قسمت سی و دو محکوم
سریال محکوم قسمت سی و دو 32Mahkoom Serial Part ۳۲
باریش برای ملاقات با رفیع به رستوران میرود. ساشا یک میکروفون به باریش میدهد تا همه چیز را زیر نظر داشته باشد. باریش وارد رستوران میشود. رفیع با یک مرد دیگر در رستوران نشسته و وقتی باریش مینشیند، جلوی باریش با اسلحه آن مرد را میکشد.
ساشا سریع با اسلحه به رستوران میرود. باریش میگوید مشکلی نیست و از او میخواهد برود.
" سریال محکوم قسمت سی و دو 32Mahkoom Serial Part ۳۲ باریش برای ملاقات با رفیع به رستوران میرود"رفیع به باریش میگوید آن مرد جاسوس بوده و برای همین او را کشته است. سپس میگوید یک جاسوس دیگر هم وجود دارد. او عکسی از فیرات و آن مردی که کشت در حال صحبت نشان میدهد و میگوید آن مرد اسم جاسوس دیگر را به فیرات گفته است. او از باریش میخواهد که آن جاسوس را پیدا کند وگرنه نمیتوانند به کار ادامه دهند.
در زندان ارن را به بند میبرند.
ارن حالت طبیعی ندارد و آشفته است. او به فیرات میگوید میخواهند او را به بیمارستان روانی ببرند.
فیرات به اتاق مدیر میرود. مدیر میگوید ارن در درگیری با یک مرد، به اشتباه دوست دختر خودش را کشته اما این موضوع را پیش خودش انکار کرده و تصور میکند که آن مرد را کشته و دوست دخترش هم منتظر است تا ارن از زندان آزاد شود.
فیرات شوکه میشود و در مورد نامههای آن دختر سوال میکند.
"رفیع با یک مرد دیگر در رستوران نشسته و وقتی باریش مینشیند، جلوی باریش با اسلحه آن مرد را میکشد.ساشا سریع با اسلحه به رستوران میرود"مدیر زندان میگوید مادر ارن از طرف آن دختر برای ارن نامه میفرستد تا او آرام باشد.
شب باریش در خانه ساشاست و آنها مشغول بازی بیلیارد هستند. آنها در مورد اینکه چه کسی میتواند جاسوس باشد، صحبت میکنند. ساشا میگوید احتمال دارد بوگه جاسوس باشد چون همه پولها هم به حساب او واریز شده، باریش میگوید بوگه را میشناسد و او نمیتواند جاسوس باشد.
فیرات و دوستانش در زندان برای بربو نقشه میکشند تا بتوانند او را به بازداشتگاه بفرستند چون در صورت انجام شورش، برنامه فرار آنها به هم میخورد. وقتی فیرات و حاجی برای پخش غذا به بند بربو میروند، آنجا پنهانی یک موبایل زیر بالش بربو میگذارند.
سپس هنگام بیرون آمدن پاشا با گوشی دیگری به آن گوشی زنگ میزند. نگهبان صدای گگوشی را میشنود و آن را از تخت بربو پیدا میکند و او را به انفرادی میبرند.
شب وقتی باریش به خانه میرود، عکسهای عروسی بوگه و ساواش را که پاره شده و روی زمین ریخته شده است میبیند. او یادش میآید که در روز عروسی از پنجره به اتق پیش بوگه رفت که با لباس عروس منتظر آمدن ساواش بود. باریش از بوگه خواسته بود همراهش برود اما بوگه قبول نکرده بود و از او خواسته بود که برود.
"او عکسی از فیرات و آن مردی که کشت در حال صحبت نشان میدهد و میگوید آن مرد اسم جاسوس دیگر را به فیرات گفته است"
بوگه به اتاق میرود و وقتی باریش را میبیند که به عکسهای عروسی زل زده، ناراحت میشود و گریهاش میگیرد. باریش به خاطر اینکه بوگه او انتخاب نکرده و در یک دروغ بزرگ زندگی کرده به او طعنه میزند. سپس میگوید یک جاسوس بین آنها است که به ساواش نزدیک است. بوگه از اینکه باریش تصور میکند شاید او جاسوس باشد، عصبی میشود و با او جروبحث میکند.
روز بعد فیرات با جمره تماس میگیرد و خبر میدهد که قصد دارد فرار کند و با پیدا کردن چاقو، بی گناهی خودش را ثابت کند.
جمره مخالف اینکار است اما فیرات میگوید تصمیمش را گرفته است.
باریش به زندان به ملاقات فیرات میرود. او عکسی که رفیع داده بود را به فیرات نشان میدهد از او در مورد جاسوس دوم سوال میکند و میخواهد بداند که فیرات این موضوع را میداند یا نه. فیرات میگوید چیزی به یاد نمیآورد؛ سپس با پوزخند میگوید جای چاقو را به یاد آورده است. باریش عصبی میشود و اصرار دارد که اسم جاسوس را بداند.
"مدیر میگوید ارن در درگیری با یک مرد، به اشتباه دوست دختر خودش را کشته اما این موضوع را پیش خودش انکار کرده و تصور میکند که آن مرد را کشته و دوست دخترش هم منتظر است تا ارن از زندان آزاد شود"فیرات میگوید باریش نمیتواند با هر موضوعی او را تهدید کند؛ سپس میرود.
زاهد به اصرار میخواهد به تومریس دارو بدهد. تومریس میگوید بیمار نیست و دارو نمیخورد. بوگه به آنجا میرود و زاهد را به خاطر رفتارش با تومریس سرزش میکند و سعی دارد تومریس را آرام کند. زاهد عصبانی میشود و با طعنه به بوگه یادآوری میکند که با دادن بدهیهای قمار پدر بوگه او را از زندان بیرون آورد.
بوگه یا حرص میگوید او هم با انجام دادن خواسته زاهد بدهیاش را خیلی وقت پیش صاف کرده است.
باریش هنگام رفتن از زندان در مورد برنامه سینمای زندان باخبر میشود و میگوید او هم شرکت میکند. کمی بعد بکیر با چند کارتن ذرت که قرار است به پیشنهاد فیرات در سینما بین زندانیان پخش کنند، وارد زندان میشود.
رفیع بیرون زندان منتظر باریش است. باریش با دیدن او تعجب میکند.
"وقتی فیرات و حاجی برای پخش غذا به بند بربو میروند، آنجا پنهانی یک موبایل زیر بالش بربو میگذارند"رفیع در مورد جاسوس سوال میکند و باریش میگوید فعلا فیرات چیزی به خاطر نمیآورد و چیزی نگفته است. رفیع هشدار میدهد و میگوید هر چه زودتر باید جاسوس پیدا شود.
در زندان مدیر از مجاهد میخواهد که بربو را برای شب از انفرادی بیرون بیاورند تا جلوی بازرسها ماجرای گوشی داشتن او بی نظمی زندان لو نرود. فیرات متوجه این قضیه میشود و از اینکه بربو بیرون بیاید و شورش کند نگران میشود.
پایان قسمت ۳۲
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران