قسمت دویست و نود و دو گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت دویست و نود و دو 292Çukur Serial Part ۲۹۲

گودال

۱۰۵ – ۱

یاماچ بعد از یک ساعت با ماشین ضد گلوله و باند و موسیقی به طرف خانه ی صفا حرکت می کند. جومالی و سلیم و آکین از دیدن او خوشحال می شوند. یاماچ در حالی که فریاد می زند:« من برگشتم.» اولین گلوله را به سمت خانه ی صفا شلیک می کند و آدمهای صفا از هر طرف بیرون می آیند. تیر اندازی بین کوچوالی ها و افراد صفا مدتی ادامه پیدا می کند و آخر سر وقتی گلوله ها تمام می شود و افراد صفا کشته می شوند یاماچ وارد خانه ی صفا می شود و با شلیک چند گلوله او را می کشد بعد هم بدون اینکه منتظر عکس العملی از برادرهایش باشد آنجا را ترک می کند. سلیم و جومالی هم خانه را می گردند و فیدان را که بیشتر از قبل کتک خورده پیدا می کنند.

"   سریال گودال قسمت دویست و نود و دو 292Çukur Serial Part ۲۹۲ گودال۱۰۵ – ۱یاماچ بعد از یک ساعت با ماشین ضد گلوله و باند و موسیقی به طرف خانه ی صفا حرکت می کند"در آن سو جنک خبر حمله ی کوچوالی ها و مرگ صفا را برای چنگیز می برد و نامق هم که در اتاق چنگیز است این خبر را می شنود و به هم می ریزد. او به چنگیز فحش می دهد و می گوید:« مگه تو نگفتی از پسرم محافظت می کنی؟ الان من می رم و اول کوچوالی ها رو نابود می کنم و بعد هم برمی گردم رو صورت تو تف می ندازم.» چنگیز که از فحاشی و تهدید نامق عصبی شده دستور قتل او را همانجا به جنک می دهد و نامق کشته می شود.

سلیم که از این ماموریت موفقیت آمیز خوشحال است برای خوشگذرانی به باری که جمیل را در آنجا دیده بود می رود و سراغ او را می گیرد اما متوجه می شود که مدیر بار جمیل را اخراج کرده و او را کتک زده. سلیم به خانه ای که در اختیار جمیل گذاشته بود می رود و او را همانجا پیدا می کند. جمیل زخم سطحی ای که سلیم در جریان حمله به خانه ی صفا برداشته را پانسمان می کند و بعد آنها با هم ساز می زنند و آواز می خوانند.

در خانه، کاراجا از جومالی می پرسد که با قضیه ی افسون چه کرده و آیا او را کشته یا نه؟ جومالی می گوید:« نکشتم. نمی تونم هم بکشم.

چون حامله ست. از عمو یاماچت حامله ست. تو هم قضیه رو فراموش کن.» کاراجا عصبانیتش را پنهان می کند اما برای اینکه جومالی را اذیت کرده باشد عکس ییلدیز را در اتاق او دم دست می گذارد تا داملا آن را پیدا کند و به این ترتیب رابطه ی جومالی و داملا خراب شود.

داملا چند روزی است که از دست جومالی ناراحت است و با او رفتار سردی دارد. جومالی دلیل این رفتار را می پرسد و داملا جواب می دهد:« اون روز قالم گذاشتی و نذاشتی منم باهات بیام واسه بزن بزن. تو وقتی خودتو بخاطر خانوادت به راحتی توی اتیش می ندازی منم می خوام اونجا باشم و برات یه کاری کنم.

"یاماچ در حالی که فریاد می زند:« من برگشتم.» اولین گلوله را به سمت خانه ی صفا شلیک می کند و آدمهای صفا از هر طرف بیرون می آیند"زخمتو پانسمان کنم یا نجاتت بدم. اون روز وقتی ادمای آذر سه تا گلوله بهت زدن من جلوی بیمارستان تخته نرد بازی نمی کردم داشتم از غصه می مردم.» جومالی او را می بوسد و می گوید:« وقتی عصبانی هستی خیلی خوشگل می شی.»

یاماچ سراغ کارگرهای کارخانه ی اردنتها می رود و از آنها بخاطر رفتار دیروزش عذرخواهی می کند. آنها او را می بخشند و سرکارگر به یاماچ می گوید:« ما چیزی واسه از دست دادن نداریم برای همینه که اعتصاب کردیم.» یاماچ به فکر فرو می رود و می گوید:« اما اردنتها خیلی چیزا واسه از دست دادن دارن.» او بلافاصله با آکین تماس می گیرد. کمی بعد آکین متین و مدد را برای کمک به یاماچ به انباری می آورد و برنامه را برای آنها توضیح می دهد.

شب وقتی که یاماچ به خانه ی اردنتها برمی گردد چنگیز برای تنبیه کردن او دستور می دهد که تا صبح به او شوک الکتریکی بدهند و وادارش کنند که بخاطر نافرمانی های اخیرش عذرخواهی کند. مرتضی مسئول شکنجه کردن یاماچ می شود.

یاماچ زیر شکنجه موسیقی ای که دوست دارد را گوش می دهد و روزی را به یاد می آورد که برای اولین بار همراه قهرمان وارد ماموریتی شده بود.

ده سال پیش در یک روزعادی که یاماچ در بالکن نشسته و همراه با موسیقی درس می خواند، قهرمان سراغش می آید و ابتدا طبق معمول به ریخت و قیافه ی او گیر می دهد بعد هم با تردید چیزی از او می خواهد و می گوید:« من باید یه کاری رو انجام بدم و کسی خبردار نشه. نمی تونم از جومالی و سلیم کمک بخوام چون نباید بفهمن و از طرفی هم نمی تونم از بچه های محله کمک بخوام چون به گوش جومالی و سلیم می رسه. واسه همین از تو می خوام کمکم کنی. رانندگی بلدی؟» یاماچ به شرط اینکه کسی را نکشند قبول می کند که به قهرمان کمک کند.

"در آن سو جنک خبر حمله ی کوچوالی ها و مرگ صفا را برای چنگیز می برد و نامق هم که در اتاق چنگیز است این خبر را می شنود و به هم می ریزد"نقشه این است که شخصی را بدزدند و یاماچ هم فقط راننده باشد. قهرمان همراه یاماچ به مکانی می رود و آنقدر منتظر می ماند که در یک موقعیت مناسب ندیم را دستگیر می کند و او را سوار ماشین می کند. قهرمان ندیم را در مکانی زندانی می کند تا سوالاتش را از او بپرسد.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و نود و سه ۲۹۳ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و نود و یک ۲۹۱ Next Episode - Çukur Serial Part ۲۹۳ Previous Episode - Çukur Serial Part ۲۹۱

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱