«تهران، بهمن ۲۶٠٠»: زندگی بدون انقلاب – در گفتوگو با امیرعلی بنی اسدی
«تهران، بهمن ۲۶٠٠» داستانی است تاریخی ـ سیاسی، که امیرعلی بنیاسدی آن را در سال ۱۳۹۹ نوشته است. این رمان در شش فصل، در جهانی موازی، جامعه ایران را بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۴۲٠ (۲۵۳۷ تا ۲۶٠٠ تقویم پادشاهی) خلق و روایت میکند. در این جهان موازی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ سرکوب شده و نظام پادشاهی همچنان برقرار است. شخصیت مرکزی، رهام راد (راوی) از کارکنان ارشد دربار شاهنشاهی است که به اتهام شرکت در توطئه ترور پادشاه دستگیر شده و تحت بازجویی است. پیش از / در خلال بازجویی، راوی پرترهای از ایران در ۱۴۲۰ شمسی به تصویر میکشد.
"«تهران، بهمن ۲۶٠٠» داستانی است تاریخی ـ سیاسی، که امیرعلی بنیاسدی آن را در سال ۱۳۹۹ نوشته است"چنانکه در بالا ذکر شد، راوی بهسانِ رؤیابین ظاهر میشود که قصد بازسازی تاریخرفته را دارد. نوشتار حاضر میشود ایدهی مرکزی رمان را ابتدا از منظر نقد روانکاوانه و با تکیه بر شخصیت اصلی و راوی، رهام راد، بکاود و سپس در بخش دوم تلاش میشود به بُعد اجتماعی رمان بپردازد و ایده اصلی را یعنی روایت و خلق ایرانِ بدون انقلاب ۱۳۵۷ را از رهگذر «انتقال تجربه تاریخی» مورد خوانش قرار دهد. با نویسنده گفتوگو کردهایم.
گفتوگو با امیرعلی بنیاسدی:
آقای بنیاسدی، به عنوان اولین سؤال که مقدمهای باشد برای ورود به بحثمان، کمی از ایده اولیه و سپس نوشتن رمان توضیح دهید. چه زمانی تصمیم به نگارش آن گرفتید و اساساً چه شد سراغ چنین ایدهای رفتید؟ همانطور که از سال چاپ کتاب برمیآید، رمان در واقع پس از حوادث دی ماه ۱۳۹۶ و و آبان ۱۳۹۸ نوشته شده است. چنین حوادثی تا چه حدی شما را متأثر کرد برای نوشتن آن؟
قریب ۳۰ سال پیش در جلسه پرسش و پاسخی در مورد سینمای ایران شرکت کردم.
دانشجو بودم و در میان تماشاگران نشسته بودم. زندهیاد کیارستمی و بیضایی به سوالات خبرنگاران و حاضرین پاسخ میدادند. جایی در جلسه کیارستمی در پاسخ فردی که از تاثیر انقلاب در پیشرفت سینما صحبت میکرد گفت هی نگویید تاثیر انقلاب در پیشرفت سینما. سینما داشت پیشرفت میکرد، این وسط انقلاب هم رخ داد.
تهران، بهمن ۲۶٠٠، امیر علی بنیاسدی، رمانشاید از همان موقع مسئله پیچیدگیهای تاریخی برای من تبدیل به مسئلهای قابل توجه شد. در مرکز این مسئله این نکته قرار دارد که چگونه همزمانی اتفاقات را از سببیت آنها تفکیک کنیم.
"این رمان در شش فصل، در جهانی موازی، جامعه ایران را بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۴۲٠ (۲۵۳۷ تا ۲۶٠٠ تقویم پادشاهی) خلق و روایت میکند"به بیان دیگر چطور تشخیص دهیم که اینکه الف و ب همزمان رخ میدهند الزاما به معنی ضروری بود این همزمانی نیست.
برای من که تحت تاثیر انقلاب سال ۵۷ زندگی کردهام تصور اینکه بدون انقلاب چگونه زندگیای میداشتیم مهم است.
از این نظر بود که من چند سالی به فکر نوشتن داستانی بودم که به این مضمون بپردازد. فرصت این کار دست نمیداد تا پندمی کرونا از راه رسید و مجبور به خانه نشینی شدم. از این خانه نشینی برای نوشتن کتاب استفاده کردم.
واقعیت این است که وقایع سالهای ۹۶ و ۹۸ تاثیر آگاهانهای در محتوی یا زمان نوشتن کتاب نداشت. سالهاست که جایی در وجدان جمعی بسیاری آرزوی بازگشت به گذشته وجود دارد. این آرزو اما در عمل خردمندانه نیست.
زیرا اولا بر مبنای قضاوت تاریخی خوشبینانهای در مورد گذشته شکل میگیرد و ثانیا چنانکه گفتهاند شنا در یک رودخانه دو بار ممکن نیست زیرا نه جامعه ما جامعه سالهای دهه بیست است و نه بازماندگان خاندان پهلوی شبیه اسلافشان. وقایع و عکسالعملهای سالهای اخیر تاثیری در درک من در این موارد نداشت.
در رمان تاریخی – سیاسی اغلب با بازسازی چهره گذشته در فضای از زمان حال روبهرو میشویم. و نیز بستر داستانها هم اغلب رئالیستی است و نویسنده از دریچه معاصریت خود به یک حادثه تاریخی یا مقطع/دوران تاریخی میپردازد، اما ایده مرکزی شما در این رمان، ایرانِ آینده (۱۴۲۰ شمسی) را روایت میکنید. اما به نظر میرسد که در همان نقطهی آینده، باز شما به سراغِ گذشته میروید و با فلشبکهای متعدد گذشته را بازسازی میکنید. آیا فکر نمیکنید که چنین تکیهای به گذشته به ایده اولیه لطمه وارد کرده است و داستان از شکل فانتزی (نمادین) خود خارج کردید؟ فکر میکنم اگر به جای ۱۴۲۰ میگفتید ۱۴۰۰ هم خللی در کلیت قصه وارد نمیشد.
"در این جهان موازی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ سرکوب شده و نظام پادشاهی همچنان برقرار است"کمی درباره سوژه نمادین و رؤیابینی راوی توضیح دهید.
با شما موافقم که میشد داستان کتاب در سال ۱۴۰۰ و نه ۱۴۲۰ اتفاق بیفتد. حالا برای تناسب آن با وضع سال ۱۴۲۰ لابد باید ۲۰ سالی صبر کنیم. باید اعتراف کنم که من عنوان کتاب را پیش از تمام کردن داستان انتخاب کردم. علاقهام به عنوان تهران بهمن ۲۶۰۰ به جای مثلا تهران بهمن ۲۵۸۰ باعث شد در همین تاریخ ۱۴۲۰ بمانم. اگرچه بخشهای زیادی از کتاب به گذشته میپردازد.
از اینکه بگذریم متاسفانه ایستایی تاریخ معاصر واقعیت دردناکی است.
کافی است شما گاهی روزنامههای گذشته را بخوانید تا متوجه شوید چقدر وقایع و مسایل ما تکراری است. از این نظر تشخیص شما تشخیص درستی است.
انگیزه اصلی من شاید کنکاو در اطراف این مسئله بود که اگر انقلاب ایران رخ نمیداد کدام دسته از مسایلما همچنان وجود داشت و کدام دسته از مسایل را نداشتیم. علاوه بر این میخواستم توجه خواننده را به بعضی دستاوردهای تئوریک تجربه انقلاب هم جلب کنم. در نهایت کوشش کردم با احترام به نظر خوانندگان آرا مختلف را به صراحت از زبان شخصیتهای داستان بیان کنم. پایان باز داستان را هم میتوان به حساب پرهیز از نتیجهگیری قطعی گذاشت.
در سال ۱۳۹۶ شعار «رضا شاه روحت شاد» در خیابانها، تعجب عدهای را برانگیخت.
"شخصیت مرکزی، رهام راد (راوی) از کارکنان ارشد دربار شاهنشاهی است که به اتهام شرکت در توطئه ترور پادشاه دستگیر شده و تحت بازجویی است"یعنی بازگشت به عصر دیکتاتوری برای عدهای به ویژه نخبگان و روشنفکران غیرمعقول و دور از انتظار است. میخواهم از زاویه «انباشت تجربه تاریخی» و «انتقال» این تجربه در رمان شما بحث کنیم. به نظر میآید که چیدمان شخصیتهای شما از سرهنگ و بازجو (مربی) تا کامیار و رهام و از سوی دیگر مصطفی و رؤیا و اندرو هرکدام حامل یک تئوری هستند که رمان شما را تبدیل به پاساژ ایدهها کردهاند و به نظر من حتی این مورد باعث شده است که رمان شما از ادبیت خود نیز در برخی جاها خارج شود و بیشتر تبدیل به مناظرهای سیاسی شود به ویژه در فصل چهارم و پنجم. فکر میکنید که داستان معاصر فارسی چگونه میتواند تجربه تاریخی ایرانیان را به نسل بعدی خود منتقل کند؟
بله پاساژ ایدهها تعبیر خوبی است. نیت من هم همین بود که زد و خورد ایدهها را در قالب داستان به تصویر بکشم.
البته تاکید میکنم با روایتی صادقانه در طرح ایدهها. قصه هم البته اهمیت خودش را دارد. با این وجود نمیتوانم منکر شوم که برای من در این سالها داستان اسبی است که به درشکه ایده میبندم.
از نظر من قصه باید توانایی حمل ایده را داشته باشد. به لحاظ فنی هم باید تعادل درستی بین قصه و ایدهها برقرار باشد تا این درشکه به مقصد برسد. اسب لاغر از پس کشیدن درشکه سنگین بر نمیآید چنانکه درشکه خیلی سبک هم شاید هرگز به مقصد نرسد.
"چنانکه در بالا ذکر شد، راوی بهسانِ رؤیابین ظاهر میشود که قصد بازسازی تاریخرفته را دارد"حالا اینکه این تعادل تا چه حد در کتاب برقرار شده سوال مهمی است که پاسخش را به عهده ناقدین محترم میگذارم.
از اینکه بگذریم وظیفه دیگر داستان این است که خواننده را با دنیایی آشنا کند که با آن ناآشناست. انتقال تجربه تاریخی میتواند از روایت رنجهای قربانیان در قالب داستان صورت بگیرد. قربانیانی که گاهی هم در میان طیفهای نامرئی و بیصدای جامعه وجود دارند. نوشتن چنین داستانهایی البته به ترکیبی از تجربههای شخصی، دسترسی به منابع معتبر و البته شجاعت اخلاقی نویسنده نیاز دارد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران