قسمت سیصد و دوازده گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت سیصد و دوازده 312Çukur Serial Part ۳۱۲

گودال

۱۱۱ – ۱

جوانهای گودال از برنامه ی کاری اگدای سردرآورده اند. انها به عنوان پیش خدمت پیش از اگدای به محل اقامت او می روند. جلاسون با لباس پیش خدمتی میز حمل غذا را به اتاقی که اگدای قرار است در آنجا استراحت کند می برد و داخل اتاق متین از داخل میز بیرون آید. جلاسون دوباره میز را از اتاق خارج می کند اما متین در اتاق می ماند و خود را در جایی پنهان می کند. وقتی که اگدای وارد اتاق می شود، متین در فرصت مناسبی به وسیله ی شوکر برقی بی هوشش می کند.

"   سریال گودال قسمت سیصد و دوازده 312Çukur Serial Part ۳۱۲ گودال۱۱۱ – ۱جوانهای گودال از برنامه ی کاری اگدای سردرآورده اند"این بار مکه که میز حمل حوله ها و ملافه ها را حرکت می دهد جلوی در اتاق از نگهبانها می خواهد که در را باز کنند چون اگدای دستور داده ملافه ها را عوض کنند. متین در را باز می کند و نگهبانها به مکه اجازه می دهند که وارد اتاق شود. مکه و متین به کمک هم اگدای را داخل میز حمل حوله ها می گذارند. متین که از جا به جا شدن توسط میزهای کوچک ترسیده نمی خواهد دوباره داخل یکی از آنها داراز بکشد و به مکه می گوید که خودش راهی برای برگشتن پیدا می کند. مکه همراه میز خودش را به پارکینگ می رساند و اگدای را به آکین و جلاسون تحویل می دهد.

آکین هم برای کمک کردن به متین به هتل می رود و نگهبانهای اگدای را می کشد و همراه متین به پارکینگ برمی گردد. آنها ماموریتشان را به خوبی انجام داده اند و بلافاصله سوار ماشینشان می شوند و پا به فرار می گذارند.

آکین پیش از رفتن به ماموریت یاسمین را به خانه ی کوچوالی ها رسانده و کاراجا که از فضولی نمی داند چه کند سراغ یاسمین می رود تا از زیر زبانش حرف بکشد. او به یاسمین می گوید:« وقتی آکین آوردتت اینجا یعنی خیلی قضیه تون جدیه.» یاسمین خجالت می کشد و برای کاراجا توضیح می دهد که رابطه ای بین او و اکین نیست اما کاراجا دست بردار نیست و می گوید:« ولی معلومه که بهت اهمیت می ده.» یاسمین از رفتار او ناراحت می شود و کاراجا او را به اتاق مهمان می برد تا آنجا را نشانش دهد.

جومالی موضوع فراموشی عمو را برای یاماچ تعریف می کند و آنها که بعد از مدتها به فکر این قضیه افتاده اند به سرعت خود را به خانه ی عمو می رسانند. عمو آنها را نمی شناسد و چند ساعتی است که خودش را خیس کرده و به گوشه ای خیره شده. جومالی و یاماچ او را به حمام می برند.

سرن سراغ چنگیز می رود و حرف پدرش را پیش می کشد و از او می پرسد که چگونه از مرگ پدرش خبردار شده اند؟ چنگیز می گوید:« من و اولگا تو قایق بودیم اما نمی دونم ثریا کجا بود.

"جلاسون با لباس پیش خدمتی میز حمل غذا را به اتاقی که اگدای قرار است در آنجا استراحت کند می برد و داخل اتاق متین از داخل میز بیرون آید"یادم نیست.» سرن با یه یاد آوردن حرفهای ثریا که گفته بود خودش با چنگیز داخل قایق بوده، متوجه تناقض صحبتهای او می شود. سرن پیش ثریا می رود و به او می گوید:« اولگا تو صندوق عقب ماشین منتظر منه. تو هنوزم می خوای بیای؟» ثریا با خوشحالی از جا بلند می شود و با او همراه میشود تا با هم حساب اولگا را برسند. وقتی آنها به جنگل می رسند سرن اسلحه را به او تعارف می کند تا او کار اولگا را تمام کند. ثریا می گوید:« اما من که قاتل نیستم.

نمی تونم.» سرن می گوید:« چرا نیستی؟ به جز کشیدن ماشه هر کاری تا حالا کردی.» ثریا خودش متوجه موضوع می شود و با ترس می گوید:« نمی دونم چی بهت گفتن اما من نکشتم باباتو.» سرن اسلحه را به سمت او می گیرد و با نفرت می گوید:« شماها گند زدین به زندگی من. بابامو کشتین و من سالها مثل یه پناهنده کنارتون زندگی کردم. با خودم می گفتم پدر و مادرمو از دست دادم حداقل اینا منو ترک نکنن.» او چند گلوله به ثریا شلیک می کند و او را می کشد.

یاماچ با چنگیز که کنار گولکان است تماس می گیرد و به او می گوید که هم پسرش اگدای و هم پولهای کثیفش در دست اوست. چنگیز از یاماچ می خواهد که معامله کنند و این مشکل را حل کنند اما یاماچ قبول نمی کند و می گوید:« پسرت گولکان قبلا برای من دو تا معما طرح کرده بود. حالا منم همین کارو می کنم.

"جلاسون دوباره میز را از اتاق خارج می کند اما متین در اتاق می ماند و خود را در جایی پنهان می کند"یکی از معماها تو روبه پسرت و اون یکی تو رو به پولهات می رسونه.» یاماچ که می داند چنگیز بیشتر نگران پولهایش است اول معمای مربوط به پولها را می خواند:« در زمانهای قدیم وقتی که پسرهای پادشاه درحال مرگ بودن اون دنبال پول بود. وقتی که رعد و برق می زد آخورهاش به مشکل برخوردن. جلوی چشماش گنجش نابود شد.» گولکان پیگیر معمای دوم می شود و یاماچ می گوید:« محمود دوم دستور داد، یه بند جدید که بالاسرش برآمدگیه. اطرافش درختهای چنار ، دقت کن به جایی که پاتو می ذاری وگرنه می افتی تو گودال.» چنگیز همه ی افرادش را برای پیدا کردن پولها مامور می کند و فقط از گولکان می خواهد که سراغ اگدای برود.

افراد چنگیز از کلمه ی رعد و برق معما که معادل اسم اسب آریک است می فهمند که باید به مزرعه ی اسب بروند.

گولکان هم در اینترنت جست و جو می کند و می فهمد که کمربندی جدید دارای چنار های بلند است و او هم به آن سمت حرکت می کند. وقتی چنگیز به مزرعه می رسد و از دور پولهایش را می بیند که روی هم تلنبار شده اند، شروع به دویدن به سمت پولهایش می کند.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و سیزده ۳۱۳ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و یازده ۳۱۱ Next Episode - Çukur Serial Part ۳۱۳ Previous Episode - Çukur Serial Part ۳۱۱

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری دانشجو - ۲ دقیقه قبل
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱