سریال جناب عالی قسمت ۹ نهم

پندار - ۳۱ فروردین ۱۴۰۱

امیرعلی همراه بابک در دفترش نشسته که حمید گرجی و یکی از جانشینانش پیش او می آید.امیرعلی به او می گوید که تا به حال خیلی از خودش تعریف کرده،ولی هیچکاری انجام نداده.حمید می گوید که دلش از شیشه است و او با این حرف دلش را شکسته و ناامیدش کرده.

امیرعلی می گوید که در این اتاق حرف از ناامیدی نزند و اگر حرفی درباره امید دارد بزند.حمید با خوشحالی پروژه ای را روی میز امیرعلی می گذارد و می گوید که این پروژه ساخت یک نیروگاه خورشیدی است که استارت آن قبلا زده شده و اگر عملی شود، دوهزار جوان ایرانی سر کار می روند.

امیرعلی که دلش می خواهد مشکل بیکاری را حل کند،قول می دهد که هر کاری که لازم باشد برای افتتاح نیروگاه انجام دهد.

جانشین حمید می گوید که فقط به مقدار کمی بودجه نیاز دارند تا کار تکمیل شود.بابک می پرسد که پس برای بازدید از محل نیروگاه نباید مشکلی وجود داشته باشد؟جانشین می گوید که بعد از ناهار می توانند بروند.

امیرعلی و بابک به همراه گرجی و جانشینانش سوار ون می شوند و به بیابان برای بازدید از نیروگاه خورشیدی می روند.آنها وسط بیابان پیاده می شوند.امیرعلی می گوید که اینجا بیابان خالی است و حتی دیوار کشی هم نشده.جانشینان گرجی می گویند که تمام صحبت‌ها انجام شده و فقط کار ساخت و ساز باقی مانده‌.در همین زمان اتوبوسی می ایستد و خبرنگاران با عجله خودشان را به امیرعلی می رسانند و گزارش خبری تهیه می کنند‌.امیرعلی کلنگی را چندین بار با تمام قدرت روی زمین می کوبد و همه او را تشویق می کنند‌.

این را هم ببینید:  اشاره به نیسان آبی در قسمت ۴ چهارم سریال راز بقا: ادای دین یا متلک

مدتی بعد امیرعلی همراه بابک در دفترش است که حمید وارد دفتر می شود.امیرعلی می گوید که جلوی خبرنگاران ملاحظه حالش را کرده و چیزی نگفته،و اگر نه نقشه هایش را فهمیده و می داند که می خواهد او را زمین بزند.حمید می گوید که او وزیر نیست و تازه سرپرست شده، اما خودش سالهاست مشاور عالی و کاربلد سازمان است و می رود.

امیرعلی روی صندلی می نشیند و سرش را با دستهایش می گیرد و می گوید که شاید از وزیر شدن استعفا بدهد.بابک از او می خواهد که تسلیم نشود و نیروهای کاربلد را سر کار بیاورد.امیرعلی می گوید که باید از پدرش بخواهد که به صورتش سیلی بزند.بابک می گوید که آخر جریان سیلی زدن‌های پدرش را نفهمیده.امیرعلی تعریف می کند که هر وقت در دوراهی می ماند،سیلی های پدرش باعث می شود که تصمیم درستی بگیرد.

بابک،پدر امیرعلی را به وزارتخانه می آورد.جانشینان گرجی از دوربین مداربسته در حال نگاه کردن به امیرعلی و خندیدن به او هستند‌.بابک دوربین مداربسته را می پوشاند و پدر امیرعلی به صورت او سیلی می زند‌.سپس او را در آغوش می گیرد و می گوید که دلش نمی خواسته او را بزند.

مدتی بعد امیرعلی به بابک می گوید که باید کاری کند که گرجی ها از او بترسند.بابک می گوید که گرجی ها خطرناکند و سالها پیش یکی از کارمندان را که با آنها مخالفت کرده بود،به زیر زمین در اداره بایگانی تبعید کردند.امیرعلی به بابک می گوید که کاری هست که فقط به او می تواند اعتماد کند و فردا تمام پرسنل را جمع کند.

این را هم ببینید:
  سریال امانت قسمت ۲۲۸ دویست و بیست هشت

فردا صبح امیرعلی برای پرسنل وزارتخانه سخنرانی می کند و می گوید که همه باید نظم را رعایت کنند چه در کارهایشان و چه در ظاهرشان،در این حین بابک با گوشی صحبت می کند و می خندد.امیرعلی او را بازخواست می کند که چرا وسط سخنرانی رسمی او می خندد؟

آنها با هم بحث می کنند و امیرعلی به صورت بابک سیلی می زند و می گوید که همه باید قانون را رعایت کنند و می رود.پرسنل با وحشت و تعجب به بابک نگاه می کنند و در حالیکه به او ادای احترام می کنند می روند.

کلیک کنید و به یوتیوب پندار بپیوندید

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳۱ فروردین ۱۴۰۱
خبر آنلاین - ۱۳ فروردین ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰