جنبشی که رنگ پیروزی بر چهره دارد - Gooya News
علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
سر چهارراه کالج به هم رسیدیم؛ احمد بنیاحمد، نماینده شجاع تبریز، دکتر بلوهر آصفی و دکتر کاتبی که در گروه اتحاد برای آزادی با بنیاحمد همراه بودند، نیز با شماری از جوانان جبهه ملی و نهضت آزادی به ما رسیدند و باهم حرکت کردیم. تظاهرات روز تاسوعا بود و بر پایه توافق قبلی بین همه گروهها، حتی بهشتی و هاشمی رفسنجانی و منتظری، قرار بود شعاری خارج از چارچوب قانون اساسی سر داده نشود؛ ما آزادی زندانیان سیاسی و اجرای کامل قانون اساسی را میخواستیم.
تا میدان ۲۴ اسفند (میدان انقلاب تهران) صفها منظم و شعارها در چارچوب آنچه توافق شد، ادامه یافت. در میدان، اندکی صبر کردیم تا دستههایی که از سمت جنوب میآمدند به جمع بپیوندند. در فاصله چند دقیقه، رفیقدوست و برادران و هممسلکیهایش، عدهای از فداییان اسلام قدیم و سرسپردگان خمینی، رسیدند و عربدهزنان، شعار «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» و «تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود» سر دادند.
تنها بنی احمد نبود که برآشفت؛ بلکه حتی دکتر سنجابی که چند متر آنطرفتر بود هم به فغان آمد و مرحوم بازرگان هم. اما اوباش میدان امینالسلطان رسیدند و عملا بر تظاهرات مسلط شدند؛ همان روزی که شاه با اردشیر زاهدی از هلیکوپتر تظاهرات را تماشا میکرد و بر لبش این سوال میچرخید که چرا؟ چرا؟
مثل صحنهای از نمایش هملت، ارتشیها در چهارسوی خیابان صف کشیده بودند.
"نراقی هم به شاه گفته بود برای استراحت چندی به کیش یا رامسر برود و در غیاب او شورای سلطنت تشکیل شود"در برابر صدای آرام آنها که اجرای قانون اساسی را میخواستند و صدایشان نخستین بار عید فطر از قیطریه تا جاده قدیم شمیران طنینانداز شد، ناگهان به تاسوعا و عاشورا رسیده بودیم که آن شعارها رنگ باختند و شیخ فضلالله نوری عمامه سیاه جای سیدین سندین (اصطلاحی در انقلاب مشروطه برای اشاره به آیتالله سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی) و نواده سردار اسعد (شاپور بختیار) را اشغال کرد.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
بارها نوشتهام که در آن ۳۷ روز آزادی و سرفرازی، هر روز صبح یا عصر با تلفن پری کلانتری، منشی نخستوزیر، به دیدن دکتر بختیار میرفتم. پیش از آن، روزها به منزل دکتر علی امینی، دکتر غلامحسین صدیقی و گاهی کلوپ فرانسه با احسان نراقی در آمدوشد بودم.
تا قبل از نخستوزیری دکتر بختیار، دیدارهایم با آخوندها همگی حول یک محور بود؛ آیا شاه قصد زدن دارد؟ همهشان در خوف و رجا بودند. یک بار هاشمی رفسنجانی در خانه موسوی اردبیلی پرسید شما روزنامهنگاران که از پس پرده خبر دارید، آیا میدانید شاه قصد کوبیدن انقلاب را دارد یا میل ددر؟
دکتر امینی افسرده بود و مرتب میگفت که اعلیحضرت اشتباه میکند و باید حرف صدیقی را بپذیرد و بماند. نراقی هم به شاه گفته بود برای استراحت چندی به کیش یا رامسر برود و در غیاب او شورای سلطنت تشکیل شود. در تحریریه روزنامه هم بحثها روی این سوال دور میزد که شاه میرود یا میماند.
مرحوم صالحیار، سردبیر اطلاعات، به مژدهبخش، مسئول چاپخانه و صفحهبندی، گفته بود که تیترهای «شاه رفت» و «امام آمد» را در بزرگترین ابعاد آماده کند. هیچکس باور نداشت که شاه میرود و من چشمان اشکبار بعضی از همکاران صادقم را روزی شاه که رفت، از یاد نمیبرم.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران