قسمت صد و پنجاه و چهار صداقت‌ سیز

پندار - ۹ آبان ۱۴۰۱

   سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و پنجاه و چهار 154Sedaghatsiz Serial Part ۱۵۴

درین و سرجون و گونول شکایت خود را پس می‌گیرند تا ولکان آزاد شود. جیران برای دیدن سرجون به رستوران می‌رود و می‌گوید بخاطر آیندۀ خودش و پسرش تصمیم گرفته به استانبول برود. سرجون می‌گوید قول او سر جایش است و جیران هر کجای دنیا که باشد او برای جیران و بچه هرکاری که لازم باشد می‌کند. آنها خداحافظی می‌کنند و جیران می‌رود.

درین و گونول و اونور به خانه می‌روند.

"   سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و پنجاه و چهار 154Sedaghatsiz Serial Part ۱۵۴ درین و سرجون و گونول شکایت خود را پس می‌گیرند تا ولکان آزاد شود"درین از دیدن زینب و دمیر خوشحال می‌شود. او با اونور به حیاط می‌رود تا در مورد پروندۀ طلاق و شرایط آن صحبت کند. دریا به خانۀ آسیه می‌رود و از این‌که او باعث شد ولکان آزاد شود تشکر می‌کند. آسیه می‌گوید با این‌که دل خوشی از ولکان ندارد اما بخاطر علی نمی‌خواهد او در زندان بماند.

روز بعد علی در خانه آماده می‌شود تا به مراسم فارغ‌التحصیلی برود.

آسیه بغض کرده و بخاطر علی خوشحال است. ولکان از زندان آزاد می‌شود. او از این‌که هیچ‌کس دنبالش نیامده دلگیر است. ولکان پول زیادی ندارد و برای همین مجبور می‌شود از تاکسی پیاده شود و بقیه راه را پیاده برود. او با وکیلش تماس می‌گیرد و می‌گوید حسابش مسدود است.

"جیران برای دیدن سرجون به رستوران می‌رود و می‌گوید بخاطر آیندۀ خودش و پسرش تصمیم گرفته به استانبول برود"وکیل می‌گوید تمام پول‌های او بخاطر شکایت برداشت شده، سپس حق خودش را طلب می‌کند. ولکان با حرص می‌گوید پول او را خواهد داد.

همه در حیاط خیریه در مراسم جشن فارغ‌التحصیلی حاضرند. خانوادۀ دمیر و علی جمع می‌شوند تا عکس یادگاری بگیرند. اونور هم کنار درین ایستاده و زینب را بغل کرده.

همان لحظه ولکان به آنجا می‌رسد. او از دیدن خوشحالی آسیه و درین و اهمیت نداشتن خودش عصبی می‌شود و با دیدن اونور در کنار درین حرصش می‌گیرد و با عصبانیت جلو می‌رود و فریاد می‌زند. او با اونور بخاطر این‌که زینب را در بغلش گرفته دعوا می‌کند. همه از دیدن ولکان شوکه می‌شوند و علی بخاطر برخورد او خجالت‌زده می‌شود. آسیه از این‌که ولکان در چنین روزی خاطرۀ بدی برای علی ساخته عصبانی می‌شود.

"سرجون می‌گوید قول او سر جایش است و جیران هر کجای دنیا که باشد او برای جیران و بچه هرکاری که لازم باشد می‌کند"

درین جلو می‌رود و به ولکان می‌گوید او را عمداً آزاد کرد تا در زندان راحت نباشد و بدبختی و بی‌پولی‌اش را ببیند. سپس می‌گوید به زودی از او طلاق می‌گیرد. او در گوش ولکان می‌گوید با اونور به او خیانت کرده و ولکان مدرکی علیه‌ش ندارد. ولکان عصبی می‌شود. علی از ولکان می‌خواهد برود و بیش از این آبروی او را نبرد.

آسیه ولکان را بیرون می‌برد و او را بخاطر خراب کردن جشن سرزنش می‌کند و از او می‌خواهد که برود. ولکان از آسیه می‌خواهد با هم به خانه‌شان بروند. آسیه می‌گوید خانه را فروخته و قرار است از آن‌جا بروند. ولکان شوکه می‌شود و می‌گوید به خانه‌ای که برای علی خریده‌اند می‌رود. آسیه می‌گوید آن را هم به درین پس داده است.

"آسیه می‌گوید با این‌که دل خوشی از ولکان ندارد اما بخاطر علی نمی‌خواهد او در زندان بماند"او می‌گوید ولکان را دوست ندارد و نمی‌خواهد با او باشد. ولکان شوکه و ناراحت می‌شود. آسیه می‌گوید همۀ حرف‌هایش دروغ بوده. ولکان با گریه از آن‌جا می‌رود. او مقابل یک ماشین می‌رود و نزدیک است تصادف کند.

آسیه با کلافگی ولکان را سوار ماشین خودش می‌کند و او را به خانۀ مادری ولکان می‌رساند. ولکان با بغض به آسیه می‌گوید می‌داند مجازات خیانت به او این است که تا ابد قلبش به او متصل خواهد بود. آسیه پنهانی مقداری پول کنار کیف ولکان می‌گذارد و از آنجا بیرون می‌رود.

سه ماه بعد نیل و سرجون به سونوگرافی می‌روند و دریا خبر می‌دهد که بچۀ آن‌ها دختر است. آنها خوشحال می‌شوند.

"ولکان پول زیادی ندارد و برای همین مجبور می‌شود از تاکسی پیاده شود و بقیه راه را پیاده برود"غدیر به ترکیه برمی‌گردد و به بیمارستان به دیدن دریا می‌رود. او دوباره خودش را به دریا معرفی می‌کند تا شروع متفاوتی داشته باشند. دریا خوشحال می‌شود و غدیر را بغل می‌کند.

گونول یک قایق تفریحی برای خودش خریده و به همراه جاویدان به قایق می‌روند تا خوش بگذرانند. دمیر و علی هم برای تحصیل به انگلیس رفته‌اند.



درین و زینب و اونور به رستوران رفته‌اند. اونور به درین پیشنهاد ازدواج می‌دهد. درین شوکه می‌شود و با ذوق به او نگاه می‌کند.

ولکان دم خانۀ سابق آسیه می‌رود و با حسرت به آن‌جا نگاه می‌کند. آسیه به فرودگاه می‌رود و سوار هواپیما می‌شود به انگلیس پیش علی برود.

"او از دیدن خوشحالی آسیه و درین و اهمیت نداشتن خودش عصبی می‌شود و با دیدن اونور در کنار درین حرصش می‌گیرد و با عصبانیت جلو می‌رود و فریاد می‌زند"

۲۰ سال بعد علی و زینب سر خاک ولکان رفته‌اند. آن‌ها بخاطر سرنوشت پدرشان ناراحت‌اند. علی به زینب می‌گوید او را در تکیرداغ می‌گرداند و بعد به فرودگاه دنبال آسیه می‌رود. زینب هم می‌گوید باید پیش درین و اونور برود. آن‌ها با هم از قبرستان می‌روند.



ممنون از این‌که با من همراه بودید، خدانگهدار.

قسمت بعدی - سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و پنجاه و چهار ۱۵۴ قسمت قبلی - سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و پنجاه و سه ۱۵۳ Next Episode - Sedaghatsiz Serial Part ۱۵۴ Previous Episode - Sedaghatsiz Serial Part ۱۵۳

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۹ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱