قسمت صد و بیست و دو آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و بیست و دو 122Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۲۲
آپارتمان بی گناهان ۵۳-۳
صفیه به کتابخانه می رود و از ناجی می پرسد که تا وقتی خانه مناسب پیدا کند کجا می ماند؟ ناجی می گوید: «یکی دو روزی تو کتابخونه میمونم. » صفیه می پرسد: «حموم داره اینجا ناجی؟ چون واسه شب گلبن دعوتمون کرده. » ناجی هم برای این که خیال او را راحت کند، می گوید که مغازه حمام هم دارد. اما صفیه که باورش نکرده، از رویا می پرسد و می فهمد که ناجی دروغ گفته. به همین خاطر فورا از او می خواهد حوله اش را هم بردارد و به خانه ی انها بیاید تا به حمام برود.
"به همین خاطر فورا از او می خواهد حوله اش را هم بردارد و به خانه ی انها بیاید تا به حمام برود"
هان هم از جیلان می خواهد تا شب همراهش باشد اما جیلان می پرسد: «مطمئنی گلبن خوشش میاد من بیام؟ » هان می گوید: «خودش گفت با عزیزانتون بیاین. » و لبخند میزند.
از آن طرف رویا و اسرا از نریمان می پرسند که دقیقا مهمان ها چه کسانی هستند تا مطمئن بشوند که جیلان نمی آید. نریمان هم که خبر ندارد می گوید فقط خودشان هستند. رویا لبخند میزند و به اسرا می گوید: «نگران نباش اون زن نمیاد! چون رفته نیویورک! »
وقتی صفیه و ناجی وارد خانه می شوند و حکمت جلویشان را می گیرد، صفیه فورا می گوید: «ناجی به خاطر من خونه ش رو از دست داده و من خواستم اینجا بیاد حموم بره.
» حکمت تعجب می کند و می گوید: «تو به این راحتی کسیو تو حموم راه نمیدی. یعنی بو میده؟ » صفیه فورا می گوید: «خیلی بو میده! » و ناجی آرام به صفیه می گوید: «لازم نبود انقدر اغراق کنی. » بعد از حمام صفیه با لبخند به ناجی خیره می شود و ناجی از او می خواهد جلو بیاید و عطرش را بو کند اما صفیه با ترس می گوید: «اینجا مثل میدون مینه ناجی! یکی میبینه! »
گلبن به خاطر این که صفیه به خانه اش می آید خیلی ذوق دارد و خوشحال است. مهمان ها یکی یکی از راه می رسد و از این که گلبن غذاهای رنگا رنگ درست کرده، تشکر می کنند. فقط صفیه است که خواهرش را خوب می شناسد و می گوید: «گلبن میخوای طرز تهیه سوپ کدو رو بهم بدی؟! » گلبن با من و من شروع به صحبت می کند که اسد فورا می گوید: «هان چرا نیومد! » تا بحث را عوض کند.
"هان هم از جیلان می خواهد تا شب همراهش باشد اما جیلان می پرسد: «مطمئنی گلبن خوشش میاد من بیام؟ » هان می گوید: «خودش گفت با عزیزانتون بیاین"همان موقع هان با جیلان وارد می شود و اسرا و رویا اصلا از امدنش خوشحال نمی شوند. حکمت فورا می گوید: «پسرم چرا دوتاشون رو با هم میاری مهمونی! همه چیز بهم میریزه! » رویا طوری به جیلان خیره میشود که انگار به خون او تشنه است و می پرسد: «چرا نرفتی نیویورک؟! » صفیه فورا می گوید: «میخوای تورو بفرستیم اگه انقدر دوست داری چون از این بازیا نمیخوام تو کتابفروشی هم داشته باشی! » ناجی به صفیه چشم غره می رود. حکمت وسط غذا خوردن می گوید: «ناجی امروز تو اتاق هان حموم کرد! » صفیه و ناجی خجالت می کشند و هان که کمی عصبانی شده می پرسد: «حقیقت داره؟! » ناجی هم تعریف می کند که قضیه از چه قرار است.
گلبن یک جا نمی نشیند و مدام غذا سر میز می گذارد و منتظر است همه حسابی از غذایش تعریف کنند. او گوشت سر میز می آورد و از صفیه ای که هیچوقت از بیرون گوشت نمی خورد می خواهد حتما امتحانش کند اما صفیه می گوید: «آبجی تو که میدونی نمیتونم از بیرون گوشت بخورم! » ناگهان گلبن با عصبانیت می گوید: «اینجا بیرون نیست.
خونه منه! تو میدونی من چقدر زحمت کشیدم تا تو بیای اینجا و از غذای من بخوری؟! » صفیه به خاطر او تکه ای از گوشت را می خورد و اتفاقا حسابی تعریفش می کند. همه از گلبن تشکر می کنند و به خاطر غذاهای خوشمزه تشکر می کنند. گلبن فورا می گوید: «نمیتونم بیشتر از این، این دروغو تو دلم نگه دارم! آردا تورکن تو پختن غذاها کمکم کرد! » هیچکس باورش نمی کند و خنده شان می گیرد که اسد فورا می گوید: «عشقم تو هم انقدر متواضع نباش. غذاهات واقعا خوشمزه ست. » و به گلبن چشمک میزند و گلبن هم لبخند زده و دیگر ادامه نمیدهد.
"از آن طرف رویا و اسرا از نریمان می پرسند که دقیقا مهمان ها چه کسانی هستند تا مطمئن بشوند که جیلان نمی آید"
صفیه از ناجی می خواهد در اتاق گلبن بماند. ناجی معذب است است اما حکمت هم از او دعوت می کند تا داخل بشود.
هان پیش جیلان است که صدای سوت آشنایی می شنود و بیرون از خانه می رود و می بیند که همان مردی که بین زباله ها با او درگیر شده بود آنجاست. مرد و دوستانش هان را کتک میزنند و بعد هم با خود می برند!!
صفیه در خواب می بیند که ناجی کنارش دراز کشیده و با ترس از خواب می پرسد. ناجی پشت در است و به صفیه می گوید که خیلی تشنه اش شده و از انجایی که اجازه ندارد به آشپزخانه برود از او کمک می خواهد.
صفیه از ناجی می خواهد در هال منتظر بماند تا برایش آب بیاورد که ناگهان حکمت از پشت سر با قابلمه به سر ناجی میزند و می گوید: «دزد رو گرفتم! » صفیه و نریمان با وحشت بالای سر ناجی که بیهوش شده می روند.
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و بیست و سه ۱۲۳ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و بیست و یک ۱۲۱ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۲۳ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۲۱اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران