قسمت دویست و هفده آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت دویست و هفده 217Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱۷

آپارتمان بی گناهان

۶۳-۲

ناجی با جیلان تماس می گیرد و می گوید حال خان بد است و از او می خواهد برای صحبت کردن با خان به آپارتمان بیاید اما جیلان می گوید حضور او تاثیر بدتری دارد و از ناجی عذرخواهی می کند. ناجی هم مجبور می شود سراغ صفیه برود. او کلید را برای صفیه می گذارد و به او می گوید خان در زیرزمین است و به او احتیاج دارد.

ممدوح و اسات در حال تماشای فوتبال هستند و با گل زدن تیم مورد علاقه شان شادی می کنند اما گلبن که دلش به حال دروازه بان تیم مقابل سوخته زیر گریه می زند و می گوید: «دیدی چجوری خورد زمین؟ ذاتا دو تا زدن مگه چی میشه بذارن این بیچاره ها هم یه گل بزنن؟!» اسات با تعجب سعی دارد آرامش کند اما گلبن کمی بعد به خاطر اینکه باقلواهایی که شننور درست کرده گردویی هستند گریه می کند و وقتی می فهمد اسات به جای پسته گردو خریده خیلی ناراحت می شود. شننور به اسات می گوید در دوره بارداری این تغییرات طبیعی است و باید تحمل کند.

صفیه به زیرزمین می رود و عروسک پینوکیویی که خان از بین زباله ها پیدایش کرده بود را برمی دارد و می گوید: «من همیشه می خواستم یه بچه واقعی برای بابا باشم. ولی دروغ هایی که گفتم برام دردسر شدن.

"خان وقتی ماجرا را از گلبن می شوند شوکه می شود چون او هم از این موضوع خبر نداشته و با عجله سراغ نریمان می رود"اما بخشیده شدم چون بچه خوبی هستم. فرشته مهربون هم اینو خوب می دونست. تو هم گاهی دماغت دراز میشه اما بچه خوبی هستی.» خان می گوید: «تو هم فرشته مهبون منی خواهر!» صفیه می گوید: «من به خاطر تو حتی تو شکم نهنگ هم میرم..» خان می پرسد: «به نظرت ما می تونیم از اونجا خلاص بشیم؟» صفیه می گوید: «نه اما یه خونه قشنگ توش می سازیم.» خان صفیه را در آغوش می گیرد و به همراه عروسک پینوکیو از آنجا بیرون می آیند.

اسرا به خان زنگ می زند و خبر می دهد که نریمان در خانه اوست. خان وقتی ماجرا را از گلبن می شوند شوکه می شود چون او هم از این موضوع خبر نداشته و با عجله سراغ نریمان می رود. نریمان می گوید: «چون من به اندازه شما اذیت نشدم همیشه منو از خودتون دور کردین؟» خان سعی می کند آرامش کند و می گوید او هم از ماجرا بی خبر بوده اما فایده ای ندارد.

بایرام به دیدن صفیه می رود و می گوید عروسی او و اوکشان است و خیلی دوست داشت صفیه هم حضور داشته باشد.

او می گوید: «شما همه تون با من خیلی خوب بودید. منو تنها نذاشتید مخصوصا شما.» صفیه می گوید: «تبریک می گم. تو مستحق خوشبختی هستی.»

فردا خان و حکمت به دیدن نریمان می روند. حکمت عکسی از نریمان و برادرش دوقلویش امید را به او نشان می دهد و می گوید: «تو هر لحظه ای که خواهرت به خودش میگه بدشگون خاطره مرگ امید هست. ما نخواستیم اینو بهش یادآوری کنیم.

"حکمت عکسی از نریمان و برادرش دوقلویش امید را به او نشان می دهد و می گوید: «تو هر لحظه ای که خواهرت به خودش میگه بدشگون خاطره مرگ امید هست"تو هم فراموشش کن.» نریمان قبول می کند و می گوید: «اما شما هم هر چیزی رو که نمی دونم بهم بگید.»

صفیه در خواب می بیند که صدای امید را شنیده است و به طرف صدا می رود. اما هر چه دنبال امید می گردد پیدایش نمی کند و به جای او عروسکی را به جای نریمان در آغوش می گیرد. ناگهان مادرش را می بیند که با آبی کثیف و مسموم می خواهد نریمان را مسموم کند و وقتی با او درگیر می شود عروسک از دستش می افتد و صفیه با وحشت از خواب بیدار می شود. او سراغ صندوقچه اش می رود و لباس نوزدای امید را از توی آن بیرون می آورد.

ممدوح قبل از رفتن به جشن به دیدن صفیه می رود و به یاد شبی که صفیه در باران و رعد و برق در راه پله منتظر خانواده اش بود دو تا شمع و بسته ای کبریت می دهد و می گوید: «اون شب با خودم گفتم این زن هیچ وقت نمی تونه از این در بیرون بره چون از زندگی می ترسه. ولی تو برعکس اینو بهم ثابت کردی.

می دونم که بازم می تونی.»

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت دویست و هجده ۲۱۸ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت دویست و شانزده ۲۱۶ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱۸ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱۶

منابع خبر

اخبار مرتبط

باشگاه خبرنگاران - ۰ دقیقه قبل
پندار - ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳۱ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱