رنج‌ به تصویر کشیده می‌شود؟ شاید بله، حتماً خیر!

رنج‌ به تصویر کشیده می‌شود؟ شاید بله، حتماً خیر!
رادیو زمانه
رادیو زمانه - ۲۰ تیر ۱۴۰۲

۱.

بی‌تردید در چند دهه اخیر، رسانه‌های تصویری به ویژه تلویزیون و سینما اثرگذاری به مراتب بیشتری بر افکار جمعی داشته‌اند. احتمالاً اگر در خیابان نظرسنجی کنیم تعداد فیلم‌ها و سریال‌‌هایی که در ذهن و خاطره‌ی مردم ثبت شده است شاید از تعداد نوشتارهایی که خوانده‌اند بیشتر باشد. اثبات این امر نه از طریق آمار و ارقام‌هایی است که هرچند سال یک بار منتشر می‌شوند، که از تعداد آثار ساخته شده در مقابل نوشتارهای منتشرشده میسر می‌شود.

تمرکز و هدف یادداشت حاضر تأثیر این دو بستر برای طرح موضوعات مختلف نیست، بلکه با توجه به تأثیرگذاری بیشتر و همگراتر پلتفرم‌های تصویری و سینما، تلاش می‌شود که به این سؤال مشخص پاسخ داده شود که طبقه کارگر و مسئله‌ی کارگری چگونه در سینمای اجتماعی ایران بازنمایی می‌شود؛ به ویژه در مقطعی از تاریخ معاصر ایران که پیامدهای نئولیبرالیسم سیاسی و اقتصادی به اوج خود رسیده است و بیش از پیش مشهود و محسوس است.

" بی‌تردید در چند دهه اخیر، رسانه‌های تصویری به ویژه تلویزیون و سینما اثرگذاری به مراتب بیشتری بر افکار جمعی داشته‌اند"با این وجود اما دوربین‌های سینما کمتر به‌سمت کارخانه کشیده شده است. حتی می‌توان گفت که از نمایش کارخانه پرهیز کرده است. فیلم‌هایی درباره کار و کارگران هرگز به ژانر مهمی بدل نشده‌اند و حتی فضای جلوی کارخانه در حاشیه مانده است. بیشتر فیلم‌های داستانی در آن بخش از زندگی آدم‌ها می‌گذرند که آنها از محیط کار دور شده‌اند. هر چیزی که صورت صنعتی تولید را بر سایر صور مقدم بدارد (تقسیم‌کار در قالب مراحلی خرد، تکرار مستمر، درجه سازمان‌یابی‌ای که مستلزم تصمیمات اندک فرد است و جایی برای حرکتش باقی نمی‌گذارد) مخل تغییر شرایط کار است.

هدف از نمایش مسائل کارگری فقط آگاهی‌بخشی نیست.

این‌کار را مثلاً مستندهای خبری، مقاله‌های انتقادی به وضعیت کار و کارگر و چیزهایی از این قبیل هم شاید بتوانند انجام دهند. اما آنچه که سینما علاوه بر موارد ذکر شده به مخاطب خود می‌دهد، دریافتی زیبایی‌شناسانه از زندگی و وضعیت کارگری است. نگاه‌کردن به یک کارگر از زاویه‌ای تازه و به بعدی از زندگی آن‌ها که تاکنون کشف نشده.

۲.

با این توضیح مقدماتی و برای درک و دریافت عمیق‌تر از نسبت طبقه کارگر و سینما بایستی کمی به پیشینه نظری و نمونه‌هایی از آن رجوع کنیم.

پوستر فیلم «من، دنیل بلک» ساخته کن لوچف از آثار شاخص سینمای کارگری در دوران معاصر

طبقه کارگر در سینما اغلب به شکل‌ها و از طریق داستان‌های متفاوت بازنمایی‌ شده است. موضوعات مرتبط کارگران و مسائل آنان، از جمله نزاع‌های آنان با اهل سرمایه، شرایط کار، نابرابری اجتماعی و سیاسی، نیازهای اقتصادی و غیره، در طی چند دهه اخیر به تصویر در آمده است و برخی از فیلم‌ها و آثار سینمایی نقش‌ مهمی در ایجاد و تقویت اعتراضات و جنبش‌های کارگری داشته‌اند.

"احتمالاً اگر در خیابان نظرسنجی کنیم تعداد فیلم‌ها و سریال‌‌هایی که در ذهن و خاطره‌ی مردم ثبت شده است شاید از تعداد نوشتارهایی که خوانده‌اند بیشتر باشد"

به طور کلی موضوعاتی که در بازنمایی طبقه کارگر در سینما مورد بررسی قرار می‌گیرند، ممکن است شامل موضوعاتی باشد از جمله نمایش زندگی روزمره کارگران که برخی از فیلم‌ها تلاش می‌کنند تا زندگی روزمره و شرایط کارگران را به تصویر بکشند. این بازنمایی‌ها می‌توانند به توصیف زندگی در کارخانه‌ها، معدن‌ها، مزارع، ساختمان‌های عظیم و غیره پرداخته و مشکلات و چالش‌هایی که کارگران با آن روبه‌رو هستند را نشان دهند.

از دیگر موضوعات می‌توان به اعتراضات و جنبش‌های کارگری اشاره کرد. سینما در بسیاری از مواقع به عنوان یک وسیله برای ایجاد و تقویت اعتراضات و جنبش‌های کارگری به کار می‌رود. فیلم‌ها می‌توانند به توصیف نبردهای کارگری، اعتصابات، اتحاد و تضادهای داخل کارگری، نقش سندیکاها و اتحادیه‌ها و تلاش کارگران برای بهبود شرایط کار و حقوق‌شان بپردازند.

برای نمونه دیوید وارک گریفیث در اپیزود مدرن «تعصب» تصویری دراماتیک از اعتصاب را نشان داد. در آغاز دستمزد کارگران قطع می‌شود (به‌خاطر اینکه سازمان‌هایی که می‌خواهند اخلاق کارگران را بهبود بخشند، احتیاج به پول دارند) و وقتی کارگران به خیابان می‌ریزند، پلیس با مسلسل وارد می‌شود، مستقر می‌شود و جمعیت را پس می‌راند. نبرد کارگران اینجا همچون جنگ داخلی ترسیم می‌شود. همسران و فرزندانشان روبروی خانه‌ها تجمع کرده‌اند و با وحشت به این حمام خون می‌نگرند. گروهی از بیکاران که می‌خواهند شغل این اعتصاب‌کنندگان را تصاحب کنند، آماده و در انتظارند و به‌معنای واقعی کلمه، همچون ارتشی ذخیره‌شده هستند.

"اثبات این امر نه از طریق آمار و ارقام‌هایی است که هرچند سال یک بار منتشر می‌شوند، که از تعداد آثار ساخته شده در مقابل نوشتارهای منتشرشده میسر می‌شود"این شاید عظیم‌ترین برداشتی باشد که در صد سال تاریخ سینما روبروی دروازه‌های یک کارخانه گرفته شده است.

Ad placeholder

یکی دیگر از فیلم‌های شاخص سینمای صامت که مسئله‌اش اساساً کارگری و طبقه کارگر است، «اعتصاب» از سرگئی آیزنشتاین است که شاید مهم‌ترین سینماگر چپ‌گرا در طول تاریخ لقب گیرد. شروع فیلم با یکی از گفتارهای معروف لنین آغاز می‌شود که در مورد قیام کارگران می‌گوید: «نقطه قوت قشر کارگر، نحوه سازماندهی آنان است. بدون سازماندهی توده مردم، طبقه کارگر مفهومی ندارد، سازماندهی یعنی وحدت عمل». با این گفته‌ی لنین که پس از انقلاب اول پرولتاریا در سال ۱۹۰۵ بیان شده بود، فیلمساز نوع نگرش و هدف قصه‌اش را در همین ثانیه‌ی نخست به صورت المان گزارشی برای مخاطب روشن می‌کند و تماشاگر با دیدن این گفته‌ی لنین مستقیماً به دل بحران و انقلاب کارگری و نمایش وحدت عملی که گوینده در گفتار خود به آن اشاره کرده بود، پرتاب می‌شود.

فیلم‌هایی که طبقه کارگر در آن‌ها نمود دارد، تلاش دارد که افراد را در محیط خود به یکدیگر متصل ‌کند تا اشکال خاصی از تفسیر اجتماعی را بیان کنند و اغلب آن‌ها دنبال این پرسش هستند که زندگی طبقه کارگر را چگونه به تصویر بکشند که دریافتی زیبایی‌شناسانه نیز به همراه داشته باشند.

اگر بخواهیم به یک نمونه از سینمای معاصر نیز اشاره کنیم، احتمالاً ذهن بسیاری از ما معطوف خواهد شد به فیلم «من، دنیل بلک» از کارگردان چپ‌گرای انگلیسی، کن لوچ. او در این فیلم داستان مردی میانسالی را روایت می‌کند که به دلیل سکته قلبی و بنا بر توصیه پزشک معالجه‌اش برای مدتی نمی‌تواند کار کند.

دنیل در پی آن است تا برای زمانی که قادر به کار کردن نیست، از شرایط مستمری دولتی برای تامین مخارج زندگی‌‌اش استفاده کند اما دولت انگلستان مسئولیت بیمه بیکاری افراد را به یک شرکت خصوصی واگذار کرده است و او مجبور است مدام مسیرهای پر پیچ و خم بوروکراسی انگلستان را طی کند. کن لوچ اگرچه بوروکراسی فرسایشی نظام خدمات اجتماعی بریتانیا را به نقد می‌کشد، اما به چیزی بزرگ‌تر از بوروکراسی اداری می‌پردازد؛ او با زبانی بسیار گزنده، در قالب درامی سیاسی و تأثیرگذار، سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال را به چالش می‌کشد.

Ad placeholder

۳.

هدف از نمایش مسائل کارگری فقط آگاهی‌بخشی نیست. این‌کار را مثلاً مستندهای خبری، مقاله‌های انتقادی به وضعیت کار و کارگر و چیزهایی از این قبیل هم شاید بتوانند انجام دهند. اما آنچه که سینما علاوه بر موارد ذکر شده به مخاطب خود می‌دهد، دریافتی زیبایی‌شناسانه از زندگی و وضعیت کارگری است.

"فیلم‌هایی درباره کار و کارگران هرگز به ژانر مهمی بدل نشده‌اند و حتی فضای جلوی کارخانه در حاشیه مانده است"نگاه‌کردن به یک کارگر از زاویه‌ای تازه و به بعدی از زندگی آن‌ها که تاکنون کشف نشده. بنا بر قولِ مشهورِ هارون فاروکی: اگر شمایل‌نگاری سینما را با نقاشی مسیحی مقایسه کنیم، کارگر مخلوقی نادر همچون یک قدیس است. سینما کارگران را در صورت‌های دیگری نیز نشان می‌دهد؛ یعنی به عنصر کارگری حاضر در دیگر صور زندگی متوسل می‌شود. برای مثال وقتی فیلم‌های آمریکایی از قدرت یا وابستگی اقتصادی حرف می‌زنند، اغلب این را با توسل به نمونه گنگسترهای خرد و کلان ترسیم می‌کنند و در واقع آن‌ها را به سناریوی کارگران و کارفرمایان ترجیح می‌دهند. از آنجا که مافیا برخی از اتحادیه‌های کارگری در ایالات‌متحده را کنترل می‌کند، انتقال از فیلم کارگری به فیلم گنگستری به‌شکل ظریفی اتفاق می‌افتد.

رقابت، شکل‌گیری اتحادیه‌ها، فقدان استقلال، سرنوشت کارمندان جزء و بهره‌کشی، این‌ها همه به جهان زیرزمینی احاله می‌شود.

با نگاهی به آثار ساخته شده‌ در چهار دهه اخیر سینمای ایران به راحتی می‌توان ادعا کرد تعداد آثاری با این موضوع شاید به انگشتان یک دست نیز نرسد؛ فیلم‌هایی که کارگری مسئله‌شان باشد. هستند فیلم‌هایی که زندگی و روابط یک کارگر موضوع اصلی‌شان است اما آن را با موضوعات و مضامین دیگری پیوند می‌دهند که شاید فرسنگ‌ها از مسئله‌مندکردن کارگری به دور باشد. فیلم‌هایی مانند «باران» از مجید مجیدی، «بیست» از رضا کاهانی، «آقا یوسف» از علی رفیعی، «قصیده گاو سفید» بهتاش صناعی‌ها، «خداحافظی طولانی» از فرزاد مؤتمن و فیلم‌های دیگری که شمارش آن‌ها از این یادداشت خارج است.

۴.

فیلم‌هایی که طبقه کارگر در آن‌ها نمود دارد، تلاش دارد که افراد را در محیط خود به یکدیگر متصل ‌کند تا اشکال خاصی از تفسیر اجتماعی را بیان کنند و اغلب آن‌ها دنبال این پرسش هستند که زندگی طبقه کارگر را چگونه به تصویر بکشند که دریافتی زیبایی‌شناسانه نیز به همراه داشته باشند: خیابان‌های سنگفرش‌شده، خانه‌هایی فرسوده در سایه کارخانه‌های دودی یا افرادی با لهجه‌ی جنوب شهری. در طی برگزیدن فیلم‌هایی که شاید بتوان از آن‌ها به‌عنوان فیلم‌های شاخص سینمایی یاد کرد که طبقه کارگر در آن‌ها موضوعیت مشخص دارد، به نام چند فیلم نسبتاً مشهور برمی‌خوریم: «قصه‌ها» و «روسری آبی» از رخشان بنی‌اعتماد، «آتشکار» از محسن امیریوسفی، «نیاز» از علیرضا داوودنژاد، «دشت خاموش» از احمد بهرامی، «آواز گنجشک‌ها» از مجید مجیدی، «پسر-مادر» از مهناز محمدی، «شکستن همزمان بیست استخوان» و برخی دیگر از فیلم‌هایی که بیش‌وکم یک کارگر را در قصه‌ی خود مسئله‌مند و بازنمایی کرده‌اند.

هر چند که هر کدام از این فیلم‌ها در سینمای ایران یا به جرم سیاه‌نمایی گرفتار توقیف شده‌اند یا با نمایش‌های محدود عملاً در جامعه کارگری ایران اثری نداشته‌اند.

منابع خبر

اخبار مرتبط

جام جم - ۱۷ شهریور ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۹ خرداد ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۲۱ بهمن ۱۴۰۰
کلمه - ۱۰ تیر ۱۳۹۹
خبر آنلاین - ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۳۰ آذر ۱۴۰۱