پیشنهاد فقه کرامتی به جای فقه تکلیفمحور/ بازنشر یک مصاحبه انقلابی از آیتالله محقق داماد
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از مبلغ، سال گذشته دقیقاْ در همین روزها بود که نشریه فرهنگ دیپلماسی مصاحبهای را از جناب محقق داماد منتشر کرد که در زمان خود بحثهای زیادی را برانگیخت. موافقان، آن را انقلاب کپرنیکی در فقه خواندند در حالی که مخالفان، این عنوان را بزرگنمایی مینامیدند. با این حال دو طرف به این مطلب اذعان داشتند که از ابتدای تفقه در دین توسط علمای همه ادیان، آنچه به عنوان یک پیشفرض یا «اصل پیشفقهی» قلمداد میشده است، کشف تکلیف انسانها در امور مختلف از زبان خداوند یا فرستادگان وی بوده است و حقوق انسان و کرامت او که از جانب پرودگار به او اعطا شده، در حاشیه قرار گرفته است.
دکتر مصطفی محقق داماد از معدود فقهای طراز اول کشور است که همگام با تحصیل در رشته حقوق، مدارج عالی اجتهاد را هم طی کرده است. در نگاه وی اصل کرامت و حقوق انسان باید به عنوان اصل پیشفقهی به عنوان مبنای اساسی تفقه در دین به خصوص دین اسلام قرار گیرد. تحریریه مبلغ به دلیل اهمیت این مصاحبه و گفتوگوها و نظریات مختلفی که در بین اهالی اندیشه برانگیخته است، در سالگرد این مصاحبه به بازنشر آن پرداخته است.
شما در سلک روحانیت اقدامات و فعالیتهایی در جهت معرفی اسلام به جهان داشتهاید که تا حدی با کار بقیه افراد متفاوت است و طبق مجموعه کارهایتان گفته میشود شما اسلام را چنان دین کاملی میدانید که میتواند همه امور شخصی، اجتماعی و حتی سیاسی جامعه را از درون فقه جستوجو کند؛ در عین حال، عرف را هم به عنوان یک منبع شریعت و قانون پذیرفتهاید و حتی عرف و عقل را ابزار توسعه و پیشرفت برمیشمرید.
"به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از مبلغ، سال گذشته دقیقاْ در همین روزها بود که نشریه فرهنگ دیپلماسی مصاحبهای را از جناب محقق داماد منتشر کرد که در زمان خود بحثهای زیادی را برانگیخت"آیا با این تفسیر مسئله تعارض سنت و مدرنیسم حل میشود یا این که شما مسئله را به صورت دیگری میبینید؟
بسماللهالرحمنالرحیم. ضمن تشکر از حسن ظن شما و دوستانتان واقعیت این است که من معتقدم این سوال مرتبط با پرسشی است که تنها یک جواب دارد. آن پرسش این است که با توجه به این که جوهر تاریخ در حال تحولوتغییر است، چگونه یک دین ثابت میتواند برای قرون و روزگاران متفاوت مناسب باشد؟ در پاسخ اگر برای تاریخ جوهر مستقل قائل باشیم حرکت در درون جوهر تاریخ را باید بپذیریم و اگر جوهر تاریخ در تغییر است، بی شک انسان ها هم در حال تحول و تغییر هستند و اگر انسانها در حال تغییر و تحول هستند قوانینی که آن جوامع را مدیریت میکند نمیتواند قوانینی ثابت باشد باید آن قوانین هم متغیر باشند. با این مقدمه این پرسش مطرح می شود که چگونه ما معتقدیم یک دینی به نام شریعت احمدی و محمدی در چهارده قرن قبل برای بشر پیش بینی شده که در ۱۴ قرن در همین طور زمان به صد ها هزار سال در آینده هم ممکن است استمرار یابد ولی به رغم تغییر انسانها چگونه دین میتواند ثابت بماند این سوال جواب چیست؟ به نظر من، تنها جواب توجیه کننده، قاطع و محکم ای که این پرسش می تواند داشته باشد وجود نهادی به نام اجتهاد است. نباید نگاهی ساده به اجتهاد داشت.
اگر به رساله هایی که آقایان فقهای سنت گرا در مورد اجتهاد و تقلید نوشتهاند من به آن رسالهها قانع نیستم؛
مفهوم اجتهاد یک مفهوم بسیار وسیع تر و قوی تری است. اجتهاد نهادی است که به نظر من نه ففقط پاسخ دهنده این سوال است بلکه توجیهکننده خاتمیت شریعت نبوی است.
اگر نهاد اجتهاد را کنار بگذاریم و تعطیل بکنیم که متاسفانه اهل سنت در قرن دوم این کار را کردند خاتمیت نبوی با مشکل کلامی روبه رو می شود.
توجه شود نه خاتمیت پیغمبر، خاتمیت پیغمبر برهان دیگری دارد؛ خاتمیت شریعت یا دوام شریعت زیر سوال خواهد رفت و با اشکال مواجه خواهند شد که مهمترین اشکال آن کلامی است در مورد خاتمیت پیامبر برهان هم نقلی و هم عقلی داریم که دیگر پیامبری نمی آید که من در اینجا وارد آن مسائل نمی شوم. و اما به چه سبب شریعت برای همه ازمنه است و عمومیت شریعت بدون نهاد اجتهاد یعنی به فرض اینکه اجتهاد را برداریم با مشکل جدی کلامی رو به رو است؟
با این مقدمه به عرض تان می رسانم در مورد پرسشی که فرمودید من معتقدم که اسلام میتواند جامعه بشری را مدیریت کند، اما اولاً اسلام نیز یک پکیج است که فقط شریعت نیست بلکه یکی از اجزای آن شریعت است جهانبینی اسلام اخلاق در اسلام شریعت در کنار اجتهاد و نظایر آن همگی اجزای آن پکیج و بسته اسلام هستند.
شریعت در کنار اجتهاد میتواند مشکلات هر روز جامعه و رخدادهای جدید را بر مبنای تعقل و اصول کلی که عرض که خواهم کرد حل کند. اگر من میگویم اسلام یا مجموعه اسلام می توانند برای جهان بشریت در همه روزگاران مدیریت کند با این نگاه بر این باور هستم که اگر مشکلی هست در شریعتش است. شریعت را اما که گفتم در کنار اجتهاد؛ من به اصول هم معتقدم که به آنها اصول پیش فقهی می گویم منظورم از اصول پیش فقهی این است که یک مجتهد در مسیر استنباط احکام شرعی اصولی را قبل از ورود در استنباط و اجتهاد باید به عنوان اصول موضوعی بپذیرد، که اگر در مسیر استنباط از متون به مواردی رسید که به آن اصول تنه میزند و با آن برخورد دارند.
باید برگردد و استنباط خود را بازخوانی کند برای مثال اصل «عدالت» یک قاعده درون فقهی نیست که فلان قاعده با آن تعارض پیدا کند تخصیص بزند یا تقیید بزند، به هیچ وجه.
"موافقان، آن را انقلاب کپرنیکی در فقه خواندند در حالی که مخالفان، این عنوان را بزرگنمایی مینامیدند"این اصول مطلق هستند و قبل از ورود در فقه مطرح میشوند یعنی من به خدای قائلم به پیامبر و شریعتی قائلم که او برای من فرستاده اما آن خدا خدایی عادل است و لیس بظلام للعبید است. (آیه مبارکه ۱۸۲ سوره آل عمران: خدا هرگز به بندگان ستم نخواهد کرد). برای بندگان ظلم نمی کند و ظلم نمی خواهد یعنی هیچ قانون ظالمانه ای را نمیتواند به مردم تحمیل کند از همین رو اگر دیدیم جای قانونی ظالمان هست میفهمیم ما اشتباه فهمیدهایم.
بنابراین منظورم از اصول پیش فقهی این اصول نظیر اصل «عدالت» اصل «کرامت بشری» یا اصل «وحدت خانواده بشری» اصل «رحم» اصل «اخلاق» و دیگر اصولی است که در فصل ها تغییر و تحول ایجاد می کنند. آنجا که به یک تبعیض ظالمانه رسیدیم چون این تبعیض با اصل عدالت مخالف است فتوا باید تغییر کند.
در کنار اصول پیش فقهی مطلب دیگری که وجود دارد این است که دستورات اجتماعی ما در احکام شریعت دو دسته هستند دستورات تاسیسی و دستورات امضایی. و در امور اجتماعی اکثراً امضایی است امضایی یعنی چه? یعنی اینکه در جامعه آن روز و در آن زمان این عمل و دستور محبوب، رایج، ممدوح، پسندیده و عرف جامعه بوده است.
من این عقیده را دارم تعیین امضاییاتی که با «قید رواج» مورد امضا قرار گرفته اند.
اگر در زمانی مزارت جامعه به گونه ای تغییر کرد که آن کار منفور و زشت شد, طبع جامع آن را نپسندید برای مثال در قبل از اسلام پدر اختیار داشت و میتوانست دختر خودش را حتی دختر کبیره اش را چه برسد به صغیره اش را بدون میل و توافق شوهر دهد. حتی دختر شیرخوار را به مردی بدهد و آن مرد از او تلذذ جنسی ببرد.
این مسئله در آن زمان رایج بود برای اینکه به زن به چشم کالا نگاه می کردند دخترشان را در مقابل مبلغی می فروختند و الان هم در بسیاری از «عرفها» مثل افغانستان همچنان همینطور است که به دختر به عنوان کالا نگاه می کنند آن کسی را که میخواستند زیر خاک بکند حالا خیلی لطف کرده اند فقط به عنوان کالا نگاه می کنند. الان اما این کار در بشریت امروز کاملا منفور و زشت است و طبع آن را نمی پسندند. به نظر من به لحاظ حیثیت تقیید یه، یعنی رواج و ممدوح ایت و عدم مذمومیت، حیثیت تقییدیه بر آن احکام بوده است. همه آنها قابل تغییر است.
"در نگاه وی اصل کرامت و حقوق انسان باید به عنوان اصل پیشفقهی به عنوان مبنای اساسی تفقه در دین به خصوص دین اسلام قرار گیرد"این احکام اصالت ندارند و جزوه احکام تاسیسی اسلام نیستند.با تغییر مزاج، فکر و طبع جامعه هم چنین القا یا رواج یک مسئله، حکم عوض میشود.
حالا بردگی میدانیم فقها فتوا هایی در مورد بردگی داده اند که البته اینکه چطور شد برده داری وارد اسلام شد خود بحث جداگانهای است، اما واقعاً یک روز بردگی سنت بود و میان بشریت راه های مختلف برای بردگی یا برده سازی وجود داشت. یکی از راههای برده سازی دِین بود. یعنی وقتی مدیون نمی توانست پول دائن را بدهد برده میشد. در قرآن کریم داریم آن هنگام که برادران یوسف متهم به سرقت شدند از آنها سوال شد که در دین شما جزای یک سارق چیست؟ جواب دادند «هر که مال پیشو پیدا شود خودش جزای کارش است». این مسئله بردگی آن زمان اینگونه رواج پیدا میکرد حتی در بیابان اگر کسی را تنها گیر می آوردند از قدرت زور و اسلحه و برتری دستور میدادند: «استأسر (اسیر شو) وگرنه میکشمت.» تا اینکه فرد دستش را بالا می برد و می گفتم را به اسیری بگیرید ولی نکشید اسلام آمد تمام دریچههای بردگی را بست اما بردگی لغو نشد به دلیل اینکه سلاح اسلام در این نبود که در روز اول اینگونه مالکیت انسان ها را ملغا کند.
بنابراین اینها رایج و سنتی بود اما امروز اصل کرامت بشری که اصل پیشرفتی است با بردگی سازگاری ندارد اسیر جنگی یا پریزونر آو وار (Peisoner of War) یک مطلب دیگری به غیر از بردگی است.
این موضوعات بحث های مفصلی است که در کتاب ها هم آنها را نوشتهام. بنابراین اگر من معتقدم اسلام دینی قابل عرضه کردن در جهان امروز است باید در کنار شریعت همراه با نهاد اجتهاد به این فرمول ها و اهرم هایی که گفتم قرار بگیرد که اگر اینگونه شود هیچ مشکلی که بتوان اسمش را مشکل گذاشت و غیر قابل حل باشد نخواهیم داشت.
می دانیم عقل هم از مبانی اجتهاد است همان عقلی که برای مثال در اصل عدالت برای بشر دستاوردهایی داشته است همان عدالتی را که در دین اسلام است کشورهای اسکاندیناوی به بهترین نحو اجرا کردهاند همان آزادی که دین اسلام بر آن تاکید می کند در فرانسه بر مبنای همین اصول عقلایی که انسان دارد موجب در نظر گرفتن ترتیباتی شده است که از استبداد جلوگیری میکند و رای و نظر مردم را بهتر به نمایش میگذارد آیا مایع مسلمان پیرو شریعت اجازه داریم دستاوردهای بشری را در نظر بگیریم و بررسی کنیم، اگر تعارض کلانی در سطوح کلان با باورهای ما ندارند به صرف اینکه عرف و شریف الان اینها را میپسندد مبنای عمل قرار دهیم؟
ببینید در قضیه عقل یکی از منابع فقه ما و شریعت است دو معنا برای عقل وجود دارد: یک معنا دایره خیلی تنگی است به معنای مستقلات عقلی، مثل همین حسن اصل و به ظلم که به اینها مستقلات عقلی می گویند. ادعای عقل را در این حد معنا میکنند. عقل با این تعریف خیلی دقیق و بسیار محدود میشود. این افراد «قاعده ملازمه» را در یک چنین اصول و نهادهای جاری می دانند؛ می گویند هر جا از باشد، شریعت هم لازم با آن حکم شرعی دارد که میگوید باید این کار را کرد.
"آیا با این تفسیر مسئله تعارض سنت و مدرنیسم حل میشود یا این که شما مسئله را به صورت دیگری میبینید؟بسماللهالرحمنالرحیم"هر جا ظلم باشد، آن کار حرام می شود. بنابراین، از عقل فقط در دایرهای بسیار محدود طبق آن چیزی که در اصول پیش فقهی گفتم می توان بهره برد. عدهای از متفکرین اسلامی اما، مفهوم عقل را توسعه دادهاند؛ می گویند منظور از عقل، عقلایی است، نه عقل برهانی و نه عقل عملی. ما در فلسفه یک عقل نظری و یک عقل عملی داریم. عقل نظری آن است که آنچه را که هستی است در جهان درک میکند، یعنی جهان بینی را درک می کند به آن می گوییم عقل نظری.
عقل عملی اما آنچه را که «یَجِبُ أن یُعْمَل» است، یعنی کاری را که بشر برای رسیدن به کمال باید بکند درک میکند. مفاد عقل نظری میشود. حکمت نظری و مفاد عقل عملی میشود حکمت عملی. البته عقل عملی آن چیزی است که اول عقل نظری می فهمد و بعد در مقام دستور به عقل عملی می گوید. خوب ادم های که مفهوم عده ای که مفهوم عقل را توسعه دادند می گویند تنها به این مقدار اکتفا نمی کنیم.
"ضمن تشکر از حسن ظن شما و دوستانتان واقعیت این است که من معتقدم این سوال مرتبط با پرسشی است که تنها یک جواب دارد"به باور آنها عقلایی یعنی آنچه عقلا خردمندان، زندگی خردمندانه ای که مردم عاقل و مردم خردمند به یک چیزی را که بپسندند؛ آن میشود عقلایی. حالا لازم نیست عقل عملی آن را بفهمد. زندگی او عقلایی زندگی خردمندانه؛ مثلاً «جزای احسان، احسان است» این «جزای احسان، احسان است» از برهان عقلی ممکن است برایش وجود نداشته باشد،اما عقلا این را قبول دارند منظورم این است که عده ای هم در غذای عقل آن را توسعه دادهاند به سیره عقلا. راهیان سیره عقلا بنای عقلا و فرنگیها کامن سنس comment Sense)) میگویند که به معنای درک مشترک خردمندان است.
در پاسخ به پرسش شما اگر واقعاً امروز با احکامی برخورد میکنیم که در شریعت ابهام دارند باید آنها را بازخوانی کنیم. زمانی که بازخوانی میکنیم باید توجه داشته باشیم که اگر این احکامی بوده است که امضایی بودهاند و در زمان امضای آن رواج داشتهاند ولی الان امروز طبع بشری نمیپسندد به نظر من بنا به آن بیانی که گفتم، ما باید آنها را بازنگری کنیم و ما هم دیگران را نپسندیدایم چون امروز طبع بشر ایمان نمی پسندد.
مثل اینکه بگویند امروز یک دختر دو ساله را به عقد مرد ۳۰ ساله در آوردند می گوییم این کار زشت است به خصوص اگر بخواهد از این کودک تمتعات جنسی ببرند می گوییم زشت و نفرت آمیز و خلاف طبع بشری است. ما نباید الان جواز این کار را پس بدهیم مشکل کار این جور چیزها است?
خیلی عذر می خواهم اگر الان در جامعه افغانستان اکثر علما و مذهبیون….
شما می گویید شما می گویید مذهبیون در هر امری برگردیم و ریشه آن را بیابیم ریشه اینکه مذهبیون چطور این را اعتقاد دارند این است که می گویند «چون در شریعت هست». وقتی میرویم به میبینیم کدام شریعت را میگویند، میبینیم آن شریعتی است که در زمان ۱۴ قرن قبل بود؛ چون این برایشان سنت است ظلمی که امروز به خانم ها در افغانستان توسط طالبان می شود بیشتر به خاطر احکامی است که اینها ریشه های امضا ای در جامعه جاهلیت داشته است ما اینها را باید با آن «نهاد اجتهاد» که عرض کردم تغییر بدهیم. افغانستانی ها اهل سنت هستند اما در میان اهل سنت یکی از آنها ملا عمر میشود، یک ایشان هم اقبال پاکستانی. هر دو سنی هستند، اما آنها به خودشان اجازه دادند که گارد خودشان را باز کنند و آزاد فکر کنند مثل خود بنده.
"اگر به رساله هایی که آقایان فقهای سنت گرا در مورد اجتهاد و تقلید نوشتهاند من به آن رسالهها قانع نیستم؛مفهوم اجتهاد یک مفهوم بسیار وسیع تر و قوی تری است"من مرجع تقلید نیستم که کسی از من تقلید کند من حرفم را میزنم.
نکته ای که می ماند این است که چارچوب بحث را اینطور به می بینیم که می شود بر اساس شریعت لنزی تنظیم کرد و تمام تعهدات جهانی را پذیرفت. حالا اگر ما بیاییم فاقد مقوله صله بشویم این چیزی که در دنیا نظمی که در دنیا وجود دارد، بخشی از آن نظم بعد از جنگ جهانی دوم میتوان گفت تبعیض آمیز است. پذیرش این نظم را چگونه میتوانیم توجیه کنیم؟
در مورد صلح بگذارید من کمی بسیط تر صحبت کنم. در مورد خود صلح و نگاه می توانیم رفیق اسلامی به طور کلی در تمدن اسلامی داشته باشیم. یک نگاه اینکه بگوییم اصل در اسلام، (در تمدن اسلامی، در فقه اسلامی، در ادبیات اسلامی که هر کدام این واژه ها را انتخاب کنیم دایره آن مضیق و موسّع می شود) اصل جنگ است؛ یعنی مرتب مسلمان ها با غیر مسلمان ها باید بجنگند مگر این که نتواند این یک تفکر است که خیلی طرفدار دارد: تفکر «اصالت جنگ».
اجازه بفرمایید رسما بگویم که بسیاری از افراد این عقیده را دارند. آیت الله العظمی خویی، مرجع عالیقدر و کم نظیر زمان ما در کتاب منهاج الصالحین همین عقیده را دارند می گویند «حتی زمان ندارد همیشه باید مسلمان با کافر بجنگد؛ مگر این که نتواند. حتی در زمان غیبت کبرای امام زمان (عجل الله) زیر نظر فقیه باید همیشه مرتب در حال جنگ باشد».
یعنی همان دارالکفر و دارالحرب حرف مد نظر ایشان است؟
خیر حتی «دار» هم ندارد، دارالحرب و دارالکفر هم ندارد، با هر کافری باید جنگید؛ این فصل های ایشان منهاج الصالحین – کتاب الجهاد به دلیل اطلاقاتی که در قرآن هست می گوید اینها نسخ هم نشده، همیشه هست حتی زمان ندارد همیشه و در هر جا مسلمان باید با کافر بجنگد، مگر اینکه نتواند این یک نظر است در مقابلش هم افرادی مثل امام خمینی (رحمة الله) علیه هستند که اینطور فکر نمی کنند اولاً می گویند جهاد ابتدایی برای زمان معصوم است و زمان غیبت معصوم، جهاد ابتدایی مطلقاً تعطیل است.
به بیان من این نظر دومی که می گوید «صالت با صلح است با همزیستی مسالمت آمیز است با سِلم و سَلم است. ما در قرآن هم سِلم داریم هم سَلم. «ٱدْخُلُوا فی السُلمِ کافّه» ( بخشی از آیه ۲۰۸ سوره بقره) به این ترجمه که به عرصه تسلیم و فرمانبری [از خدا] در آیید» و در مورد سلم قرآن می فرماید:«و إن جَنَحُوا لِلسَّلْم فَاجْنَحْ لَها»(بخشی از آیه ۶۱ سوره انفال) به این ترجمه که «اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند تو نیز مایل به صلح باش».
"اگر من میگویم اسلام یا مجموعه اسلام می توانند برای جهان بشریت در همه روزگاران مدیریت کند با این نگاه بر این باور هستم که اگر مشکلی هست در شریعتش است"جالب این است که این نظر دوم میگوید:«اصل اصل هست استثنایی است». آن نظر اول می گوید:«از اصل جنگ است و صلح اضطراری. صلح مضطر است». در مقابل نظر دوم می گوید:«از این است که ما همه باهم بسازیم، باهم دوست باشیم، جامعه غیر مسلمان اعم از اهل کتاب و مشرک، همه باید باهم دوست باشیم، مگر آنکه آنها به جنگ ما بیایند و ما باید آن زمان دفاع کنیم». بنده در کتاب حقوق بین الملل: رهیافتی اسلامی بحث مفصلی در مورد این مسئله دارم و نظر خودم را که مطابق با این نظر دوم است اثبات کردم.
قرآن مجید می گوید: «قاتِلُوا فِی سَبِیلِ الله الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم وَلا تَعْتَدُوا»(آیه ۱۰۹ سوره بقره) با این ترجمه که «در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برمیخیزند جهاد کنید لیکن از حد تجاوز نکنید». این آیه اصل «عدم اعتدال» آیا «اصل عدم تجاوز» است. قرآن می گوید اگر شما اول به جنگ کسی به روی شما تجاوز هستید. با این حال، آن آقایان هم به یکسری اطلاقات و عمومیات عمل می کنند که من از نظر فن فقهی معتقدم این ها تایید کننده آن عموم، تغییر کننده، تخصیص زننده، تفسیر کننده آن عموم هستند.
در درجه اول اگر این نظر دوم مبنا شد، اصالت با صلح میشود. در درجه دوم، اینکه در همین جامعه ای که داریم زندگی میکنیم نقش ایمان و کفر کجاست؟ جایگاه آنها کجاست؟
دو نظر هست: یک نظر اینکه الان من کافر هستم، شما مسلمان هستید؛ هر دو ایرانی، در یک محله، اگر من کافرم و شما مسلمان هستید روی نظر اول اگر بتوانید مرا بکشید، باید بکشید و برای من هیچ حقی قائل نباشید.
"این اصول مطلق هستند و قبل از ورود در فقه مطرح میشوند یعنی من به خدای قائلم به پیامبر و شریعتی قائلم که او برای من فرستاده اما آن خدا خدایی عادل است و لیس بظلام للعبید است"روی نظر دوم هم اگر روی اضطرار و از روی توافق نمی توانید مرا بکشید، اما اگر یک روزی زوری پیدا بکنید باید این کار انجام شود.
من اما معتقدم که رسم اسلام اینطورنیست. ایمان و کفر امر قلبی است. ربطی به حقوق شهروندی ندارد. طبق حقوق شهروندی، کافر و مسلمان در یک جامعه همه با هم برابرند. برهان من هم از خود قرآن است.
قرآن مجید می فرماید:«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ* قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ االْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ الله غَفُورٌ رَحِیمٌ(آیات ۱۳ و ۱۴ سوره حجرات)» به این ترجمه که «ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیل قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید، در حقیقت از من ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست، بیتردید خداوند دانای آگاه است [برخی از] بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم [پیامبر به آن ها] بگو ایمان نیاورده اید، هرچند بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دل های شما ایمان داخل نشده است اگر خداوند و پیامبر او را فرمان برید از [ارزش] کرده هایتان چیزی کم نمی کند خدا آمرزنده مهربان است».
عدهای از رسول گرامی میآیند و میگویند ما مومن هستیم خداوند می فرماید پیغمبر به اینها بگو شما ایمان دارید و خلوص ایمان در قلب شما وارد نشده است، اما اگر قوانین خدا و پیامبر را اطاعت کنید شلوغ کاری نکنید و دست به عصا باشید شما از حقوق شهروندی محروم نخواهید بود. کما اینکه ابوسفیان منافق وقتی آمد اظهار اسلام کرد، خودش و بچه هایش سعی کردند به قدرت نزدیک شوند مگر پیامبر تردید داشت و دروغ میگوید قطعاً باور داشت که تا دیروز با ساطور می آمد و با ایشان می جنگید حالا چگونه میتواند مومن شده باشد؟ ولی پیامبر پذیرفت. ایمان و کفر که مربوط به قلب است در حقوق شهروندی و در روابط شهروندی دخالتی ندارد.
ما بحثی داریم در حوزه صلح و امنیت که شما استدلال های بسیار زیادی در مورد این مبحث دارید. دین اسلام یک سری اصول را به شکل امضایی نظیر بردهداری پذیرفته است، ما هم در سال ۱۳۵۷ انقلابی کردهایم که در آن زمان، نظام بین الملل یک نظام پذیرفته شده بوده است که بر مبنای آن چیزی که در پایان جنگ جهانی رخ داد، به ۵ کشور حق وتو داده و البته نظام نابرابری هم بوده است. میتوانیم این طوری استدلال کنیم که همانطور که در صدر اسلام برده داری به دلیل اینکه حرف آن بوده پذیرفته شده و تبعیض آمیز هم بوده و تا حدی سعی شده ضعیف کنیم، اما اصل آن بلافاصله باطل نشده است.
"و در امور اجتماعی اکثراً امضایی است امضایی یعنی چه? یعنی اینکه در جامعه آن روز و در آن زمان این عمل و دستور محبوب، رایج، ممدوح، پسندیده و عرف جامعه بوده است"چون نمی شود با جامعه به طور کامل مبارزه کرد و ما بر اساس همین منطق یعنی آمدهایم اول هیچ چارچوب نظام بینالمللی را نپذیرفتیم، ذره ذره آمدیم خودمان را با آن چارچوب ها تطبیق دادیم و الان داریم با یک منطقه جدیدی وارد صلح بین المللی میشویم که تقریباً اکثر کشورهای دنیا را به رسمیت می شناسیم، نهادهای بینالمللی را به رسمیت میشناسیم و با این نگاه که باز هم یک نگاه مبتنی بر شریعت است می خواهیم به دنیا نگاه کنیم اینها را میشود با این استدلال توجیه کرد؟
ببینید نه تنها ما تمام کشورهای اسلامی مثل عربستان، اردن و کویت همه اینها مسلمان هستند.جهاد را قبول دارند یا ندارند؟ چطور عضو سازمان ملل شدن؟ جامعه ای که اصل را بر جهاد قرار می دهد، جهاد با کافر، ولی عضو سازمان ملل شده است این را شما فکر کنید که این کشورهای اسلامی عضو سازمان ملل هستند به رغم قبول اصل جهاد ولی میروند با کافر مذاکره میکنند و حتی آن را حامی خودشان قرار میدهند.
وانگهی اگر شما الان تشریف ببرید در هتلی که در بدو ورود به شما میگویند کسی در این هتل هست که معتقد است اگر بتواند نیمه شب شما را بکشد به بهشت میرود، آیا شما می روید در آن هتل بخوابید؟ خوب اگر مسلمان اینطور معتقد باشند که اگر من کافر گیر بیاورم و سرش را ببرم در لحظه پیش رسول الله میروم حق دارند دیگر مسلمانان راه بدهند؟ با این اعتقاد که «اگر متروی کشور کافری را منفجر کنم، میروم میشه رسول الله» چرا باید به آنها ویزا بدهند؟ برای زیست اجتماعی بشری باید در این افکار بازبینی کنند و لذا بزرگانی از آنها این بازبینی را داشته اند. شما ببینید همین آقای سید قدس که خودش جزو اخوان المسلمین است ببینید در کتاب فی ظلال القران مسئله جهان را چگونه توجیه کرده است. عبدو چگونه به جهاد نگاه می کند تمام این اصولی که الان هست برای زیست اجتماعی در جهان امروز ما موظف بازخوانی و بازنگری هستیم. ببینید در همین آیه ای که برای زنان خواندم چه گفته می شود. من ارادتم به قرآن همین مواردی است که در آن وجود دارد؛ ۱۴ قرن قبل، پیش از اینکه اعلامیه حقوق بشر می باشد در سطح اولش به وحدت خانواده بشری اشاره می کند این هم یکی از اصول پیش فقهی است؛ اصل «وحدت خانواده بشری».
حالا این را از نظر کلامی باید خیلی رویش بحث کنیم که آیا ما حق داریم خود را حق بدانیم و همه را باطل بشماریم و موظف باشیم حق خودمان را به دیگری تحمیل کنیم؟آیا این اصلاً انسانی است؟
ما باید اما به همه افکار بشری احترام بگذاریم. خود قرآن مجید در آیه های مختلف، همان آیه مباهله و آیات بعدی می فرماید «قل یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهُ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا» (بخشی از آیه ۶۴ سوره آل عمران) به این ترجمه که «بگو: ای اهل کتاب بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که بجز خدا به یکتا را نپرستم و چیزی را با او شریک قرار ندهیم».
این آیه دارد صدا میزند میگوید هرکس به دین خودش رفتار کند. ما میتوانیم با یکدیگر بر یک سری اصول انسانی توافق کنیم «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ» غیر از پرستش خدا در قرآن مجید که گفته شده است «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» ( بخشی از آیه ۱۹ سوره آل عمران) به نظر بسیاری از متفکران این اسلام اسلامی نیست که الان اصطلاحاً دین ماست اسلام یعنی تسلیم خداوند که تمام افراد ادیان الهی را شامل می شود. اسلام به معنای تسلیم است. در هر صورت در جواب سوالی که در مورد صلح فرمودید ما باید اصالت را با صلح باید بدانیم و جنگ را یک امر اکسپشنال و استثنایی در نظر بگیریم.
در این بحث های تروریسم که بالاخره فقه یا شریعت یک ظرفیت هایی برای مقابله با تروریسم دارد همان تروریسمی که الان در حال کشتن انسانها است آیا میتوانیم در کنار مثلاً گروهی غیر مسلمان که ادعای مبارزه با تروریسم میکنند قرار بگیریم یا ما بر اساس شریعت باید مقابل آنها باشیم؟
من و شما الان داریم از نظر تئوری صحبت می کنیم.
"به نظر من به لحاظ حیثیت تقیید یه، یعنی رواج و ممدوح ایت و عدم مذمومیت، حیثیت تقییدیه بر آن احکام بوده است"راجع به عمل آدم نمی تواند اطمینان پیدا کند آن کسی که دارد با تروریسم مبارزه می کند قصدش چیست. مهم شبهه موضوعی قطعی است. ببینید ترور یعنی چه؟ ترور تعریفش چیست؟ ترور از نظر لغوی یعنی وحشت. ترور را اگر بخواهیم از نظر حقوقی تعریف کنیم یعنی کشتن دیگری بدون محاکمه بدون محکوم شدن، چرا؟ چون قرآن مجید فرمود، چقدر زیباست، آدم عاشق را می شود می فرماید:«مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا» (بخشی از آیه ۳۲ سوره مائده) در دو نوبت اجازه داده است که آدم کشته شود یکی زمانی که آدم کشته باشد و ثابت شده باشد تازه آن هم توصیه میکند که اگر راضی نشدی به عمر اینه قبر تو هست دوم این است که فساد در ارض کرده باشد غیر از این دو مورد مجاز به آدم کشی نیستیم.
جان برای این خداست. خدا جان را داده است.
من حق ندارم آن را بگیرم. آن وقت می فرماید که «قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا» و «أحْیَا النّاسَ جَمِیعًا» خدایا وحدت خانواده بشری بهتر از این تعبیر می توانست بشود؟ آنقدر بشر یک خانواده واحد است که اگر یکی از آنها را بکشید یعنی که انگار همه آنها را کشته های خیلی زیباست. بنابراین اگر اینطور است ما هم نداریم جز در این دو مورد دست به قتل نفس کسی بزنیم اقدام به قتل نفس بکنیم، اما آن اولی باید اثبات بشود، دومی هم باید اثبات شود. فساد فی الارض هم باید اثبات شود. یعنی محاکمه لازم دارد.
"در قرآن کریم داریم آن هنگام که برادران یوسف متهم به سرقت شدند از آنها سوال شد که در دین شما جزای یک سارق چیست؟ جواب دادند «هر که مال پیشو پیدا شود خودش جزای کارش است»"ترور بیرون از این دو مورد می شود. از نظر من از نظر فقهی تعریف ترور این است که بیرون این دو اتفاق افتاده است و قرآن گفته است، که ما باید با این کار مخالفت کنیم کجا مخالفت کنیم؟ قرآن در یک جا گفته است که اگر دو گروه با یکدیگر جنگیدند، شما بروید آنها را صلح بدهید. ببینید صلح اصل است. «وَان طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إحْدَاهُمَا عَلَی الأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أمر الله فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ الله یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (بخشی از آیه ۹ سوره حجرات)
[ترجمه آیه مبارکه: و اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به ابطال و دشمنی برخیزند البته شما مومنان بین آنها صلح برقرار دارید و اگر یک قوم بر دیگری ظلم کرد با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید، پس هرگاه به حکم حق برگشت با حفظ عدالت میان آنها را صلح دهید و همیشه (با هر دوست و دشمن) عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می دارد.] بنابراین، اصل اول اصلاح و ایجاد صلح بین آنها است اگر اما اگر کسی لج کرد به قانون عمل نکرد به صلح عملکرد حاضر به صلح نشد میگوید «فَقَاتِلُوا التی تبغی»؛ به آن آدمی که زیر بار صلح نمیرود (ببینید چقدر قرآن برای صلح ارزش قائل است) کسی که زیر بار سر نمیرود و صلح را می شکند،«فَقَاتِلُوا التی تبغی» یعنی اجازه داده است که شما با این آدم یاغی بجنگید و این از جاهایی است که به انسان اجازه جنگ گروهی برای صلح داده شده است: جنگ برای صلح. این تعبیر به واقع به ما میگوید که ما همیشه بایستی برای صلح آماده باشیم دفاع کنیم آن قضیه که میفرماید درست است فقط ما موردش را نمیدانیم کیست؛ آیا آمریکا که ادعا میکند با تروریسم مخالف است راست میگوید یا آن هم برای قدرتطلبی دارد این حرف را میزند؟ در تئوری اما اگر شما از بنده سوال می فرمایید چون من در عمل نمی توانم حرف بزنم اما اگر در تئوری از من میپرسید که «اگر یک عده خالص مخلص راست حقیقی واقعی بخواهند واقعاً کاری کنند که صلح در جهان محقق شود بله ما باید حتماً به آنها برای استقرار صلح کمک بکنیم»
سوال دیگری که در مورد صلح مطرح است و آن این هم که احکام اسلام آن چیزی که از شریعت استنباط میشود همه با این سرزمین بوده که محور اسلام است و بقیه پیرامون هستند و یک مقداری ضعیف تر از آن محور در حال حرکت هستند.
ما که بعد از چهارده قرن به اخر نظام جمهوری اسلامی برپا شده است در شرایطی قرار گرفتیم که قدرت های برتری به لحاظ فناوری و نظامی در عرصه نظام بین الملل وجود دارند. خوب یک نگاه این است که ما بر اساس شریعت باید با این ها مبارزه کنیم حتی اگر مثلاً مردم ما در سر قرار بگیرند یک دیدگاه هم وجود دارد که نه ما باید مصالحه کنیم، تعامل کنیم که مرحوم حضرت آیت الله صافی گلپایگانی هم بر اساس همین رویکرد در واقع توصیه کردند که تعامل با قدرت های جهانی صورت بگیرد. این حد و مرز را با توجه به رویکرد ای که شما به شریعت دارید چگونه می بینید؟
ببینید مسئله و نکته ای که مرحوم حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی گفتن و من با فرمایش ایشان کاملا موافقم این است که ما باید خردمند معرفی بشویم؛ عاقل معرفی بشویم، یک موجود مزاحم بشر امروز شناخته نشویم، عنصر نامطلوب جهانی شناخته نشویم. اگر از نظر تاریخی کشورهای اسلامی را بررسی بفرمایید که چند کشور با جنگ مسلمان شدن و سند کشور با اخلاق اسلامی و جاذبه اخلاق اسلامی مسلمان شدن نتیجه جالبی می گیرید.
این مطالعه خیلی دقیقی است اگر امپراطوری اسلامی یا کشورهای اسلامی را در نقشه نشان دهیم و همه اینها را به رنگ سبز در آوریم همه این دامنه را واکاوی کنیم که کجا با جاذبه اسلامی مسلمان شده اند کجا با زور میبینیم بسیاری با جاذبه اسلامی مسلمان شدند.
به نظر من، حال عدهای مخالفند، ولی نظر شخصی من به پیروی از استاد مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری ایران ما از نظر تاریخی با جاذبه اسلامی مسلمان شد.
واقع قضیه این است که بنا به ظلمی که روحانیان زرتشتی به مردم کرده بودند دین زرتشت در آن زمان منفور شده بود. دین زرتشتی که الان عرضه میشود با آن زرتشتی گری که در اول اسلام در تاریخ ورود اسلام وجود داشت یکی نیست این آیین زرتشتی با این شعار هایی که الان در آتشکده ها می نویسند خیلی با آن زرتشتی گری که آن زمان بوده است تفاوت دارد.
"این افراد «قاعده ملازمه» را در یک چنین اصول و نهادهای جاری می دانند؛ می گویند هر جا از باشد، شریعت هم لازم با آن حکم شرعی دارد که میگوید باید این کار را کرد"ظلمی که در آن زمان به ضعیف و فقرا می شد این که فقط یک طایفه خاص حق تحصیل داشت و خیلی مسائل دیگر که در آن زمان وجود داشت با زمان حال متفاوت است من از روی شاهد آن سخن میگویم: اول اسلام از دروازه ها با شمشیر وارد شد که در این اصلاً هیچ جای شکی نیست. اسلام با شمشیر وارد ایران شد. اما این شکستی که می بینید که یک مرتبه همه مردم اسلام را قبول کردند، به خاطر این بود که اسلام یک دین روشنفکری تلقی شد، دین روشن و خردمندانه تلقی شد، دین انسانی، طرفدار زن، طرفدار مظلوم، طرفدار کارگر و لذا این گسترش عظیمی که میبینیم در اثر آن جاذبه و دلربایی قوانین اسلام بود. تازه در حالی بود که اسلام با شمشیر وارد شد اما در خیلی از کشورها مثل اندونزی، مالزی و بسیاری از مکانهای دیگر اصلاً جنگی نشده است. فقط رفت و آمد تجار اسلامی و اخلاق و تقید به موازین است انسانی برای مسلمان شدن آنها جاذبه داشته است.
من به نظرم در پاسخ سوال جنابعالی باید بگویم که ما امروز باید در جهان به جای توهین کردن به کرامت دیگران به جای توهین کردن به ملت ها، مایی که از دست دولت ها ظلم دیده ایم نه مردم آنها باید جاذبه اسلامی ایجاد کنیم. دولتها ظلم میکنند ملت ها که گناهی ندارند پس به ملت ها توهین کردن کار درستی نیست خلاف است و قرآن مجید این را میگوید.
این هایی که با شما دشمن هستند مردم نیستند شما اصلاً نباید مردم را دشنام بدهید خوب الان حرفی که مرحوم حضرت آیتالله صافی زدهاند منظورشان این بوده است که ما نباید دَر دنیا را به روی خودمان ببندیم. این کاری است که کره شمالی کرده: دَر دنیا را به روی خودش بسته است. مظلوم واقعی، مردم کره شمالی هستند که در سال یکبار قدرت گوشت خوردن دارند و آن هم شب تولد امپراطور شان است که چند سیر گوشت به آنها هدیه می دهد. این زندگی بشری نیست.
"بنابراین، از عقل فقط در دایرهای بسیار محدود طبق آن چیزی که در اصول پیش فقهی گفتم می توان بهره برد"به همین جهت، ما نمی توانیم دور خودمان را دیوار ببندیم به هم دشنام بدهیم. ما باید عاقل،افراد تحصیلکرده حقوقدانان عالی، حقوقدانان بین المللی، آشنا به علم،دارای قدرت بالای مذاکره داشته باشیم. ما باید از کسانی که قدرت بالای مذاکره دارند در مذاکرات بین المللی استفاده کنیم. من در چندین سال قبل حین جنگ های ایران و عراق در لندن در یکی از سفرهای هایم دیدم روزنامهای عکس طارق عزیز را انداخته بود و زیر آن نوشته بود: «بهترین مذاکره کننده در خاورمیانه». خوب اینها آن را بلد بودند اهل دانش و فصل شان را صدا می زدند شما هم باید بروید ببینید بهترین مذاکره کننده تان کیست؟ اگر در مذاکرات شکست می خورند و برمیگردند، باید ببینیم آیا اینها اصلا عرضه اش را داشته اند مذاکره کنند یا خیر.
مذاکره امروز یک علم است، یک دانش است، یک هنر است.
از نظر تاریخی تا آنجایی که ما از نظر تاریخی میدانیم اولین دانش جهانی همین دانش مذاکره در یونان باستان بوده است. در یونان باستان سوفسطائیان قدرت مباحثه داشتند قدرت مذاکره داشتند. بعد کم کم به علم تبدیل شد. ببینید بنده در یک مقاله ای نوشتم که چقدر رساله های علمی در آداب مذاکره ما در ادبیات اسلامی داریم.
اتفاقاً یک جمله خیلی زیبایی شما در دیدار با پاپ فرانسیس داشتید که می فرمایید: «برای نشان دادن اسلام اصیل راهی به جز گفتگو نیست».
آفرین من به این عقیده دارم عقیده دارم و بنده خودم دیده ام که باید اسلام اصیل را با گفت و گو نشان داد خدا شاهد از من الان تقریباً علیرغم اینکه ۷۵ سالم است حافظ هم از این جهت بسیار خوب است که میدانم در طول تاریخ اسلام چه افرادی از راه دلربایی اسلامی جذب شدند یعنی محتوای اسلامی آنها را جذب کرده است و مسلمان شده اند.
هرکس میخواهد برود در جوامع بین المللی باید اینها را بشناسند که کدام حکیم کدام فیلسوف بوده است که جاذبه معنویت اسلام جذبش کرد و مسلمان شد. من یک مقاله دارم که البته قطور شد و به یک رساله تبدیل شد ترجمه فارسیش این است «راز دلربایی اسلام» که برای پاپ قبلی نوشتم چون او رفته بود گفته بود که اسلام با جنگ پیش رفت.
"عدهای از متفکرین اسلامی اما، مفهوم عقل را توسعه دادهاند؛ می گویند منظور از عقل، عقلایی است، نه عقل برهانی و نه عقل عملی"من این را به خاطر ادعای نادرست او نوشتم. او گفت که من همه این رساله را خواندم و بر این اساس، من باید درباره اسلام بازنگری کنم و اسلام را دوباره بخوانم که در طول تاریخ اسلام چه تعداد از فیلسوف ها را دلربایی اسلام و قرآن جذب کرده است. دقیقا عنصر مفهومی که ما الان داریم همین بحث قدرت نرم یا بهره گیری از ظرفیت دیپلماسی برای ارائه تصویر مثبت از اسلام است.
دین دقیقا و متاسفانه بعد از جریان امپراتوری عثمانی اسلام وحشتناک شد امپراتوری عثمانی خیلی خدماتی به اسلام کرده است جای خود، اما چون به دلیل اینکه آدم زیاد کشته و اینها.
بنده رفتم یونان در حدود بیست سال قبل یک سفری به آتن داشتم یونان چهارصد و پنجاه سال زیر بار عثمانی ها و مسلمان بوده است آتن آنجا گفتم یک مسجد به من نشان بدهید بسیار به زحمت یک مسجد نشان داده اند که پشت در آن تا کمر زباله و درش هم بسته بود. یعنی بعد از چهارصد و پنجاه سال اسلام یک مسجد در آنجا وجود نداشت. به محض اینکه قدرت عثمانی شکست خورد و مرتبه برگشتند.
برای چه؟ برای اینکه شکنجهگاه های مسلمان ها را هنوز آنجا نگه داشتند که مسلمان ها می آمدند آنجا چگونه شکنجه می دادند.
همین وضعیت در آسیای مرکزی هم هست.
آفرین در هر صورت این ها یک ذره آگاهی میخواهد مطالعه میخواهد من بیشتر مدخل های مربوط به اسلام را در داخل دایره المعارف ها مطالعه کردهام مدخلهای امپراتوری عثمانی را هم مطالعه کردهام که ببینم این ها چگونه راجع به این مسائل قضاوت کردهاند. ببینم اسلام در بوسنی هرزگوین چگونه رفته است؟ اسلام در کجا چگونه رفته است؟ به نظر من،هر روحانی امروزی باید تاریخ تمدن اسلامی را بداند.
متاسفانه ما نمیدانیم. بنده خودم مدتی در جوانی هرچه که میدانستم تاریخ زندگی پیامبر (صلوات الله علیه) یا زندگی امام صادق (علیه السلام) و از این قبیل موارد بود،اما تاریخ تمدن اسلام که اسلام کجا رفت؟ چگونه وارد شد؟ چگونه برخورد کرد؟ مردم چگونه مقاومت کردن؟ مطالعه نکرده بودم. در هر صورت برای من ثابت شده است که دو نوع نگاه از روز اول در میان مسلمان ها وجود داشته است: یک نگاه نرم و یک نگاه خشن حتی به قصد غربت نه از روی هوا و هوس.
یک روایتی هست که میگوید:«لَوْ عَلِمَ ابوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَه» از رسول الله (ص) نقل شده است «اگر ابوذر آنچه را که در قلب سلمان هست می دانست، او را میکشت این یعنی چی؟ ابوذر آدم مخلصی بود، یک ذره هوا و هوس نداشت. پس چطور سلمان را میکشت؟ از روی اعتقادات دینی برداشتش از دین با برداشت سلمان تفاوت می کرده است.
"عقل نظری آن است که آنچه را که هستی است در جهان درک میکند، یعنی جهان بینی را درک می کند به آن می گوییم عقل نظری"هر دو برداشتشان متفاوت بوده است.
شما بالاخره چهارچوبه ذهنی را طراحی کرده اید که بر مبنای آن میشود به جهان نگاه کرد در این چارچوب حقوق بشر معنای دیگری پیدا میکند خانواده معنای دیگری پیدا می کند همه چیز قابل حل است همه چیز با این رویکرد میتواند متفاوت نگاه بشود و خیلی از معضلاتی که ما امروز در عرصه بینالمللی داریم و بسیاری از هزینه هایی را که داریم پرداخت می کنیم می توانیم با این چارچوب شما حل و فصل کنیم واقعاً چگونه این بحث حقوق بشر را که این همه در مورد آن تنش در جامعه ما وجود دارد از منظر این دیدگاه شما به شریعت میشود توجیه کرد؟
من یک کلام می گویم و فکر کنم که این یک کلام پاسخ فرمایش حضرت عالی است شما تمام کتابهای امانوئل کانت فیلسوف آلمانی را بگردید تمامش را بگردید یک جا هیومن رایت یا حقوق بشر نمی بینید حتی یک جا همین ترکیب واژگانی حقوق بشر اصل نیست یکبار هم نگفته است اما به او میگویند پدر حقوق بشر. کانت پدر حقوق بشر شناخته می شود. چرا? تمام کتب کانت را بگردید ایشان یک کتابی دارد به نام کتاب «صلح پایدار» این پدر حقوق بشر شناخته میشود یکی از کارهایشان است که پیشنهاد طرح سازمان ملل در آن هست. البته حکومت را، جمهوری را معنا می کند. کتاب بسیار جالبی است.
غرضم این است که پرسیدم چرا کانت پدر حقوق بشر شناخته میشود که فهمیدم برای اینکه ایشان روی اصلی دست گذاشته است و آن عصر را نظریه پردازی می کند و بسیار خوب هم همان اصل را نظریه پردازی می کند و آن اصل میدانید چیست؟ کرامت انسانی.
اول که کلمه «دیگنیتی» وارد ادبیات فارسی شده است، مترجمین ایرانی ترجمه کردهاند شرافت. در نصوص اولیه مترجمان وزارت امور خارجه ایران ترجمه کردند شرافت، شرافت بشری. بعد من دیدم که عجب این همان کلمه کرامت است که قرآن مطرح کرده است. اخیراً دیگر همه میگویند کرامت بشری که آن را قرآن ما مطرح کرده است، ولی ما نظریه پردازش نکردیم.خدا شاهد است من به عنوان یک طلبه کوچک والله خجلم که چرا ما چنین خدمت هایی به اسلام نکردهایم. اینها را تئوریزه نکردیم.
"عقل عملی اما آنچه را که «یَجِبُ أن یُعْمَل» است، یعنی کاری را که بشر برای رسیدن به کمال باید بکند درک میکند"قرآن خواندیم، اما خیال کردیم ثواب دارد و رد شدیم.
« وَلَقَدْ کَرَمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَر م، می توانیم با این وَالبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیر مِمَّنْ داریم پرداخت میکـ خَلَقْنا تفضیلاً آیه ۷۰ سوره اسراء) [ ترجمه آیه مبارکه: و محققان ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در بر و بحر سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم.]
دو یا سه جا است یکی اینجا یکی هم در سوره مبارکه فرقان است:«وَعِبَادَ الرّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (ایه ۶۳ سوره فرقان) [ ترجمه آیه مبارکه و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر روی زمین به تواضع و فروتنی راه روند و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب (و عتابی) کنند با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند.]«وَإِذَا مَرُوا بِاللّغو مروا کراما»(بخشی از آیه ۷۲ سوره فرقان) [ترجمه آیه مبارکه: و هرگاه به عمل لغوی (از مردم غافل) بگذرند بزرگواران از آن در گذرند]. این ها را قرآن درباره کرامت انسان مطرح کرده است. خوب اینها یعنی چه؟ اگر اینها را ما به عنوان یک اصل هستی شناسان نگاه بکنیم، یک اصلی که هست مثل اینکه و شر کریم است کافی نیست باید بپرسیم این یعنی چه؟ این را باید ببریم در بایستی ها از درون آن باید بایستی دربیاوریم. اگر انسان کریم هست و کرامت دارد، پس چرا باید پس باید چگونه با او برخورد شود داستان این است.این ها را در مورد کانت، به عنوان مقدمهای در پاسخ به فرمایش شما گفتم بله ما اصولی داریم که همه این مشکلات را می توانیم با آن اصول حل کنیم، ولی کم توجهی کرده ایم.
بحث آخر من سوال نیست شما در واقع به عنوان یک استاد چه در عرصه عملیات در عرصه نظری بیش از نیم قرن است که دارید با لنز شریعت و با لنز دین تمام تحولات را در عرصه اجرا و نظر بررسی می کنید. بیشتر مخاطبان ما جوانان و دانشجویان هستند که توسعه مشخصی با آنها دارید که دیندار هم هستند؟
یک توصیه کوچک دارم.
من جزو سن بالا هستم. نمیدانم چند سال دیگر زنده هستم ولی به عزیزانم به نور چشمانم به شاگردانم و دوستانم به بچه هایی که شما می گویید یک توصیه دارم و آن این است که آب را از سرچشمه پاکش بنوشید. اسلام را از شخصی بیاموزند که خودش اسلام را آموخته باشد و فهمیده باشد؛ نه فقط اسلام هر درسی. اگر فقه می خوانند پیش کسی بخوانند که فقر را فهمیده باشد، اگر اصول می خوانند پیش کسی بخوانند که اصول را فهمیده باشد، اگر فلسفه می خوانند پیش کسی بخوانند که فلسفه را فهمیده باشد، و اگر دین می خوانند، الهیات می خوانند الهیات یک علم است، الهیات یک دانش است. اگر میخواهند بخوانند باید پیش کسی بخواند که الهیات را چشیده باشد.
"البته عقل عملی آن چیزی است که اول عقل نظری می فهمد و بعد در مقام دستور به عقل عملی می گوید"چرا؟ برای اینکه اجازه بفرمایید به صراحت عرض کنم. این را خود قرآن هم گفته من از خود قرآن می گویم قرآن آیه ای دارد:«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» (آیه مبارکه ۸۲ سوره اسراء) [ ترجمه آیه مبارکه: و ما آنچه را برای مومنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می کنیم و(لی) ستمگران را جز آن نمی افزاید] . یعنی آیات قرآن و برخورد دارند فردی را به ارش میبرند فردی را به فرش می زنند. برای یک شفاء و رحمت است و چقدر لغت زیبایی است:شفاء و رحمت. شفا یعنی سلامتی رحمت یعنی مهربانی.
یک کسی را سالم میکند کسی را مهربان می کند ولی… این جا ظالم یعنی تاریک، آدم تاریک دل را مرتب به او خسارت وارد می کند خود قرآن می فرماید. این دین این خصوصیت را دارد: اگر درست بفهمید به علی علیین میبرد؛ اگر کژاندیشی دینی داشته باشید و با نفهمی دیندار شوید یک موجود خطرناک می شوید که از پلنگ بدتر می شوید.آدمی، اگر دین را با نفهمی و نادانی وارد شد و با صفای دل وارد نشد و با دل تاریک وارد شد ظالم تعبیرش این است «وَلَا یَزیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا» این میشود درنده.
امروز در همین زمان خود ما ببینید که یک طرف ابوبکر بغدادی است که به نام دین
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران