قسمت پنجاه و شش آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت پنجاه و شش 56Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۵۶
آپارتمان بی گناهان ۱۷-۱
صفیه با دیدن اتاق مخفی هان و اینجی با عصبانیت بدون توجه به حضور تومریس که پنهان شده، همه چیز را به هم می ریزد و می شکند. تومریس با ترس فرار می کند و همانجا خودش را در آغوش ناجی می اندازد. او که خیلی ترسیده می گوید: «خیلی ترسیدم. اون زن دیوونه سرم داد زد. خیلی عصبانی شد.
"صفیه به خانه برمیگردد و با عصبانیت می گوید: «ما روحمون خبر نداشته و اونا ازدواج کردن! » هان و اینجی به سمت خانه می روند تا بالاخره به خانواده هایشان خبر بدهند که ازدواج کرده اند"» ناجی با نگرانی به خانه ی صفیه چشم می دوزد و گلرو دخترش را در اغوش گرفته و با عصبانیت می گوید: «عقده شو سر بچه خالی کرده! بهش نشون میدم! »
حصیبه با نفرت به صفیه می گوید: «فقط برای این که از دست تو راحت بشه رفته با زنی که اصلا نمیشناخته ازدواج کرده! » و با حرف هایش صفیه را عصبانی تر و ناراحتر می کند. صفیه به خانه برمیگردد و با عصبانیت می گوید: «ما روحمون خبر نداشته و اونا ازدواج کردن! »
هان و اینجی به سمت خانه می روند تا بالاخره به خانواده هایشان خبر بدهند که ازدواج کرده اند. انها دست در دست اول به در خانه ممدوح می روند.
صفیه همه را در خانه جمع می کند و با عصبانیت از آبروریزی هان صحبت می کند. بعد هم عکس ازدواج هان و اینجی را که از پشت بام برداشته، به دست می گیرد تا ممدوح را هم خبر کند! درست وقتی که اینجی جرئتش را جمع کرده تا در مورد ازدواجش به ممدوح بگوید، صفیه وارد می شود و با عصبانیت قبل از او با لحن بدی میگوید: «این دوتا ازدواج کردن و همین بالا سرمون هم آشیونه عشق درست کردن! » ممدوح با شنیدن این حقیقت حالش بد می شود.
هان به زور صفیه را از انجا دور می کند. ممدوح که دلش شکسته رو به اینجی می گوید: «همیشه بهم میگفتی من مثل مامانم نمیشم اما تو بدترشو کردی. تو چشمام نگاه کردی و دروغ گفتی... تو ذره ای برای ماها ارزش قائل نیستی. یعنی تنها کسی که برات مهم بوده اون بوده.
"ممدوح که دلش شکسته رو به اینجی می گوید: «همیشه بهم میگفتی من مثل مامانم نمیشم اما تو بدترشو کردی"بهتره ارزششو داشته باشه... » و اینجی را از خانه بیرون می کند.. اینجی با دلی شکسته وسایلش را جمع می کند و می رود.
صفیه هم با عصبانیت مقابل حکمت و گلبن و نریمان شروع به سرزنش هان می کند. هان می گوید: «این بار فکر میکردم درکم کنی! گفتم این بار فرق میکنه.
» صفیه نگاهی به پدر و خواهرهایش می اندازد و با عصباینت می گوید: «من چیکار کردم؟! تو چی میگی؟! » هان می گوید: «خودت بهتر میدونی. » صفیه می گوید: «منو با خودت قاطی نکن. من به خونه و خانواده م پشت نکردم. برو گمشو از این خونه بیرون! » هان هم نگاهی به خانواده اش می اندازد و می رود. او و اینجی با دیدن هم با ناراحتی همدیگر را در آغوش می گیرند و دست در دست می روند.
هالوک سعی می کند در این وضعیت در مورد هان و این که آدم خوبی نیست به ممدوح بگوید که اگه با چشم غره مانعش می شود..
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران