آیا گورهای دست‌جمعی کودکان بومی کانادایی می‌توانند سخن بگویند؟

رادیو زمانه - ۲۷ تیر ۱۴۰۰

در دو ماه گذشته، یافتن یک گور دسته‌جمعی کودکان بومی کانادایی پس از گور دسته‌جمعی دیگر – در صدر اخبار است. گورها، محل دفن اجساد کودکان بومی کانادایی هستند که در زمین‌هایی مدارسی که زمانی کلیساها آنها را در کانادا اداره می‌کردند پیدا شده‌اند. این مدارس عملاً زندان‌های سفیدپوستان استعمارگر برای نگهداری کودکان بومی کانادایی و مسیحی کردن‌شان بودند.

ماجرای گورهای دست جمعی کودکان بومی که در مدارس شبانه‌روزی کانادا مرده‌اند و بدون نام و نشان چال شده‌اند، بالاگرفته است. ابتدا در اواخر ماه مه بود که بقایای ۲۱۵ کودک بومی کانادا در محوطه یک مدرسه شبانه‌روزی مسیحی در استان بریتیش کلمبیا پیدا شد. بعد در ۲۴ ژوئن، یک گور دسته‌جمعی دیگر با بقایای یک ۷۵۱ کودک در مدرسه‌ای شبانه‌روزی در ساسکاچوان.

"در دو ماه گذشته، یافتن یک گور دسته‌جمعی کودکان بومی کانادایی پس از گور دسته‌جمعی دیگر – در صدر اخبار است"و دوباره در ۳۰ ژوئن یک گور دیگر با بقایای ۱۸۲ کودک در زمین مدرسه‌ای که سابق بر این توسط کلیسای کاتولیک در استان بریتیش کلمبیا اداره می‌شده. در آخرین مورد در ۱۳ ژوئیه، ۱۶۰ گور بی‌نام و نشان دیگر از کودکان بومی بازهم در زمین‌های مدرسه‌ای دیگر در استان بریتیش کلمبیا.

انجمن بازماندگان مدارس مسکونی بومی‌های کانادا در استان بریتیش کلمبیا در واکنش به گور دسته‌جمعی‌ای که یافته شده در ۱۳ ژوئیه در توییتر نوشت:

«مهم است که یاد بگیریم، درک کنیم و به رسمیت بشناسیم که این عددها اهمیت دارند. این برای جنجال‌آفرینی در مورد تاریخ نیست اما برای شکل دادن به وقایع زمان حال است تا بتوانیم همه باهم بهبود یابیم و مرگ این کودکان را نادیده نگیریم، عادی‌سازی نکنیم و صدای آنها را هم بیشتر از این خفه نکنیم تا آنها را به خانه ببریم.»

چند کلمه در این بیانیه مفهوم نمادین پیدا می‌کنند که به آنها می‌پردازیم: خانه، زخم، التیام و صدا.

خانه

در تاریخ کانادا به مدارسی که اکنون بقایای کودکان بومی در زمین‌های آنها پیدا شده «مدرسه‌های مسکونی» می‌گویند. حدود ۱۵۰ مدرسه‌ مسکونی ، با همدستی دولت کانادا و کلیساها با هدف تأدیب فرهنگی کودکان بومی کانادایی در فاصله سال‌های ۱۸۸۳ تا ۱۹۹۶ اداره می‌شدند. هدف این بوده که در این مدارس کودکان بومی را از فرهنگ خود دور و با فرهنگ سفیدپوستان از اروپا آمده، و با دین مسیحیت اُخت بدهند و با ارزش‌ها فرهنگی استعمارگران بزرگ‌شان کنند.

خانه اینجا کنایه از خانه‌هایی است که این کودکان از آن به‌زور جمع‌آوری شدند و به مدرسه‌هایی برده شدند که در آنها مانند اردوگاه کار از آنها کار کشیدند، به آنها غذای مناسب ندادند، و درنهایت بسیاری از آنها به دلیل سوء تغذیه، بیماری‌ها و خشونت‌ها – از جمله خشونت‌های جنسی – مردند.

خانه اینجا جایی است که جنازه‌های این کودکان را پس از شناسایی قرار است به آنجا ببرند.

به خانواده‌هایی تحویل بدهند که بازماندگان این کودکان هستند. خانه اما زمین‌هایی است که زمانی زمین‌های این بومی‌ها بوده و استعمارگران سفیدپوست این زمین‌ها را خانه بومی‌ها ندانستند و آنها را در زادبوم خودشان و زمین‌های خودشان به خاک و خون کشیدند. جنگ‌ها که تمام شد بومی‌ها را مجبور کردند که به هنجارهای فرهنگ استعمارگر زندگی کنند. اسیمله کردن یا همگون سازی – سیاست کلیدی در سیاست‌های استعماری است که در آن گروه غالب گروه فرودست را به روش‌های انتظامی و تأدیبی، مجبور می‌کنند که با ارزش‌ها و سیاست‌ها و عقاید و هنجارهای فرهنگی گروه غالب زندگی کند. از جمله اینکه کودکان بومی را از خانواده‌های آنها به‌زور دور می‌کند و به مدرسه‌های شبانه‌روزی مسیحی می‌فرستند.

زخم

درد و زخم ناشی از این خشونت‌ها، درد و زخمی تاریخی است که این بیانیه می‌گوید قرار است همه ما (چه کسانی؟) از این درد بهبود بیابیم.

"گورها، محل دفن اجساد کودکان بومی کانادایی هستند که در زمین‌هایی مدارسی که زمانی کلیساها آنها را در کانادا اداره می‌کردند پیدا شده‌اند"اینجا موضوع جالب‌تر می‌شود که یک سازمان مدنی که برای حقوق قربانیان این مدارس ایجاد شده، امیدش به آینده در فرایند بهبود یافتن زخمی است که از تاریخ این خشونت به‌جای مانده، زخمی که بخشی از آن زیر زمین است، زخمی که بقایای آن صد سال است که زیر زمین است و هیچ‌کدام از دولت‌های کانادا در صد سال گذشته تلاش نکرده‌اند که چیزی از آن را از زیر خاک بیرون بیاورند.

فکت‌ها در مورد این گورها هر بار در هر گزارش خبری تکرار می‌شوند. یک کمیسیون ملی آشتی و حقیقت، که در سال ۲۰۰۸ به جمع‌آوری و مستندسازی شرایط مدارس مسکونی دست زد، درنهایت گفت که آنچه در این مدراس اتفاق افتاده «نسل‌کشی فرهنگی» بوده است. بسیاری از این کودکان هرگز به خانه برنگشتند و در مورد سرنوشتشان به خانواده‌های حتی توضیح قانع‌کننده‌ای هم داده نشد.

کسی از میان حاکمان در طول این مدت، که زمانی است بیش از یک قرن، به دنبال این اجساد نبوده و خود بومی‌های کانادایی اکنون شرکت‌های خصوصی‌ای را استخدام کرده‌اند که زمین‌ها را با تکنولوژی رادار بگردند و بقایای کودکان را پیدا کنند.

کانادا حدود ۱۵۰ مدرسه مسکونی داشته که تخمین زده می‌شود ۱۵۰ هزار کودک بومی در آنها زندگی کرده‌اند و از میان آنها بیش از ۴۰۰۰ نفر به دلیل شرایط سخت، خشونت‌ها، و سوءتغذیه، مرده‌اند.

موری سینکلر، یک قاضی بومی کانادایی، که کمیسیون حقیقت‌یابی را رهبری می‌کرده در ماه ژوئن به نیویورک‌تایمز گفت که او اکنون فکر می‌کند که تعداد کودکان بومی‌ای که در این مدارس جان خود را از دست دادند بیش از ۱۰ هزار نفر باشد.

التیام

جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا، در روز ۲۴ ژوئیه پس‌ازاینکه بیش از ۷۰۰ بقایا در یک گور دسته‌جمعی بی نام و نشان دیگر پیدا شد، معذرت خواست. او گفت که کانادایی‌ها از رفتار کانادا «وحشت‌زده و شرمنده» هستند. او قول اقدام عملی داد برای جبران این خسارت.

دولت فعلاً ۲۷ میلیون دلار در اختیار سازمان‌های بومی‌های کانادا قرارداده که بقایای اجساد را شناسایی کنند و به بازماندگان برسانند.

کلیساهایی که این مدارس را اداره می‌کردند و ازجمله کلیسای کاتولیک که هفتاد درصد این مدارس را اداره می‌کرد، باید مدارک و منابع موردنیاز برای یافتن همه این کودکان گمشده را در اختیار سازمان‌های بومی‌های کانادا بگذارند. اما هنوز این همکاری‌ها صورت نگرفته است.

خود کلیسای کاتولیک هم حاضر نیست که نقشش در این خشونت را به رسمیت بشناسد. پاپ فرانسیس از یافته شدن بقایای کودکان بومی در این مدارس ابراز ناراحتی کرده است، اما معذرت نخواسته است. او ولی در بیانیه‌اش اشاره‌ای به درد و رنج‌های گذشته کرده است.

غرامت حقوقی چیزی است که بسیاری از بازماندگان به دنبال آن هستند. در سال ۲۰۰۶، دولت کانادا با ۸۶۰۰۰ بومی کانادایی که زمانی دانش آموزان این مدارس اجباری بودند برای پرداخت غرامت توافق کرد.

"ابتدا در اواخر ماه مه بود که بقایای ۲۱۵ کودک بومی کانادا در محوطه یک مدرسه شبانه‌روزی مسیحی در استان بریتیش کلمبیا پیدا شد"مبلغ پرداختی اولیه برای هر شخص که زمانی در این مدارس بوده، ۱۰ هزار دلار است که به آن به ازای هرسال اقامت اجباری سه هزار دلار افزوده می‌شود.

صدا

کانادا از کشورهای پیشرو در زمینه رسمیت قانونی دادن به حقوق اقلیت‌هاست اما در مورد خشونت‌هایی که به بومیان کانادا شده موضوع بحرانی می‌شود. دولت و ملت مدرن کانادا بر خشونتی بناشده که زمانی استعمارگران به بومی‌های این سرزمین‌ها روا داشته‌اند. اکنون بخشی از سیاست‌های لیبرال برشناختن وجود زخم‌های تاریخی این است؛ مدام گفته شود ما می‌دانیم چه اتفاق افتاده، به ثبت آن رسمیت می‌دهیم، معذرت می‌خواهیم، غرامت پرداخت می‌کنیم و از کسانی که آزار دیدند می‌خواهیم که صدایشان را بلند کنند و روایت کنند.

آنچه حداقل در رابطه با حقوق بومیان کانادا اتفاق افتاده نوعی سازوکار رسمیت دادن به درد از طریق سیاست‌های هویتی است که سوژگی افراد را به تجربه دردشان و زخم‌های تاریخی تقلیل می‌دهد. آنچه وندی آل براون، استاد دانشگاه برکلی و نظریه‌پرداز سیاسی آمریکایی در توضیح رابطه سیاست‌های هویت با اقتصاد سیاسی جوامع مدرن لیبرال در سرمایه‌دار می‌بیند اینجا هم برقرار است.

تجربهٴ به این هولناکی که در مدارس سکونتی کانادا اتفاق افتاده تبدیل می‌شود به تجربه‌ای هویتی. افراد از طریق این درد که کشیده‌اند هویت می‌یابند و این می‌شود مجالی برای به هم پیوستن زخم‌ها.

زخم‌ها هویت می‌شوند و از دل آن تلاش‌هایی هم می‌شود که دادخواهی شود و درد و زخم به‌جای مانده رسمیت قانونی بیاید – اما آیا با ۱۰هزار دلار گذاشتن بر کف دست کودکی که همه کودکی‌اش از خانواده‌اش جداشده می‌شود رهایی از این خشونت را رقم زد؟ چقدر باید کف دست بازماندگان کودکانی که در این مدارس مردند گذاشت تا غرامت رهایی بیاورد؟ رهایی از همان دردی که برایش غرامت پرداخت می‌شود؟

وندی براون به سیاست‌های هویتی‌ای که افراد را بر اساس درد کشیده شده و زخم باقی‌مانده به هم پیوند می‌دهند و بعد با اقدام‌های نمایشی به این هویت‌ها رسمیت می‌دهد، خوش‌بین نیست. او می‌پرسد چه رسمیت‌یابی سیاسی‌ای را سوژه می‌تواند در این بساط سیاست هویت بگیرد بدون اینکه ملعبه گفتمان‌های عادی‌سازی و تأدیب در نظام‌های لیبرال بشود؟

این بیان هولناکی ماجرا از سوی سیاست‌مداران امروزی کانادا – ضمن اینکه اتفاق میمونی است – باید در این دریچه تاریخی دیده شود که آنچه در مدارس مسکونی اتفاق می‌افتاده، کاملاً سیاست استعماری ساختاری بوده که بر آن دولت و ملت کانادا ساخته‌شده است.

آنچه امروز به شکل معذرت‌خواهی و پرداخت غرامت برای خشونت‌های گذشته مطرح می‌شود به‌گونه‌ای مطرح می‌شود که انگار این خشونت تازه کشف‌شده – درست مانند گورهایی که تازه پیداشده‌اند.

اما این واقعیت نیست. واقعیت این است که در تمام این ۱۰۰ سال که مدارس سکونتی نظام‌های تربیتی و انتظامی استعمار بودند، کاملاً آشکار بوده که در آنها چه می‌گذرد.

دکتر پیتر هندرسن برایس (Peter Henderson Bryce) در سال ۱۹۰۴ اولین پزشک ارشد وزارت امور داخلی کانادا شد و در سال ۱۹۰۷ اولین کسی بود که موضوع مرگ‌ومیر بالا در مدارس شبانه‌روزی بومیان کانادا را عمومی مطرح کرد. او در گزارشش مرگ ۱۵۳۷ دانش‌آموز بومی را در این مدارس گزارش کرد و گفت این مرگ‌ومیر بالا به شرایط نامناسب نگهداری این کودکان در مدارس مسکونی بومیان، موضوع تغذیه، تراکم بالا، نبود تهویه، و شیوع بیماری‌ها در مدارس مرتبط است.

در زمان دولت کانادا اجازه نداد که برایس گزارشش را منتشر کند. پس از چندی، بودجه پژوهش‌های او را هم قطع کردند.

"بعد در ۲۴ ژوئن، یک گور دسته‌جمعی دیگر با بقایای یک ۷۵۱ کودک در مدرسه‌ای شبانه‌روزی در ساسکاچوان"اکنون هم، اگر خود بومی‌ها شرکت‌های خصوصی را استخدام نمی‌کردند که با تکنولوژی رادار زیرزمین، اجساد کودکان را در گورهای دست جمعی پیدا کنند، بازهم این بقایا در زیر زمین باقی می‌مانند. جایی که صدا نداشتند.

منابع خبر

اخبار مرتبط