چرا درباره مرگ مادرم حرف میزنم
چرا درباره مرگ مادرم حرف میزنم۳ ساعت پیشتوضیح تصویر،
جویی اسکس
جویی اسکس، شخصیت تلویزیونی انگلیسی در مستندی که به تازگی در باره او ساخته شده، درباره رنج ماندگاری حرف زده که از زمان از دست دادن مادرش در کودکی تجربه کرده است.
جویی اسکس از یک برنامه تلویزیونی واقعنما با عنوان "اسکس تنها راه است" به شهرت رسید. از زاویه لنز ظاهرنمایانه و فریبنده تلویزیونی که زندگی پرزرق و برق جوانان ساکن اسکس در بریتانیا را به تصویر میکشد، به نظر میرسد که جویی همه چیز دارد. لبخند او با دندانهای سفید چون مروارید به قدری مسری بود که به خاطر خنداندن مردم مورد توجه زیاد بینندگان قرار گرفت.
اما در پشت دوربین، بدون رنگ و لعاب داستان و تکیه کلامهای جذاب، جویی میگوید که اغلب خود را غرق در لحظههای تاریک مییابد.
او میگوید: "بدترین دردی که در زندگی حس کردم روزی بود که فهمیدم مادرم ناپدید شده است. "
جویی ۱۰ ساله بود که مادرش خودکشی کرد.
"در کودکی تصمیم گرفتم که هیچوقت درباره آن حرف نزنم. "
جویی میگوید که طی ۲۰ سال گذشته حتی برای گفتن واژه "مادر" هم تقلا کرده است.
"از زاویه لنز ظاهرنمایانه و فریبنده تلویزیونی که زندگی پرزرق و برق جوانان ساکن اسکس در بریتانیا را به تصویر میکشد، به نظر میرسد که جویی همه چیز دارد"او هر کاری کرده تا با این واقعیت که چه اتفاقی برای مادرش افتاده رویارو نشود یا آن را تصدیق نکند و حتی با نزدیکترین دوستان یا اعضای خانوادهاش در این باره حرفی نزند.
- مادرم را در روز مادر از دست دادم
- چرا از این که مادرم فقیر است خجالت میکشیدم؟
- چطور به فرد سوگوار کمک کنیم
- چگونه برای عزیزانمان سوگواری کنیم؟
"بدون هیچ بیاحترامی به کسی، نه خانواده و نه مدرسه، آن زمان حمایت زیادی وجود نداشت و آدم نمیدانست چه باید بکند. "
جویی به یاد میآورد که برای پرهیز از سوگواری، خودش را با کارهایی از جمله بازی اسنیک روی گوشی موبایل مشغول میکرد. او میگوید که آن زمان حس میکرد کسی در شرایط مشابه او وجود ندارد که بتواند از او الگو بگیرد، برخلاف امروز که در شبکههای اجتماعی میتوان برای هر شرایطی کسی را پیدا کرد.
او اضافه میکند: "شاید اگر کسی میبود، عقبنشینی میکردم تا در مورد سوگ خودم حرف بزنم. "
توضیح تصویر،
جویی که حالا ۳۰ ساله است میگوید درد از دست دادن مادرش هرگز او را رها نکرده است
او میگوید: "پشت درهای بسته من هر روز با این درد دست و پنجه نرم میکنم. در تمام زندگیم با آن درگیر بودهام.
درد هنوز اینجاست. همیشه همین بوده و هیچوقت آسانتر نشده است، فقط همینطور ادامه داشته است. "
"مردم این را نمیبینند، اما روز مادر یا تولد مادرم نزدیک میشود و من در خانهام تنها هستم ... فقط همه عکسهای خانوادگی را بیرون میآورم و به آنها خیره میشوم. گریهام میگیرد و در تنهایی گریه میکنم.
""جویی ۱۰ ساله بود که مادرش خودکشی کرد."در کودکی تصمیم گرفتم که هیچوقت درباره آن حرف نزنم"اما همین را هم به کسی نمیگویم. "
جویی میگوید که در طول زندگی حرفهایش، همیشه از او تقاضای مصاحبه درباره مادرش را کردهاند، اما در نهایت مدیر برنامههایش دیگر این درخواستهای مصاحبه را به او منتقل نکرده است برای اینکه میدانسته جویی جواب منفی میدهد.
او به یاد میآورد که پس از پیوستن به برنامه تلویزیونی "اسکس تنها راه است"، در یک تماس تلفنی شوکه کننده مطلع شد که روزنامهای قصد دارد گزارشی درباره مادر او در صفحه اول خود منتشر کند.
"من ویران شده بودم. چهار دست و پا روی زمین افتاده بودم و گریه میکردم. "
اما وقتی که جویی به ۳۰ سالگی نزدیک شد، بیشتر و بیشتر درباره چیزهایی که ذهنش را گرفتار کرده بود فکر کرد.
در مستند شبکه سه بیبیسی با عنوان "جویی اسکس: سوگ و من"، جویی نگاهی مصمم به تاثیری که از دست دادن مادرش بر او گذاشته میاندازد و اینکه آیا هیچوقت واقعا سوگ خود را پردازش کرده است یا نه.
در این مستند او را میبینیم که برای اولین بار به طور مرتب به جلسههای رواندرمانی میرود.
او میگوید: "تنها در زمانی که برای من مناسب بود، متوجه شدم که احتمالا به کمک نیاز دارم. میتوانستم خیلی پیشتر این مستند را شروع کنم، اما هیچ وقت آماده نبودم. "
توضیح تصویر،
در این مستند، جویی با پدرش درباره خاطرههای کودکیاش حرف میزند
در یکی از تاثیرگذارترین لحظات فیلم، جویی از تمایل خود برای از خود راندن افراد و رابطهها پرده برمیدارد. او میپرسد که "اگر مادرم اینقدر مرا دوست داشت، چرا ترکم کرد؟"
برای جویی نگاه به مسیر گذشتهاش همواره سخت خواهد بود.
"هر چیزی که در مستند گفتم همیشه در سرم بود و برای اولین بار است که آنها را بلند میگویم. همان اندازه که به خودم افتخار میکنم، دیدن اینکه درد کشیدهام سخت است.
""جویی به یاد میآورد که برای پرهیز از سوگواری، خودش را با کارهایی از جمله بازی اسنیک روی گوشی موبایل مشغول میکرد"تنها احساس میکنم که هیچ اهمیتی ندارد چقدر پول داشته باشم یا چقدر کار کنم یا چقدر مشهورتر شوم، سخت است که بگویم بدون مادرم ۱۰۰ درصد خوشحال خواهم بود. سعی میکنم که به آن نقطه برسم، اما سخت است. "
'مردم شما را جور دیگری میبینند که منزویکننده است'
یک خیریه بریتانیایی به نام "سوگواری کودک" که به بچهها، جوانها و خانوادههایی که عزیزی را از دست دادهاند کمک میکند، از زمان شروع همهگیری جهانی کووید افزایشی ۹ درصدی در تعداد مراجعهکنندههایش داشته است.
الکس یکی از این افراد است که در اکتبر ۲۰۱۹، وقتی که تنها یک دختر ۲۰ ساله بود، پدرش را از دست داد و برای ادامه زندگی عادی تقلا کرد.
او میگوید: "فقط برای رفتن به محل کار از خانه خارج میشدم یا وقتی که واقعا مجبور بودم.
بعضی از افراد هرگز نمیفهمند که از دست دادن کسی در جوانی چه حسی دارد. و من برای آنها خوشحالم. "
منبع تصویر،
CONTRIBUTOR IMAGE
توضیح تصویر،
الکس و پدرش ادی
وقتی الکس دانشگاه را شروع کرد از ملاقات با آدمهای جدید وحشت داشت که دلیلش واکنشهای دیگران بود. از زمان مرگ پدرش، او به سکوتهای ناخوشایند همراه با اندوه عادت کرده بود.
او اضافه میکند: "چیزی که واقعا مایه استیصال یافتم این بود که چقدر حرف زدن درباره مرگ تابو و ناخوشایند است.
""توضیح تصویر، جویی که حالا ۳۰ ساله است میگوید درد از دست دادن مادرش هرگز او را رها نکرده استاو میگوید: "پشت درهای بسته من هر روز با این درد دست و پنجه نرم میکنم"حرف زدن درباره مرگ برای مردم سخت است و به هر حال سوگواری میکنند. حتی آدمهای بزرگتر هم سخت حرف میزنند، اما جوانترها حتی چیز کمتری دارند که بگویند. "
"وقتی (آدمهای جدیدی که ملاقات میکنم) شروع کنند درباره والدین حرف بزنند و من بگویم 'اوه، پدر من از دنیا رفته است'، همانجا گفتوگو تمام میشود. فضای صحبت عوض میشود و تغییر میکنند. مردم شما را جور دیگری میبینند.
این چیزی است که از بیشتر از همه منزویکننده است. "
شهربندان بعد از همهگیری جهانی کرونا برای الکس به معنای این بود که دیگر چیزی نبود که بتواند او را از سوگش دور کند. در نهایت، بعد از اینکه در تلویزیون درباره خیریه "سوگواری کودک" شنید، تصمیم گرفت که با آنها تماس بگیرد و کمک بخواهد.
در این مطلب به خودکشی اشاره شده، اگر به خودکشی فکر میکنید:
در ایران با اورژانس اجتماعی با شماره تلفن ۱۲۳ و با شماره ۱۴۸۰ با صدای مشاور تماس بگیرید
در افغانستان ۱۱۹
در بریتانیا با خیریه سماریتن ۱۱۶۱۲۳
در آمریکا و کانادا ۹۱۱
الکس میگوید که از زمان کار با این خیریه نه تنها مهارتهای ارزشمند کنار آمدن با سوگ را یاد گرفته، همچنین با جوانان سوگوار دیگر آشنا شده است.
"حس خوبی دارد، مجبور نیستید همه چیز را خوشایند جلوه دهید، لازم نیست همه چیز را توضیح دهید، آنها خودشان میدانند. قبلا کسی را همسن خودم نمیشناختم که عزیزی را از دست داده باشد.
"""مردم این را نمیبینند، اما روز مادر یا تولد مادرم نزدیک میشود و من در خانهام تنها هستم ..""
حالا الکس تلاش میکند که تا حد امکان درباره پدرش حرف بزند، حتی اگر دیگران را معذب کند، چرا که میخواهد گفتوگو درباره مرگ عادیسازی شود.
او میگوید: "شما میخواهید درباره عزیزی که از دست دادهاید حرف بزنید، طوری که صرفا همراه با غم نباشد. می خواهید درباره اینکه چگونه زندگی کردهاند حرف بزنید، نه فقط درباره اینکه مردهاند. فکر میکنم تنها همین که بتوانید اینطور با دیگران حرف بزنید بیش از آنکه تصورش را کنید به شما کمک میکند. "
"پدر من آدمی واقعا عالی برای معاشرت بود.
او میتوانست وارد اتاقی پر از آدمهای غریبه شود و خیلی راحت ۱۰ نفر دوست جدید پیدا کند. حالا مردم دوست ندارند درباره او حرف بزنند برای اینکه نمیخواهند مرا ناراحت کنند، اما وقتی هیچ کس درباره او حرف نزند خیلی بدتر است. "
"ما باید بیشتر درباره مرگ حرف بزنیم و این (فرهنگ) را بس کنیم که موضوعی مگو باشد. "
جویی اسکس حالا هر هفته به جلسههای رواندرمانی میرود و میگوید که باور نمیکند چقدر جلو رفته است.
او با صحبت درباره تجربه خودش، از جوانان دیگری که عزیزی را از دست دادهاند میخواهد که راه او را دنبال نکنند و در عوض فرد معتمدی را پیدا کنند تا درباره سوگ خود به روشی سالم حرف بزنند.
او هشدار میدهد که "لازم است دربارهاش حرف بزنید چرا که فکر و خیال شبها راحتتان نمیگذارد. "
جویی درباره اینکه چه اتفاقی برای مادرش افتاده با دوستانش حرف میزند و سعی میکند در بیان احساسات خود صادق باشد؛ چیزی که باور دارد به خصوص برای سلامت روانی مردان جوان واقعا مهم است.
او امیدوار است که به اشتراک گذاشتن داستانش به دیگرانی که مرگ عزیزی را تجربه کردهاند کمک کند، حتی اگر این درد هیچ وقت کاملا او را رها نکند.
"اگر بتوانم ببینم که دیگران لبخند میزنند، خانوادهها و بچهها و والدین آنها، این به چهره من لبخند میآورد.
"در این مستند او را میبینیم که برای اولین بار به طور مرتب به جلسههای رواندرمانی میرود.او میگوید: "تنها در زمانی که برای من مناسب بود، متوجه شدم که احتمالا به کمک نیاز دارم"و آنگاه امیدوارم که بتوانم آن پسر ۱۰۰ درصد خوشحالی باشم که در کودکی بودم، چرا که مدتهاست دارم تلاش میکنم. این میتواند بهترین نتیجه برای من باشد که ببینم دیگران از تجربه من بهره میبرند و امیدوارم به آنها کمک کند. "
- خبرهای بیشتر را در کانال تلگرام بیبیسی فارسی دنبال کنید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران