینالمللی"، پذیرش عرف و قواعد این جامعه، ارتقای موقعیت در این ساختار اجتماعی و بهره بردن از امتیازات آن.
منبع تصویر،
RobinOlimb
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکستبه عبارت دیگر
گفتگو با چهرههای سیاسی، هنری و ادبی از تلویزیون فارسی بی بی سی.
برنامه ها
پایان پادکست
سینا عضدی: متاسفانه تاریخ نشان داده که این "خداوند" همیشه به تماسهای کمک کشورها پاسخ مناسب نداده. در زمان جنگ ایران و عراق، شورای امنیت سازمان ملل متحد که ماموریت برقراری صلح و امنیت بینالملل را به عهده دارد، نه تنها نتوانست کشور عراق را به عنوان متجاوز تنبیه کند، بلکه به خاطر نفوذ ابرقدرتها از جنایات صدام و استفاده سیستماتیک از سلاحهای شیمیایی چشمپوشی کرد.
"پس یک نهاد بینالمللی فراملی برای اجرای یک سری قوانین و عرف پذیرفته شده در سطح جهانی وجود دارد"نکته مهم اینجاست که اولویت "حیات" کشورها تنها محدود به رئالیستها نیست و حتی بنیانگذاران لیبرالیسم به آن اذعان دارند. به طور مثال، آدام اسمیت در کتاب معروف خود "سرمایه ملل" به روشنی مدعی میشود که "امور دفاعی به ثروت ارجحیت دارند". جامعه بینالملل در ظاهر مدینه فاضلهای است که کشورها سعی میکنند به سمت آن حرکت کنند. ولی تا زمانی که یک لوایتان در بالای سر کشورها توانایی برقراری نظم نداشته باشد و اعضای خاطی را تنبیه نکند، کشورها منافع خود را به قوانین و عرف بینالملل ترجیح میدهند و بر اساس آنها تصمیمگیری میکنند. این بدین معناست که هدف همکاری بینالمللی و ایجاد یک جامعه جهانی بدون یک حکومت بالای سر کشورهای جهان، ایده آل ولی در عمل انجام نشدنی است.
کیوان حسینی: اما گروهی از ثروتمندترین کشورهای جهان همراه با چند کشور بسیار قدرتمند به یک لوایتان در بالای سرشان تن دادند.
اعضای اتحادیه اروپا نه مجبور بودند و نه مجبور هستند که درون این اتحادیه باقی بمانند. اما همچنان بخشی از حاکمیت ملی و اختیاراتشان را به یک نهاد بالادستی به نام "کمیسیون اروپایی" تفویض کردهاند. هیچ کدام از این کشورها حق وتوی این تصمیمات را در حوزههایی مشخص ندارند و در جریان تامین امنیت و دفاع از "حیات" خود، در یک رقابت تسلیحاتی یا توازن قوا با دیگر اعضا به سر نمیبرند. روابط بینالملل بدون در نظر گرفتن پیشرفت قابل ملاحظه نظریههای پساساختارگرایانه و همچنین زمینه تاریخی و اجتماعی تحولات بینالمللی، ابزارهای کافی برای تحلیل پدیدههایی مانند اتحادیه اروپا را در دست نخواهد داشت. برعکس اگر با در نظر گرفتن تحولات تاریخی-اجتماعی و اثراتشان بر هویت و منافع کشورها این روابط را بررسی کنیم، مستنداتی بسیاری در دست خواهیم داشت تا بفهمیم که به عنوان مثال چرا جامعه بینالملل در جنگ ایران و عراق از خود رفتاری نشان میدهد که ناعادلانه به نظر میرسد.
"پاسخ جان میرشایمر و متفکران همنظرش درباره نظم جهانی، در جمله معروف الکساندر ونت نهفته است: "آنارشی چیزی است که کشورها باور میکنند""نقش تحولات سیاسی داخلی (انقلاب اسلامی)، تفاوت "هویت" بینالمللی کشور ایران در دوران پهلوی با دوران جمهوری اسلامی، بازتعریف "منافع" کشور توسط حکومت جدید، رویدادهایی تاریخی مانند کودتای ۲۸ مرداد که برای گروهی از دانشجویان به زمینه مشروعیتساز حمله به سفارت آمریکا تبدیل میشود و در نهایت اثرات همه این تحولات بر جایگاه ایران در جامعه بینالملل و سوبژکتیویته سیاسی ایران (Political Subjectivity) در ساختار بینالمللی، همه عواملی هستند که در بررسی مساله برخورد ناعادلانه جامعه بینالملل با جنگ ایران و عراق نقش داشتهاند. و هیچکدام در چارچوب نظریه رئالیسم که ایران قبل و بعد از انقلاب در آن تفاوتی ندارد و مفاهیمی مانند "حیات"، "امنیت" و "منافع" در آن، معانی اثباتگرایانه (Positivist) و ابدی دارند، لحاظ نمیشوند.
سینا عضدی: ولی این "لوایتان" در چندین مورد ضعف خود را نشان داده. مثلا نتوانست جلوی خروج بریتانیا از این اتحادیه را بگیرد و بریتانیا بر اساس آنچه که به زعم خود منافع این کشور بود عمل کرد. این اتحادیه همچنان نتوانسته مسائل حقوق بشری کشورهای اتحادیه را حل و فصل کند یا به درستی به مسائل مهاجرتی رسیدگی بکند. همچنین، این اتحادیه که قرار بود بر مدل ایالات متحده امریکا بنا شود، هنوز نتوانسته یک نیروی نظامی متحد ایجاد کند.
اخیرا هم با اینکه بریتانیا از این اتحادیه خارج شد، بر سر حقوق ماهیگیری با فرانسه دچار تنش دیپلماتیک شد. هم اکنون با رشد ناسیونالیسم، آینده اتحادیه اروپا زیر سوال رفته و بیشتر به نظر میرسد تهدید نظامی روسیه کشورهای عضو را در کنار هم نگاه داشته. در مورد انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ باید در نظر داشت که دولت انقلابی با وجود رفتارهای غیر قانونی و ساختارشکنانه، هنوز به عنوان عضو سازمان ملل متحد جزئی از آنچه "جامعه جهانی" نامیده میشود بود و وظیفه شورای امنیت در زمان جنگ ایران و عراق، تنبیه متجاوز و خاطی بود که متاسفانه از انجام وظایف خویش عدول کرد. در اینجاست که سخنان آقای هاشمی که گفته بود "درسهای اخلاقی جهان در شرایط حاد جنگی کار آمد نیستند و جهان چشم هایش را به روی جنایات جنگی می بندد" معنی و مفهوم بهتری پیدا میکند.
کیوان حسینی: اگر حرف اکبر هاشمی رفسنجانی درست بود، "جنایت جنگی" باید به بخشی جداناپذیر از جنگهای دنیا تبدیل میشد و در ابعاد وسیع، همانند قرون گذشته رخ میداد. اما نه تنها عرف بینالمللی در ارتباط با چگونگی جنگیدن با جدیت اجرا میشود، بلکه ابزارهای بینالمللی برای جلوگیری از جرایمی مانند جنایت جنگی، نسلکشی و جنایت علیه بشریت قدرت بیشتری هم گرفتهاند.
"نکته مهم اینجاست که اولویت "حیات" کشورها تنها محدود به رئالیستها نیست و حتی بنیانگذاران لیبرالیسم به آن اذعان دارند"دیوان بینالمللی کیفری در لاهه، پدیدهای است که در قرن ۲۱ کارش را آغاز کرده و از زمان تاسیس این دادگاه، اشخاص به اتهام دست داشتنن در نسلکشیهای اوگاندا، کنگو، آفریقای مرکزی و کنیا در آن محکوم شدهاند. این دیوان حتی عمر بشیر، رئیسجمهور وقت سودان را به اتهام جنایت جنگی و نسلکشی در جنگ دارفور تحت تعقیب قضایی قرار داد و برایش حکم جلب صادر کرد؛ تحولی کمسابقه در تاریخ بررسی اتهاماتی از این دست. جهان مورد نظر آقای رفسنجانی، قطعا همچنان فاصله قابل ملاحظهای با یک جامعه عادلانه و منصفانه دارد. اما به وضوح پیداست که در حال حاضر، این جهان چشمش را به روی جنایات جنگی بسیاری نبسته است. این نتیجه پذیرش نهادهای ثانویه جامعه بینالملل مانند جنگ، دیپلماسی و حقوق بینالملل توسط تمامی اعضای این جامعه است؛ وضعیتی که موجب میشود تا اعضا برساختهایی مانند "منافع ملی" را در چارچوب ارزشهای مورد پذیرش بینالمللی، بازتعریف کنند و از دست زدن به اقداماتی که به "هویت" آنها آسیب میزند یا جایگاه آنها را در ساختار بینالمللی متزلزل میکند خودداری کنند.
تا جایی که به عنوان مثال، آمریکا در جنگ ویتنام شکست میخورد، اما همچنان از سلاح هستهای استفاده نمیکند.
منبع تصویر،
imagedepotpro
سینا عضدی: عدم استفاده ایالات متحده از سلاح اتمی در ویتنام بیشتر به دلیل خطر ورود مستقیم شوروی به جنگ و رویارویی احتمالی اتمی بین دو کشور بود. متاسفانه جنایات جنگی همیشه جزئی از جنگ بودهاند ولی محاکمه مسببین آنها به نسبت قدرت کشورها بوده. در پایان جنگ جهانی دوم که به جنایات جنگی فرماندهان آلمان رسیدگی میشد، جنایات جنگی فرماندهان ارتشهای کشورهای متفقین که برنده جنگ بودند، به خصوص کرتس لومی از فرماندهان ارتش آمریکا که دستور بمباران شهرهای ژاپن با مهمات آتشزا و سر آرتور هریس بریتانیایی که مشابه همین دستور را برای بمباران شهر درسدن آلمان داده بود، رسیدگی نشد. همچنین ذکر این نکته واجب به نظر میرسد که کشورهایی مانند سودان، کنگو، آفریقای مرکزی یا اوگاندا که به عنوان نمونههای موفق برخورد جامعه بینالملل با هنجارشکنی اعضا ذکر شدهاند، هیچ کدام جزو قدرتهای بزرگ و حتی قدرتهای میانه هم به حساب نمیآیند. بریتانیا و ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ جنگی را آغاز کردند که نه تنها وجاهت قانونی نداشت، بلکه در طی آن جنایات مختلفی از جمله استفاده از شکنجه به وقوع پیوست.
"به طور مثال، آدام اسمیت در کتاب معروف خود "سرمایه ملل" به روشنی مدعی میشود که "امور دفاعی به ثروت ارجحیت دارند""سازمانهای بینالمللی و دیوان بین المللی کیفری حتی نمیتواند مسببین آن را تنبیه کنند، به این دلیل که ایالات متحده آن را به رسمیت نمیشناسند. همچنین، دولت گذشته این کشور، دادستانهای این دیوان را مورد تحریم قرار داده بود. این موضوع به آمریکا محدود نیست، قدرتهای دیگر نیز در مواردی که احکام دادگاههای بینالمللی به نفع آنها نباشد، رأی دادگاه را به رسمیت نمیشناسند. مثلا چین در سال ۲۰۱۶ رأی دیوان بینالمللی دادگستری را در مورد دریای چین جنوبی رد کرد چون رأی دادگاه به ضرر منافع آن بود. همچنین اشغال شبه جزیره کریمه توسط روسیه برخلاف قوانین بینالملل، مثال دیگری است که قدرتهای بزرگ بر اساس منافع خود عمل میکنند و قوانین بینالمللی قابلیت بازدارندگی ندارند.
نقل قول مهم توسیدید از دیالوگ ملیا که گفته بود "قویترها هر آنچه میخواهند انجام میدهند و ضعفا ]محکوم به[ تحمل رنج آن هستند" تصویر مهمی از ناعادلانه بودن سیاست بینالملل ترسیم میکند. در این تصویر، همانگونه که هنری کسینجر دیپلمات معروف آمریکایی گفته ضعف مترادف است با نابودی.
کیوان حسینی: یکی از نقایص کلیدی نگاه اثباتگرایانه به روابط بینالملل، مطلقانگاری مفاهیمی است که همواره میتوان تعاریف و محتوای آنها را به چالش کشید. از آن جمله، عدالت که همانند دموکراسی، دو برساخت اجتماعی هستند که (۱) به نسبت زمان و مکان، معانی متفاوتی پیدا میکنند و (۲) هرگز به نقطه پایان نخواهند رسید و به شکل یک "روند" قابل بررسیاند. در نهایت، جوامع مختلف عادلانه و عادلانهتر میشوند. همانطور که ممکن است دموکراتیک و دموکراتیکتر شوند.
"جامعه بینالملل در ظاهر مدینه فاضلهای است که کشورها سعی میکنند به سمت آن حرکت کنند"یا این روند را به شکل معکوس طی کنند. جامعه بینالملل در حال حاضر همانطور که از کمبود دموکراسی رنج میبرد، با بیعدالتیهای گوناگون و هنجارشکنیهای کشورهای مختلف نیز روبهروست. اساسا سلسله مراتب موجود در نظم بینالملل که نظریه "آنارشی" را به کلی به چالش میکشد، لزوما ساختاری عادلانه نیست. در حال حاضر کشورهایی که در بالای سلسله مراتب قرار دارند به شکل اصولی در تلاشند تا وضع موجود حفظ شود. آنها به همین دلیل با ابتکار عملهای مختلف تلاش میکنند که تحرک اجتماعی رو به بالا (upward social mobility) محدود باشد و وضعیتی شبیه به جوامع سرمایهداری در قرن ۱۸ و ۱۹ در جامعه بینالملل حاکم باشد.
اما در عین حال رشد سرمایهداری جهانی موجب شده تا "جامعه بینالملل" مانند هر ساختار هنجارساز (normative structure)، در مسیر عمق بخشیدن به ارزشها و قواعد پذیرفته شدهاش رشد کند. و به همین دلیل نیز اثبات اینکه "جامعه بینالملل" در سال ۲۰۲۱ از سال ۱۹۴۵ و پایان جنگ جهانی دوم عادلانهتر است، دشوار نیست. همانگونه که این جامعه در آن سال در مقایسه با ۱۹۱۸ و پایان جنگ جهانی اول وضعیت عادلانهتری داشت و میزان عدالت در این جامعه در سال ۱۹۱۸ به شکل قابل توجهی از ۱۸۱۵ و زمان کنگره وین بیشتر بود. در تاریخ روابط بینالملل مرزهای بسیاری از مسیر جنگ و اشغال و الحاق سرزمینها تعیین شدهاند. ایرانیها همین حالا اهالی هرات و باکو و ایروان را ایرانی نمیدانند تنها به این دلیل که در قرن ۱۹ و در جریان جنگهایی با قدرتهای جهانی کنترل این شهرها را از دست دادند.
"اعضای اتحادیه اروپا نه مجبور بودند و نه مجبور هستند که درون این اتحادیه باقی بمانند"چقدر امکان دارد که امروز کشوری قدرتمندتر از ایران، مشهد یا تبریز را نیز از ایران جدا کند و ایران برای همیشه حاکمیت ملی خود را بر روی این شهرها از دست بدهد؟ چه موانعی بر سر قدرتهای جهان امروز وجود دارد که چنین کاری را در مقایسه با قرن ۱۹ بسیار دشوارتر میکند؟ پاسخ این سوالات در برساخت اجتماعی "حاکمیت ملی" نهفته است که به عنوان عرف بنیادین "جامعه بینالملل" پذیرفته شده و در سال ۲۰۲۱ بسیار عمیقتر، جدیتر و عادلانهتر از قرن ۱۹ از سوی اعضای "جامعه بینالملل" رعایت میشود. هنجارشکنی روسیه در برابر جامعه بینالملل و ناتوانی این ساختار برای دفاع از "حاکمیت ملی" اوکراین، عرف دنیای امروز نیست. برعکس، عرف پذیرفته شده این جامعه، احترام به "حاکمیت ملی" و "تمامیت ارضی" اعضاست و به همین دلیل نیز "جامعه بینالملل" الحاق کریمه به روسیه را به رسمیت نمیشناسد و همچنان این شبهجزیره را بخشی از خاک اوکراین میداند. اتفاقی که برای اوکراین افتاده، بیعدالتی قابل توجهی است. اما در زمینه تاریخی رشد و تحولات "جامعه بینالملل" که پدیدههایی مانند استعمار و بردهداری را در کارنامه دارد، عدالت موجود در این جامعه برای بسیاری از شهروندان کره زمین در دورانی نه چندان دور، یک آرزوی دستنیافتنی به نظر میرسید.
منبع تصویر،
peepo
نتیجهگیری
سینا عضدی: جنگ های ۳۰ ساله اروپا نقطه عطفی در تاریخ حرکت بشر برای ایجاد عرف و قوانینی برای کاهش خشونت های جنگ به حساب میآیند.
در قرن بیستم نیز ایجاد "لیگ ملل" قراربود صلح و ثبات را برقرار کند و از جنایات جنگی پیشگیری کند، ولی در انجام ماموریت خود شکست خورد چون بازوی اجرایی نداشت. شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار بود این کاستی را جبران کند، ولی در عمل به خاطر حق وتوی پنج کشور عضو دائم که مسلح به تسلیحات اتمی هستند، در مأموریت خود به عنوان یک لوایتان بالای سر کشورهای جهان شکست خورده. رئالیسم نظریه ای جهانشمول نیست و مسلما دارای کاستیهایی است، اما سیر تحولات بینالمللی نشان میدهد که قدرتهای بزرگ بر اساس توصیههای کشورداری رئالیسم عمل میکنند و بعد از وقفه کوتاهی این تئوری قدیمی دوباره به صحنه بین الملل بازگشته. روابط پیچیده آمریکا و چین، بازگشت روسیه به صحنه بینالملل و سرمایه گذاری هرچه بیشتر بریتانیا و فرانسه در سلاحهای اتمی مؤکد این ادعا هستند.
کیوان حسینی: نظریههایی که در فاصله دو جنگ جهانی و همچنین بعد از جنگ دوم، مطالعات دانشگاهی "روابط بینالملل" را شکل دادند، به ویژه نظریه رئالیسم و زیرشاخههای آن به شکل قابلتوجهی از نادیدهگرفتن تحولات تاریخی و اجتماعی رنج میبرند. این نقصان در دهههای پایانی قرن ۲۰ با بیتوجهی به مطالعات پستمدرن درآمیخت و در نهایت، رئالیسم رنگ و روی نظریهای را پیدا کرد که بیشتر به کار توجیه رفتارهای دولت ایالات متحده میآمد تا نظریهای جهانشمول در ارتباط با سیاست بینالملل؛ نظریهای که اصرار دارد تنها به دنبال تشریح واقعیت موجود است، اما در عمل خود به یک ایده هنجارساز تبدیل شده که وزارتخارجههای بسیاری را تحت تاثیر قرار داده.
اما کمک گرفتن از مطالعات جامعهشناسی از سویی و یادآوری اینکه تاریخ سیاست بینالملل به تاریخ اروپامحور قرن بیستم محدود نیست، از سویی دیگر، دریچهای مهم را به روی روابط بینالملل باز میکند که میتواند تصویری کاملتر از سیاست بینالمللی پیش روی ما بگذارد؛ تصویری که در آن نه تنها در سطح فراملی، "آنارشی" حاکم نیست، بلکه به ما نشان میدهد در حال حاضر در سطح بینالمللی ساختاری با سلسلهمراتبی بسیار پیچیده وجود دارد که با اتکا به ارزشها، عرف، قواعد مشترک و هنجارهای پذیرفته شده، یک "جامعه بینالمللی" را به وجود آورده است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران