پاسخ دکتر سروش به نقد آیت الله علیدوست دربارهی «دین و قدرت» - Gooya News
انصاف نیوز - دکتر عبدالکریم سروش به یادداشت آیت الله علیدوست، از اساتید حوزه علمیه قم پاسخ داده است. علیدوست به نظریهی جدید سروش با عنوان «دین و قدرت» نقد کرده بود.
«دین و حکمت»
«قدرت در پرتو حکمت»
نقدی بر سخنان جناب آقای دکتر سروش با عنوان «دین و قدرت»
اشاره:
منظور از دین در این گفتار "دین اسلام" و منظور از حکمت "جامعیت متوازن، متعادل و معقول از همه ارزش ها" است.
سخن گفتن از مقولهای چون "نسبت دین و حکمت" همیشه بایسته و شایسته است و نیاز به مناسبت زمانی خاصی ندارد.
لکن پرداخت این جانب به این موضوع به دلیل مطالبی است که جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش با عنوان «دین و قدرت» در نشستهای متعددی مطرح نموده است. ایشان ـ والبته با مدیریت گردانندگان این گفتگوها ـ سه نشست آخر را به جمعبندی و پاسخ به پرسشها اختصاص داده، هر چند در این جلسات نیز افزون بر جمعبندی و پاسخ به پرسشها، به تفصیل از دین و قدرت گفتگو کرده است.
آن چه در این نوشتار به عنوان دیدگاه ایشان مورد نقد قرار می گیرد سخنانی است که در نشست ما قبل آخر ارائه نموده است؛ چه آن چه در این نشست مطرح شده، جمعبندی مطالب ایشان از سخنان قبل به حساب میآید. این قلم در قالب نقد سخنان آقای سروش به موضوع «دین و حکمت» میپردازد.
مروری بر انگاره «دین و قدرت»
طبیعی است که برای بررسی و نقد آن چه ایشان بیان کرده، باید به قطعاتی از کلام ایشان اشاره کرد؛ البته با حفظ امانتداری کامل و بدون حذف آن چه حتی احتمال دخالت آن در فهم مراد، میرود.
جناب آقای سروش می گوید:
«اسلام اولیه بعد عشق ندارد. صوفیه بعد عشق را به آن افزوده، اسلام منهای عشق مانند پرندهای است که بخواهد با یک بال پرواز کند.
"انصاف نیوز - دکتر عبدالکریم سروش به یادداشت آیت الله علیدوست، از اساتید حوزه علمیه قم پاسخ داده است"قرآن کتاب خوف وخشیت است. در قرآن خداوند ارباب عبوس است که همواره باید از عذاب و شکنجه او ترسید. کلمه شکنجه را عامدانه به کار میبرم. کلمه عذاب یعنی شکنجه. شکنجه مالامال از خشم و خشونت است و این کلمه سر تاسر قرآن را فراگرفته است.
در قرآن ماجرای تعذیب و تهدید خیلی شدید است. خذوه فغلّوه ثمّ الجحیم صلّوه... دین یک قدرت است . در جامعه به منزله یک قدرت متولد میشود. این قدرت به ترساندن و ارعاب نیازمند است.
"صوفیه بعد عشق را به آن افزوده، اسلام منهای عشق مانند پرندهای است که بخواهد با یک بال پرواز کند"پیامبر شخصی اقتدارگرا بود و این (روح جنگ) را در دین دمید. می گفت: مرتد را باید کشت. روایت را هم همه نقل کردهاند: «من بدّل دینه فاقتلوه». روایت متواتر است. روایاتی داریم که پیامبر افرادی را میفرستاد تا کسانی را ـ که او را هجو میکردند، بکشند.
شاید روایات هم دروغ باشد، اما مسلمانان آن را مذموم ندانستهاند. جزء اعتقادات بوده من کار ندارم پیامبر فرستاده بکشند یا نه. ابن خلدون از پیامبر نقل میکند که فرمود: «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله » به سیره پیامبر هم نگاه کنیم آمده که مشرکین نماز و طواف پیامبر را مسخره میکردند . ابن هشام نوشته پیامبر به ابوجهل اشاره کرد و با اشاره به گردن خود فرمود: اما والذی نفسی بیده لقد جئتکم بالذبح/[خداوند] به من پیغام داده سر ببرید. اخیرا برخی گفتهاند: روایت ضعیف است ولی من کار به ضعف ندارم من میخواهم بگویم: مقبول بوده نزد مسلمانان.
"روایاتی داریم که پیامبر افرادی را میفرستاد تا کسانی را ـ که او را هجو میکردند، بکشند"پیامبر از همان مکه میگفت: من شوخی ندارم؛ بتوانم میکشم. نادیده نگیرید [که قرآن میگوید]: * حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون * با خفت و خواری جزیه بدهند. کلام علامه طباطبایی را ذیل آیه ببینید. روایتی از پیامبر نقبل می کند که خانه هایشان را آتش بزنند. من معتقدم اسلام، همان اسلام تاریخی است و از این ابا ندارم.
اسلام را چیز دیگری نمید انم. روایات زیادی داریم که باید سالی یک بار جهاد داشت. مرابطون از کجا آمده است؟ مرابط یعنی مرز نشینی. مرابطون با اسلحه روز می رفتند تا بهانه ای جور کنند چند کافر را بکشند و چیزی بدست آورند و این را از قرآن الهام گرفته بودند. من همه آن چه را که گفتم میتوانم به خطای مسلمانان نسبت دهم لکن این که پیامبر آمده بود تا نظمی مستقر سازد و کارهایی میکرد که آن زمان خشونت حساب نمیشد، قابل انکار نیست».
یادآوری: در سخنرانی آقای سروش، مطالب دیگری نیز وجود دارد که موجه و قابل دفاع است، لکن به دلیل خروج آنها از مقصد مورد گفتگو از نقل آنها صرفنظر میکنیم.
بررسی و نقد
مطالبی که از ایشان نقل گردید ـ فارغ از این که مقصد ایشان از ایراد آنها چیست ـ از سه جهت قابل بررسی است:
جهت اول همسویی یا ناهمسویی این مطالب با بیاناتی است که خود ایشان در کتابها و سخنرانیهای دیگر بیان کرده است.
جهت دوم ارزیابی محتوایی مطالب بیان شده است.
جهت سوم بررسی ظرفیتها و اقتضائات معاصر برای این گونه سخنان است.
۱.
"ابن خلدون از پیامبر نقل میکند که فرمود: «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله » به سیره پیامبر هم نگاه کنیم آمده که مشرکین نماز و طواف پیامبر را مسخره میکردند "سیاست یک بام و دو هوا در استناد به روایات
از جهت اول باید گفت: تمسک گسترده ایشان در بیان این مطالب به روایات و برخی نقلهای تاریخی با آن چه ایشان در جاهای دیگر گفته است، ناساز گار است. ایشان ـ چنان که خود به آن تصریح کرده است و ما قبلا آن را نقد کردهایم ـ روایات معتبر را در بین روایات، چون انگشتری در تلی از زباله میداند!! و تنها روایات متواتر را میپذیرد که آن ها را از انگشتان دست کمتر میداند، حال چه شده است که در مجال حاضر سخنان خود را از راست و چپ به نقلها و روایات گزینش شده مستند میکند؟! طرفه این جمله است که میگوید: اخیرا برخی گفتهاند: روایت (روایت ذبح) ضعیف است ولی من کار به ضعف روایت ندارم میخواهم بگویم: مقبول بوده نزد مسلمانان. پیامبر از همان مکه میگفت: من شوخی ندارم، بتوانم میکشم.
جناب سروش! کار نداشتن شما به ضعف روایت، مشکل استناد را حل نمیکند! اگر میخواهید ضعف سند روایت را با قبول مسلمانان برطرف کنید (که البته در ادامه خواهیم گفت: روایت ذبح مقبول چه رستهای از مسلمانان است) پس در جاهای دیگر نیز این کار را بکنید تا متهم به عدم قرار و ثبات در مبنا نشوید و بهانه به دست دیگران ندهید که کلمات شما را آشفته، فاقد مبنا و دلبخواهی وصف کنند!
این که شما روایات مجعول و فاقد سند را ردیف کرده و به آن ها تمسک کنید، سپس بگویید:
«من مطلقا به روایات مجعول، مجهول، موضوع، متروک و مدسوس تکیه نمی کنم»،
برای مخاطب شما شک برانگیز خواهد بود.
بارها جناب دکتر سروش پیامبر اسلام را از زبان مولانا به عنوان پیامبر خندان نه ترشرو و عاشق، نه عبوس معرفی کرده است. حال چه شده است که بدون توجه به همه اشعار مولانا در وصف پیامبر، میگوید پیامبر عشق، مولانا و پیامبر خشم و قدرت طلبی، محمد بن عبدالله (ص) است؟!
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
پیغامبر عشق است، ز محراب رسیده
این کیست چنین خوان کرم باز گشوده
خندان جهت دعوت اصحاب رسیده
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
انتظار میرفت با شجاعت میگفتید قرآن محمدی سرچشمه عشقورزی برای مثنوی معنوی است چرا که از پیروان خود میخواهد تا عشق به خوبان را پیشه خود کنند و مزد رسالت نبوی را با سودای عشق ادا کنند. والذین آمنوا اشد حبا لله / قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی.
ناهمسویی مطالب بیانشده در این جا با سایر بیانات و نوشتههای آقای سروش در جاهای دیگر بیش از اینهاست که اشاره شد، لکن به دلیل اختصار از توضیح آن میگذرم.
۲.
لزوم فهم «قدرت» در پرتو «حکمت الهی»
از جهت دوم
یک. در قرآن ۱۱۴ بار از رحمت خداوند سخن به میان آمده ، ۱۸۲ مرتبه خداوند به وصف رحمن، رحیم و ارحم الراحمین وصف شده است و این در حالی است که صدها بار از پدیده های دیگر در همین راستا سخن به میان آمده است. از عفو و مغفرت به عنوان رفتار الهی با بندگان ۳۲۷مرتبه و از توبه ۸۷مرتبه گفتگو شده است. یکی از آیات مورد نظر کریمه ۵۳ از سوره زمر است با این متن:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
(بگو : ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاند، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد؛ به درستی که او بسیار آمرزنده و مهربان است).
اصولا با «آیتالله انگاری عالَم» که قرآن کریم در بیش از دویست آیه، مبین و مروج آن است، نگاه انسان به «هستی» نگاه مهربانانه خواهد بود البته به اقتضای این که خداوند حکیم، کتاب حکیمش را به پیامبر حکیم، وحی فرموده است، در جای خودش از عذاب و غضب هم سخن گفته است؛ به همین دلیل در قرآن ۲۰ مرتبه از واژه غضب و ۳۳۰مرتبه از واژه عذاب ومشتقات آن، استفاده شده است.
واضح است: یک اصل مسلم در قرآن وجود دارد که سایه بر همه گزارهها میاندازد و آن، این است: خداوند ذرهای ظلم، بر هیچکس روا نمیدارد * ان الله لا یظلم مثقال ذره * (سوره نساء:۴۰) ، بنابراین باید دید آیات عذاب برای چه کسانی، با چه رفتارهایی است؟ ما مثل همه عقلای عالم باید متشابهات و مبهمات را در سایه محکمات دین تفسیر کنیم و اگر به چیزی نرسیدیم، علمش را به اهلش واگذار نماییم، نه این که متشابهات را گرفته و معرفتشناسی دینی را بر بنیان آن پی ریزی کنیم!
این که گفته شود: اسلام و پیامبر، عدالت و ظلم را خود تفسیر میکنند ـ چنان که آقای سروش به آن اشاره میکند ـ سخن ناموزون منسوب به اشاعره است که نباید آن را بنیان داوری قرار داد (در این پیوند به کتاب «فقه و عقل» از این جانب مراجعه شود).
جناب آقای سروش!
قرآن کتاب حکمت، پیامبر نبی حکمت و خداوندِ معرفی شده در قرآن، خداوند حکیم است، حال اقتضای حکمت هر چه باشد. صاحب رحمت واسعه است؛ چنان که صاحب غضب و عذاب (به ضرورت) است.
دو.
"ابن هشام نوشته پیامبر به ابوجهل اشاره کرد و با اشاره به گردن خود فرمود: اما والذی نفسی بیده لقد جئتکم بالذبح/[خداوند] به من پیغام داده سر ببرید"آقای سروش در بخش دیگری از همین سخنان، روایت«من بدّل دینه فاقتلوه» را روایت متواتر دانست و در ادامه گفت: روایاتی داریم که پیامبر افرادی را میفرستاد تا کسانی را که او را هجو میکردند، بکشند. شاید روایات همه دروغ باشد، اما مسلمانان آن را مذموم ندانستهاند».
آقای سروش!
در هیچ منبع معتبر دینی، روایت مورد اشاره (من بدل...) نیامده است، این روایت به شکل روایت مرسل و فاقد سند در دعائم الاسلام قاضی نعمان مصری ذکر شده است(ر.ک: میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۱۶۳) آن وقت این روایت را متواتر میدانید؟! مگر متواتر انگاری و عدم آن در اختیار شماست! نسبت به روایات فرستادن افراد برای ترور صاحبان هجو وضعیت از این هم ضعیفتر است. اگر بنا به احتمال شما «شاید روایات دروغ باشد» پس چرا این روایات غیر ثابت و به تعبیر خود شما احتمالا دروغین را بنیان سخن خود قرار دادهاید؟! شما به مخاطب خود حق دهیدکه از شما بپرسد: شما از رویکرد و عملکرد برخی مسلمانان که تربیتیافته مدرسه خلفا و مکتب سقیفه بودند، صحبت میکنید یا از اسلام، قرآن و پیامبر؟!
آن چه بر تاسف و سوگ انسان میافزاید، بیانی است که ایشان در جواب اشکال آقای دکتر محسنیان دارد.
آقای محسنیان میگوید: «آن چه شما گفتید از ابن خلدون ، ابن اسحاق و .... بود. روش شما تاریخی و سنتی بود.
در صحبت شما با اسلام تاریخی مواجهیم (نه اسلام واقعی بدون پیرایه)» و آقای سروش اظهار می دارد «اسلام همان اسلام تاریخی است. من از این ابا ندارم. اسلام را چیز دیگری نمیدانم».
مخاطب محترم!
انسان در مقابل این سخن از آقای سروش چه بگوید؟! ایشان مدعی است که درباره «دین وقدرت» بحث می کند. خدا، قرآن، و پیامبر را بر اساس چند نقل غیر ثابت که بیان کننده رفتارهای خروجی مدرسه خلفا است، توصیف میکند و راحت اعلام میدارد که من اسلام (یعنی خدا، قرآن و پیامبر) را چیز دیگری غیر از همین دیدگاه ها و رفتارها نمی دانم!
سه. آقای سروش در ادامه به روایت: «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله » اشاره میکند و منبع خود را نقل ابن خلدون قرار میدهد و به نقل از او اضافه میکند که تنها پیامبر بود که مأمور به سیف بود.
"اخیرا برخی گفتهاند: روایت ضعیف است ولی من کار به ضعف ندارم من میخواهم بگویم: مقبول بوده نزد مسلمانان"سند و دلالت این روایت مورد نقد اهل حدیث و تحقیق واقع شده و رد شده است! چنان که مفاداین حدیث با سیره پیامبر ناسازگار است (ر.ک: محسن قاسم پور و محمدشیرین کار موحد، مقاله «بررسی سندی و دلالی حدیث: امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله »، دو فصلنامه پژوهشهای قرآن و حدیث، دوره ۵۰، شماره ۱، بهار و تابستان ۱۳۹۶، ص ۱۰۱ـ۱۲۱) .
چهار. در ارتباط با سند روایت «اما و الذی نفسی بیده لقد جئتکم بالذبح» نیز به برخی نوشتههای متخصصان این امور مراجعه شود(از جمله: ر.ک: سید مهدی علیزاده موسوی، مقاله«قرائتهای گوناگون از موضوع جهاد در قرآن، دو فصلنامه قرآن و فقه و حقوق اسلامی، ش ۵، پاییز و زمستان ۱۳۹۵ پاورقی ۱۹۵).
پنج. نسبت به لزوم جهاد در هر سال آقای سروش میگوید: «روایات زیادی داریم که باید سالی یک بار جهاد داشت» و این در حالی است که حتی یک روایت مرسل در این باره از سوی محدثان و عالمان فقه ادعا نشده است. برخی خواسته اند از آیه *فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم (توبه:۵) برداشت کنند که خداوند با سپری شدن ماههای حرام فرمان جهاد داده است و چون هر سال پدیده سپری شدن ماه حرام یک بار به وقوع میپیوندد پس ـ حداقل ـ هر سال یک بار جهاد لازم است. این استدلال توسط فقیهان اسلام رد شده و گفته شده:
امر به جهاد در آیه در مقام توهم منع است و دلالت بر وجوب نمیکند.
ضمن این که پدیده جهاد، پدیدهای است که تابع مصلحت است و هیچ امر ثابتی در مورد آن نمیتوان داشت. تعبیر شهید ثانی بعد از نقل استدلالی که گذشت، این است: «و فیه نظر واضح و ایضا فالمکنه مختلفه».
در این استدلال اشکال واضح وجود دارد. علاوه بر ضعف استدلال، اقتضائات نیز متفاوت است(مسالک الافهام، ج۳، پاورقی ص ۲۱و۲۲). در این باره همچنین رجوع کنید همین قلم «روششناسی استنباط احکام جهاد» دو فصلنامه قرآن، فقه و حقوق اسلامی، ش ۵ ، پاییز و زمستان ۱۳۹۵، ص۷ ـ ۱۱٫
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران