قسمت پنجاه و دو قضاوت
سریال قضاوت قسمت پنجاه و دو 52Ghezavat Serial Part ۵۲
ایلگاز بعد از ساعت کاری پیش ارن می رود و در ماشین با او حرف می زند. ارن می گوید پارس آمد و به همه ما تذکر داد که به تو اطلاعاتی ندهیم. دیگر گزارش ها دست من نیستند و فقط چیزهایی که در حافظه ام است را می توانم بگویم. ولی ناحق هم نمی گوید، تو داری شغلت را به خطر می اندازی، تو توی این ماجرا دخالت نکن. پارس کارش را بلد است و من هم هر کاری از دستم بربیاید برای جیلین انجام می دهم.
" سریال قضاوت قسمت پنجاه و دو 52Ghezavat Serial Part ۵۲ ایلگاز بعد از ساعت کاری پیش ارن می رود و در ماشین با او حرف می زند"ایلگاز می گوید من نمی توانم آرام باشم، حتی نمی خواهم یک روز دیگر جیلین در زندان بماند. او می گوید یک رد کفش روی پالتو جیلین بوده است، اگر آن رد مربوط به انگین باشد که هیچ اما اگر متعلق به انگین نباشد، می تواند ثابت کند که یک نفر دیگر در صحنه قتل بوده است. کسی که انگین را کشته است، من مطمئنم جیلین چنین کاری نکرده است. ارن می گوید پس من بروم و کف کفش انگین را با رد روی پالتو تطابق بدهم و ببینم چه نتیجه ای به دست می آید.
ارن به سراغ عکس های لباس های جیلین و انگین می رود و رد کفشی که ایلگاز حرفش را زده بود، روی پالتو جیلین می بیند. او کف کفش های انگین را با عکس تطابق می دهد و متوجه می شود که این لکه به کفش های انگین بی ربط است.
ارن با خوشحالی پیش ایگاز برمی گردد و عکس ها را نشانش می دهد و می گوید به خدا حق داشتی رد روی پالتو مال کفش انگین نیست. اما این بچه های ما یادشان رفته از خاک محل حادثه نمونه برداری کنند. الان یک اکیپ برای نمونه برداری از خاک میفرستم. اگر بتوانیم ثابت کنیم که آن لکه در محل حادثه روی پالتوی جیلین ایجاد شده کم کم می توانیم ثابت کنیم یک نفر دیگر آنجا بوده است.
مردان در خانه به متین که به خاطر مشکلات ایلگاز ناراحت است می گوید نگران نباش دیگر نمی گذارم پشت این خانواده به خاک بخورد. متین با تمسخر به او نگاهی می اندازد و می گوید تو داری این حرف را میزنی؟ من دو ساله بودم که ما را ول کردی و رفتی، ده ساله که شدم دوباره برگشتی، تا وقتی داشتم به تو عادت می کردم، باز هم رفتی.
"ایلگاز می گوید من نمی توانم آرام باشم، حتی نمی خواهم یک روز دیگر جیلین در زندان بماند"مردان می گوید جوان بودم و فکر می کردم می توانم مراقب همه چیز باشم اما نمیتوانستم زمان از دستم رفت. حالا تو چه خوشت بیاید چه نیاید من مراقب این خانواده هستم.
ایلگاز به خانه می آید و با ناراحتی به طبقه بالا می رود تا تنها باشد. چنار برای او شام می برد و کنارش می نشیند و می گوید نگران نباش داداش همانطوری که مرا از زندان بیرون آوردی، می توانی به جیلین هم کمک کنی. ایلگاز می گوید آن زمان ها فرق داشت، یک گرگی مثل جیلین کنارم بود، اما الان یک ورم ناقص است نمی دانم چه کار کنم.
دفنه برای این که ایلگاز را خوشحال کند برایش کیک می آورد. ایلگاز لحظات کوتاهی مشکلاتش را فراموش می کند و آن ها را در آغوش می گیرد.
چنار برای اینکه به ایلگاز کمک کند، نیمه شب وارد اتاق پدربزرگش می شود. او را از خواب بیدار می کند و می گوید بابا بزرگ به ایلگاز کمک کن تا بی گناهی جیلین را ثابت کند.
جیلین شب بیدار می ماند و چیزهایی که به ذهنش را می رسد را توی دفتر یادداشت می کند. او عبارات باران، صدای پرنده ها، اسلحه سرد، صدای موسیقی نا آشنا و به زمین افتادن جنازه انگین را می نویسد و از این که هیچ چیزی را کامل به یاد نمی آورد عصبانی می شود.
صبح متین قبل از این که سرکار برود، پیش ایلگاز می رود تا حال او را بپرسد. او می گوید پسرم اتفاقات دیروز را شنیدم، داری شغلت را به خطر می اندازی کمی آرام باش. ایلگاز می گوید برایم مهم نیست.
"او می گوید یک رد کفش روی پالتو جیلین بوده است، اگر آن رد مربوط به انگین باشد که هیچ اما اگر متعلق به انگین نباشد، می تواند ثابت کند که یک نفر دیگر در صحنه قتل بوده است"چشم های من دیگر چیزی را نمی بیند. متین می گوید چشمت باید ببیند، نمی توانی همینطوری شغلت را از دست بدهی، من و مادرت سال ها برای تو زحمت کشیدیم تا تو به اینجا برسی. من سال ها خدمت کردم و توی تاکسیرانی کار کردم. ایلگاز می گوید بابا مساله زندگی زنی است که دوستش دارم، کمی درکم کن. تو باید درکم کنی.
مگر تو به خاطر زنی که دوستش داشتی به خاطر مادرم شغلت را به خطر ننداختی؟
مردان در پیاده رو با ایلگاز قدم می زند و به او پیشنهاد می دهد برای بیرون آوردن جیلین از زندان کمکش کند. ایلگاز قبول نمی کند و می گوید کمکی که از تو می رسد تاوانش سنگین می شود.
اوزلم با عصبانیت وارد اتاق ارن می شود و می گوید چیه همش به من زنگ میزنی؟ با من چه کار داری؟ ارن می گوید نمیشود همه چیز اینطور بماند باید به توچه بگوییم. اوزلم عصبانی می شود و می گوید من چیزی به توچه نمی گویم تو هم دست از سرم برمیداری او پدر دارد، وقتی هم فهمید چطور با پدرش رفتار کردی، از دستت خیلی عصبانی شد. ارن می گوید دو روز به تو وقت می دهم که همه چیز را به او بگویی وگرنه من وکیل می گیرم و آنموقع همه حتی آن شوهر بی مصرفت قضیه را می فهمند.
پایان قسمت ۵۲
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران