شیوه های استکبار ستیزی در قرآن کریم

جام جم - ۷ آذر ۱۳۹۹



به گزارش جام جم آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه؛ حرکت مردمی ملت ایران و انقلاب خونین آنان، شاهد وقایع و سرگذشت پر فراز و نشیبی بوده است. مردم صبور ایران در طی این انقلاب عظیم، دردها و رنجهای فراوانی را متحمل شده و با صبر و بردباری، حوادث عظیم و مقدسی را آفریدند.

 

واژه شناسی استکبار

این لغت از ریشه «ک ـ ب ـ ر» و به معنای برتری خواهی، امتناع از پذیرش حق از روی عناد و تکبّر است؛ اما در اصطلاح، این لغت بیش تر به سلطه جویی، استعمار و استثمار معنا می شود. این واژه با مشتقات آن، ۴۸ بار در قرآن کریم آمده است. ۴ مورد آن به استکبار ابلیس و بقیّه به استکبار انسان اشاره دارد. ماده «عُتُوّ» و برخی مشتقات آن نیز در قرآن کریم به معنای استکبار است.

در منطق قرآن، بدترین اقسام استکبار، نداشتن تمکین و تواضع در برابر فرمان خداوند و انبیای الهی است و در آیاتی به این نوع استکبار اشاره می کند؛ از جمله: «و أَمَّا الَّذینَ کَفَروا أَفَلَمْ تَکُنْ ءایتی تُتْلی عَلَیْکُم فَاستَکبَرتُم و کُنتُم قَوما مُجْرِمینَ»؛ «امّا کسانی که کافر شدند [به آنها گفته می شود:] مگر آیات من بر شما خوانده نمی شد و شما استکبار کردید و قوم مجرمی بودید؟!» که این آیه، بیان کننده نپذیرفتن آیات و دستورات الهی از سوی کافران است.

همچنین در آیه دیگری می فرماید: «ولَقَد ءاتَینا موسَی الکِتبَ وقَفَّینا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ وءاتَینا عیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّنتِ وَ أَیَّدنهُ بِروحِ القُدُسِ أَفَکُلَّما جاءَکُم رَسولٌ بِما لاتَهوی أَنْفُسُکُمُ استَکبَرتُم فَفَریقا کَذَّبتُم وفَریقا تَقْتُلون»؛ «ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم.

"به گزارش جام جم آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه؛ حرکت مردمی ملت ایران و انقلاب خونین آنان، شاهد وقایع و سرگذشت پر فراز و نشیبی بوده است"آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری، چیزی بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید (و از ایمان آوردن به او خودداری نمودید) پس عده ای را تکذیب کرده، و جمعی را به قتل رساندید؟!»

این آیه، سرپیچی امتها را از بعضی فرمانهای الهی که پیامبران از جانب خداوند آورده اند و مطابق میل آنان نیست و همچنین تکذیب برخی پیامبران و قتل برخی دیگر را به دست مستکبران، بیان می کند.

استکبار، چون دربردارنده مفاهیم خودبزرگ بینی، فخرفروشی و برتری طلبی است، به طور کلّی، خُلقی ناپسند و صفتی مذموم است؛ برخلاف استضعاف که لزوما بیان کننده وصفی مذموم یا ممدوح در شخص مستضعف نیست.

از آیات قرآنی این گونه به دست می آید که استکبار، به زمانهای بسیار دور باز می گردد. در واقع، پیشینه این مسئله را باید در آغاز زندگی اجتماعی انسان پی گرفت؛ حتی می توان گفت از هنگامی که بشر بوده، استکبار هم وجود داشته است.

به دیگر سخن، از روزی که شیطان از اطاعت امر الهی در سجده بر آدم سر پیچید و کبر ورزید، استکبار شکل گرفت و از آن زمان که سوگند خورد تا بشر را گمراه کند، استکبار، وارد عرصه عمل شد.

بدین سبب حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه قاصعه، ابلیس را پیشکسوت و سر سلسله مستکبران معرفی می کند؛ چرا که او نخستین فردی بود که در مخالفت با حق و تسلیم نشدن در برابر کامل تر بودن آدم از او، گام برداشت.

زمینه ها و عوامل پدید آمدن استکبار

این حالت، غالبا برای کسانی پیش می آید که دارای موقعیت برتری از لحاظ مالی، اجتماعی، سیاسی، علمی و ... باشند؛ از اینرو در طول تاریخ، شاهدیم، که انسانها یا کشورهایی که به برتریهای مختلفی می رسند، غالبا با رفتارهای مستکبرانه، به چپاول و تحت فرمان قرار دادن انسانها و کشورهای دیگر روی می آورند. در قرآن، زمینه ها و عوامل متعددی برای گرفتاری در این دام، بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

۱. ثروت و قدرت

در صورتی که ثروت و قدرت با بی ایمانی همراه گردد، زمینه ساز استکبار است.

در قرآن درباره ریشه استکبار فرعون چنین آمده است: «وَ نَادَی فِرْعَوْنُ فیِ قَوْمِهِ قَالَ یَاقَوْمِ أَ لَیْسَ لیِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الاْءَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتیِ أَ فَلَا تُبْصِرُون»؛ «و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر [کاخ] من جاری نیست؟ آیا مشاهده نمی کنید.»

براساس این آیه، ثروت و قدرت عامل استکبار فرعون گردیده است.

انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت، هنگامی که همه چیز بر وفق مراد او بشود، دچار غرور می شود و طغیان و سرکشی را آغاز می کند که نخستین مرحله اش، مرحله برتری جویی و استکبار بر دیگران است.

همچنین درباره قارون می فرماید: «إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ»؛ «قارون از قوم موسی بود؛ اما بر آنها ستم و ظلم کرد.» علت این بغی و ظلم آن بود که ثروت سرشاری به دست آورده بود، و چون ظرفیت کافی و ایمان قوی نداشت، این ثروت فراوان، او را فریب داد و به انحراف و استکبار کشانید.

قرآن در مورد قوم عاد می فرماید: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الاْءَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ»؛ «امّا قوم عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟! آیا نمی دانستند خداوندی که آنان را آفریده است از آنها قوی تر است؟ و [به سبب این پندار] پیوسته آیات ما را انکار می کردند.»

قوم عاد در جنوب جزیرة العرب زندگی می کردند. آنان از نظر قدرت جسمانی، تمکن مالی و تمدن مادی کم نظیر بودند و قصرهای زیبا و قلعه های محکم می ساختند؛ به ویژه بر مکانهای مرتفع، بناهایی برپا می کردند، که نشانه قدرت و وسیله خودنمایی بود. آنها مردمانی خشن و جنگجو بودند و این قدرت ظاهری، آنها را سخت مغرور کرده بود؛ چنان که خود را جمعیتی شکست ناپذیر و برتر از همه می پنداشتند و به همین دلیل در برابر خدا و پیامبرشان هود به طغیان، سرکشی، تکذیب و انکار برخاستند.

 

۲. فقر فرهنگی و وابستگی فکری

گاهی افزون بر استعمارگران، خود مستضعفان نیز در تقویت استکبار نقش دارند و به تبلیغات، دسیسه ها و تهاجم فرهنگی مستکبران پاسخ مثبت می دهند و از آنها پیروی می کنند: «فَیَقولُ الضُّعَفؤُا لِلَّذینَ استَکبَرُوا اِنّا کُنّا لَکُم تَبَعًا... .»؛ «ضعیفان به مستکبران می گویند: ما پیرو شما بودیم...

"باشند؛ از اینرو در طول تاریخ، شاهدیم، که انسانها یا کشورهایی که به برتریهای مختلفی می رسند، غالبا با رفتارهای مستکبرانه، به چپاول و تحت فرمان قرار دادن انسانها و کشورهای دیگر روی می آورند"

آیات ۳۱ ـ ۳۳ سبأ و ۲۱ ابراهیم حاکی از دسیسه های شبانه روزی مستکبران برای القای اندیشه های خود به مستضعفان و تشویق آنان به پیروی از خود و همچنین بیان کننده پیروی مستضعفان از آنان به سبب ضعف فرهنگی است که در اغلب موارد با ضعف اقتصادی و نظامی نیز توأم است.

استضعافی که این گونه ایجاد شده است، دست کمی از استکبار ندارد و چنین مستضعفانی در گمراهی و عذاب اخروی با مستکبران همراه و همگام اند: «...ولَو تَری إِذِ الظّلِمونَ مَوقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم یَرجِعُ بَعضُهُم اِلی بَعض القَولَ یَقولُ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا لَولا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤمِنین * قالَ الَّذینَ استَکبَروا لِلَّذینَ استُضعِفُوا أَنَحنُ صَدَدنکُم عَنِ الهُدی بَعدَ اِذ جاءَکُم بَل کُنتُم مُجرِمین * وقالَ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا بَل مَکرُ الَّیلِ والنَّهارِ اِذ تَأمُرونَنا اَن نَکفُرَ بِاللّهِ ونَجعَلَ لَهُ اَندادًا واَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا العَذابَ وجَعَلنَا الاَغللَ فی اَعناقِ الَّذینَ کَفَروا هَل یُجزَونَ اِلاّ ما کانوا یَعمَلون.»؛ «... و اگر ببینی هنگامی که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان [برای حساب و جزا[ نگه داشته شده اند، در حالی که هر کدام گناه خود را به گردن دیگری می اندازد [از وضع آنها تعجب می کنی]! مستضعفان به مستکبران می گویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم. مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد [و آن را به خوبی دریافتید]؟! بلکه شما خود مجرم بودید. و مستضعفان به مستکبران می گویند: وسوسه های فریبکارانه شما در شب و روز [مایه گمراهی ما شد]، هنگامی که به ما دستور می دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم. و آنان هنگامی که عذاب را می بینند پشیمانی خود را پنهان می کنند [تا بیش تر رسوا نشوند].

و ما غل و زنجیر در گردن کافران می نهیم؛ آیا جز آنچه عمل می کردند به آنها جزا داده می شود؟!»

در این آیات، مستضعفان در قیامت با خطاب به مستکبران، آنان را سبب بی ایمانی خود می دانند و می گویند: «شما با دسیسه های شبانه روزی، ما را به کفر به خداوند وادار کردید.» مستکبران در قالب استفهام انکاری پاسخ می دهند: «آیا ما راهِ هدایت را بر شما بسته بودیم؟ این چنین نیست؛ بلکه شما خود مجرم و گناهکارید.» همچنین آیات فوق به پشیمانی و عذاب اُخروی مستکبران و مستضعفان، هر دو، اشاره دارد.

۳. توهم برتری در آفرینش

اعتقاد به برتری در خلقت نیز از عوامل ایجاد استکبار است. این خصلت شیطانی که اولین بار، ابلیس، آن را مطرح کرده منشأ بسیاری از فسادها و ظلمهای بشر شده است که می توان آن را ریشه نژاد پرستیها و برتریهای کاذب در جامعه دانست؛ چنان که در قرآن، عامل استکبار شیطان این گونه بیان می شود: «قالَ یا إِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِماخَلَقتُ بِیَدَیَّ أَستَکبَرتَ أَم کُنتَ مِنَ العالین * قالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طین؛ «[خداوند به ابلیس] فرمود: [وقتی که من به سجده فرمانت دادم،] چه چیز تو را از سجده کردن بر آن چیزی که من خلق کردم باز داشت؟ آیا استکبار ورزیدی یا از بزرگان بودی. [شیطان] گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفریدی.»

 

۴. غفلت از قدرت نامحدود الهی

دیگر عامل برتری طلبی را می توان غفلت از قدرت برتر الهی دانست؛ چنان که یکی از عوامل کفر و طغیان در قوم عاد در قرآن، همین عامل است: «فَأَمّا عادٌ فاستَکبَروا فِی الأَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ وقالوا مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَوَ لَم یَرَوا أَنَّ اللّهَ الَّذی خَلَقَهُم هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً و کانُوا بِایتِنا یَجحَدون»؛ «پس قوم عاد به ناحقّ در زمین، تکبّر ورزیدند و گفتند: «کیست که از ما قدرتمندتر باشد؟ آیا ندیدند همان خداوندی که آنان را آفرید، قوی تر از آنهاست؟ و پیوسته به آیات ما کفر می ورزیدند.»

همچنین، قرآن، علت استکبار قارون را غفلت از قدرت خداوند دانسته است: «...أَو لَم یَعلَم أَنَّ اللّهَ قَد أَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً و أَکثَرُ جَمعًا...»؛ «...آیا او نمی دانست که خداوند، قبل از او از میان نسلها، کسانی را که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند، هلاک کرده است؟ ...

"در قرآن، زمینه ها و عوامل متعددی برای گرفتاری در این دام، بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می شود: 1"

 

راههای مقابله با استکبار

۱. صبر و پایداری

نخستین اصل اساسی برای مبارزه با مستکبران زورگو، صبر و پایداری در برابر تهاجمات گسترده آنها و تحمل مشکلات و گرفتاریهاست و هر چه دشمن زورگو، قوی تر باشد، استقامت بیش تری را طلب می کند. در قرآن کریم، پیروزی بنی اسرائیل بر فرعونیان را محصول شکیبایی آنان در مبارزه معرفی کرده است و می فرماید:

«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الاْءَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُون»؛ و مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده [زیر زنجیر ظلم و ستم]، واگذار کردیم و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسرائیل، به سبب صبر و استقامتشان تحقّق یافت و آنچه فرعون و فرعونیان [از کاخهای مجلّل[ می ساختند، و آنچه از باغهای داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم.»

در این آیه، شرط پیروزی بر استثمارگران، صبر و مقاومت معرفی شده است. مستضعفان و ملّتی که صابر و مقاوم باشند، وارث زمین می شوند.

نکته قابل اشاره آنکه «یُسْتَضْعَفُونَ» از ماده استضعاف و معادل کلمه استعمار است که در دوران ما به کار می رود. مفهوم استضعفاف، این است که قومی ستم پیشه، جمعیتی را تضعیف کنند تا بتوانند از آنها در مسیر مقاصدشان بهره کشی کنند؛ منتها این تفاوت را با کلمه استعمار دارد که استعمار، در ظاهر به معنای آباد ساختن است و باطنش به معنای ویرانگری است؛ ولی استضعاف، دارای ظاهر و باطن یکسان است!

۲.

وجود رهبری صالح و یاورانی صدیق

در راه مبارزه با استکبار، وجود رهبری شایسته و جمع شدن یاران و افراد جامعه، گرد محور او از ضروریات است. رهبر صالح و نیروی انسانی، دو شرط اساسی برای مبارزه با ستمگران است؛ چنان که در قرآن می فرماید:

«وَ ما لَکُمْ لاتُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّه ِ والمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ الَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِهِ القَریَةِ الظّالِمِ أَهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیًّا واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصِیرا»؛ «شما را چه شده است که در راه خدا و [در راه نجات[ مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید، آنان که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند، بیرون بر و از جانب خود، رهبر و سرپرستی برای ما قرار ده و از سوی خودت، برای ما یاوری تعیین فرما.»

همان گونه که از آیه بر می آید، نخستین تقاضای مستضعفان گرفتار در چنگال دشمن، برای نجات خویش، تقاضای ولی از جانب خداوند بوده است و سپس از خداوند خواسته اند که برایشان، یاوری تعیین فرماید. پس برای نجات از چنگال ظالمان، پیش از هر چیز، وجود رهبر و سرپرستِ لایق و دلسوز لازم است و سپس یار و یاور و نفرات کافی. بنا بر این وجود یار و یاور هر چند فراوان باشد، بدون استفاده از یک رهبریِ صحیح، بی نتیجه است.

 

۳. اتحاد و انسجام

یکی از راههای سلطه مستکبران بر مردم و به استضعاف کشیدن آنان، ایجاد تفرقه میان ایشان است.

"آنان از نظر قدرت جسمانی، تمکن مالی و تمدن مادی کم نظیر بودند و قصرهای زیبا و قلعه های محکم می ساختند؛ به ویژه بر مکانهای مرتفع، بناهایی برپا می کردند، که نشانه قدرت و وسیله خودنمایی بود"پس برای مبارزه با مستکبران، باید در جهت مخالف این راه، گام برداشت و با وحدت و انسجام، ضربه های مهمی بر آنان وارد کرد.

در قرآن ضمن تأکید بر برادری مؤمنان با همدیگر به آنان امر شده است که میان برادران خود سازش برقرار کنند و می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون»؛ «مؤمنان برادر یکدیگرند. پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت شوید.»

اسلام وحدت را از جمع مسلمانان نیز فراتر برده، از اهل کتاب خواسته است تا به همراه مسلمانان، حول اصل مشترک توحید و نفی شرک گرد آیند.

 

۴. برخورد تهاجمی با استکبار

در قرآن آمده است که «اَلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُقَاتِلُونَ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فیِ سَبِیلِ الطَّغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَنِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا»؛ «کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می کنند و آنها که کافرند، در راه طاغوت (بت و افراد طغیانگر)؛ پس شما با یاران شیطان پیکار کنید؛ زیرا نقشه شیطان، ضعیف است.»

مستکبر، همانند آن حیوانی است که هرگاه به او حمله کنی، عقب می نشیند و هرگاه بگریزی، در پی ات می دود. وجود این روحیه در مستکبران اقتضا می کند که مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعی تهاجمی اختیار کنند تا آنان زمینه پیشروی نیابند. افزون بر آن، این ستمگران، اهل شفقت و دلسوزی نیستند تا چنانچه ملتی را در ناتوانی مشاهده کنند، به رحم آیند و از استثمارش دست بردارند؛ بلکه آنان همچنان به ظلم خود ادامه می دهند.

سیره پیامبران در برخورد با اینان، سیره ای تهاجمی بوده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در نامه هایی که به سران ایران و روم و برخی کشورهای دیگر فرستاد، با آنان از موضعی برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به کسرا، پادشاه ایران، آمده است: «مسلمان شو تا در سلامت باشی و اگر ابا کنی، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شوید تا در سلامت باشید.» در نامه های آن حضرت به قیصر روم، پادشاه مصر، نجاشی دوم و پادشاه یمامه نیز این وضعیت به چشم می خورد.

۵. تحقیر و شکستن شکوه دروغین مستکبران

«... یَاقَوْمِ إِن کاَنَ کَبُرَ عَلَیْکمُ مَّقَامِی وَ تَذْکِیرِی بَِایَاتِ اللَّهِ فَعَلیَ اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاَءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَیَّ وَ لَا تُنظِرُون»؛ «...

"مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد [و آن را به خوبی دریافتید]؟! بلکه شما خود مجرم بودید"ای قوم من! اگر مقام و یادآوری من به آیات الهی بر شما سنگین است [هر کار از دستتان ساخته است، بکنید]، من بر خدا توکل کرده ام، فکر و قوه و قدرت خود و خدایانتان را یک جا گرد آورید تا هیچ چیز بر شما پوشیده نماند. پس اگر می توانید به حیات من پایان دهید و هیچ مهلتم ندهید.»

انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت، هنگامی که همه چیز بر وفق مراد او بشود، دچار غرور می شود و طغیان و سرکشی را آغاز می کند که نخستین مرحله اش، مرحله برتری جویی و استکبار بر دیگران است

این آیه، سخن حضرت نوح علیه السلام در مقابل قوم سرکش و متکبر خویش است و لحن آن، شامل تحقیرآمیزترین گونه برخورد با آنان می باشد. آن حضرت می فرماید که همگی شما با خدایانتان متحد شوید و بر من هیچ ترحم نکنید و اگر می توانید جان مرا بگیرید وخود را راحت کنید؛ ولی بدانید که من به پشتیبان قادر و توانایم تکیه کرده ام و از شما هراسی ندارم.

برخورد ساحران فرعون نیز پس از ایمان آوردن به موسی علیه السلام ، برخوردی کوبنده و تحقیرآمیز بود. آنان، پس از تهدیدهای فرعون، مبنی بر قطع دست و پایشان، با استواری تمام پاسخ دادند: «قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَکَ عَلیَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَتِ وَ الَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضیِ هَذِهِ الْحَیَوة الدُّنْیَا»؛ «گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتی که به ما رسیده و بر خدایی که ما را آفریده است، ترجیح نمی دهیم. هر کار که می خواهی و می توانی بکن که قدرت تو تنها در پایان دادن به حیات دنیایی ما کارآیی دارد.»

این پاسخ، بسیار تحقیرکننده و شکننده بود و آنان به طاغوتی جبار، چون فرعون اعلام کردند که ما هرگز تو را بر خدا ترجیح نمی دهیم و پاداش تو برای ما ارزشی ندارد.

این گونه پاسخها و برخوردها، شکوه و شوکت مستکبران را خرد و تباه می کند.

منابع خبر

اخبار مرتبط