تاثیر متقابل صورت و معنا در رباعیات خیام
ایسنا/خراسان رضوی خیامپژوهان هنگام سخن گفتن از رباعیات وی بیشتر به انعکاس اندیشههای فلسفی و حیرت او در برابر معمای هستی و اعتقادش در برابر حل نشدن این معما و در نتیجه عشرتطلبی و خوشباشی وی در این فرصت اندک زندگی پرداختهاند و گروهی هم او را ملحد و بیدین خطاب کردهاند؛ آنچه در این میان مورد بیتوجهی قرار گرفته، بعد زیباییشناسی اشعار وی است که عبارت است از رابطه نظاممند و ارگانیک رباعیات وی از نقطهنظر لفظ و معنا که ما در این مقاله با بررسی چند نمونه از اشعار وی به این مهم خواهیم پرداخت تا اعتبار شاعری وی از این نظر نیز آشکار شود.
در مقدمه این مقاله میخوانیم: خیام از شاعران و دانشمندان به نام ایران از مفاخر ملی ماست. نامش عمر و کنیهاش ابوالفتح و شهرت او به خیام به درستی معلوم نیست از چه رو است.
او در یکی از سالهای نیمه اول سده پنجم و بنا به اصلح روایات و آخرین پژوهشها در سال ۴۳۹ هجری در نیشابور پا به عرصه وجود گذاشت. وفاتش را نیز تذکرهها از حدود ۵۲۰ هجری دورتر نمیدانند. در احوال خیام گفتهاند که در تصنیف و تعلیم بخل داشت و تندخو بود.
"در مقدمه این مقاله میخوانیم: خیام از شاعران و دانشمندان به نام ایران از مفاخر ملی ماست"تندخویی او را میتوان تصدیق و باور نمود؛ چه از سخنش پیداست که بسیار حساس بوده اما بخل او در تعلیم و تصنیف به استنباط اینکه تالیفاتش مختصر است، عقیدهای نارواست.
روی هم رفته خیام پرگویی را خوش نمیداشته و این موضوع در انتخاب قالب رباعی برای شعرهایش به درستی مشهود است. خیام گذشته از مقامات و فضل و علم و حکمت ذوق سرشار و طبع شعری نیز داشته و گاهی که از بحث و مطالعه علمی فراغت مییافته و تفننی شعر میسروده است. رباعیات او شاهکارهایی است که در شان و منزلت در عرصه ادبیات دارد تا آنجایی که او را نه تنها یک ریاضیدان و حکیم که به عنوان یک شاعر نامدار میشناسیم.
خیامپژوهی در جهان غرب بر شهرت و اعتبار او افزوده است. پیش از فیتز جرالد کسانی همچون توماس هایه و گارسن دوتاسی چند رباعی از خیام را ترجمه کردهاند ولی هیچکدام موثر نیفتاد. سرانجام جرالد در سال ۱۸۵۸ میلادی رباعیات خیام را در کتابی کوچک و با برداشتی آزاد و شاعرانه به انگلیسی ترجمه کرد که وی را بر سر زبانها انداخت و باعث شهرتش شد و اینک خیام در ردیف شاعرانی مثل هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار میگیرد.
اکنون خیام شاعر کسی است که با وجود اشعار اندکش، یعنی حدود ۶۰ رباعی که پژوهشگرانی همچون محمدعلی فروغی، صادق هدایت، علی دشتی، محمد مهدی فولادوند و علیرضا ذکاوتی قراگزلو آن را به قطع و یقین از خیام دانستهاند، جزو شاعران بلندپایه زبان فارسی است که دلیل آن را پژوهشگران تنها در حیرت و سرگردانی او در برابر معمای ناگشودنی هستی میدانند و به همین حد در مورد اشعار او اکتفا میکنند و آنچه را که مربوط به فرم و زیبایی اشعار او اعم از زیباییهای بیرونی و روابط دلانگیز و حساب شده کلمات شعری مربوط میشود، به راحتی و بیتوجه از کنارش میگذرند و هنر شعر خیام را فقط به انتقال معنای شعریش محدود میکنند.
در مقدمه رباعیات خیام به تصحیح و تحشیه محمدعلی فروغی و دکتر قاسم غنی چنین آمده که چون این ۶۴ رباعی را که به احتمال بسیار قوی بلکه به اطمینان میتوان از خیام دانست، در پیش میگذاریم و خصایص کلام حکیم را میسنجیم، نخستین چیزی که به آن بر میخوریم، این است که بسیار ساده و بیآرایش است و از تصنع و تکلف و همچنین از تخیلات شاعرانه عاری است؛ چنان که میتوان گفت از شعر جز وزن و قافیه چیزی ندارد لیکن در نهایت فصاحت و بلاغت است.
اکنون این سوال پیش میآید که اگر رباعیات خیام ساده و بیآرایش و در حد سخنان معتاد روزمره است، پس راز ماندگاری اشعار وی را باید در چه جست؟
بیان موضوع
اصولا شعر آفرینش زیبایی با زبان است.
شعریت شعر در زیبایی آن است. دانشمندان گذشته نیز شعریت شعر را در لفظ میدانستند و معنی را ملک مشاع. در روزگاران ما همه نظریهپردازان ادبی بر این باورند که شعر آفرینش زیبایی با زبان است.
ژان پل سارتر معتقد است در زبان خبر هدف اطلاعرسانی است و لفظ حکم وسیله را دارد اما در شعر خود زبان و لفظ هدف میشود. سارتر شعر را حتی از مقوله نقاشی میداند؛ لذا در شعر پیام را نفی میکند. البته شکی نیست که شعری که در عین زیبایی پیام و محتوا داشته باشد، برتر از شعر بیمحتواست اما شعر میتواند هم محتوا و پیام نداشته باشد و صرفا زیبا باشد؛ مانند بسیاری از اشعار کلاسیک از جمله بسیاری از قصاید منوچهری و فرخی.
"خیام گذشته از مقامات و فضل و علم و حکمت ذوق سرشار و طبع شعری نیز داشته و گاهی که از بحث و مطالعه علمی فراغت مییافته و تفننی شعر میسروده است"صورتگرایان شعر و ادب را کلامی میدانند که از حالت تکراری و روزمرگی بیرون آمده و بیگانهسازی و بدیع شده باشد.
صورتگرایان تمام شگردها، ترفندها و آرایههایی که زبان شعر را از زبان غیر شعر(معیار) جدا کرده و آن را برای مخاطب بیگانه میساخت، تحت عنوان کلی «آشناییزدایی» جای دادهاند.
دکتر شفیعی کدکنی با گنجاندن حذف و افزایشهای زبان معیار در ۲ دسته موسیقایی و زبان شناختی تمام ویژگیهای زبان شعری اعم از انواع گونهگون موسیقی کلام، صورتهای مختلف خیال، شگردهای متنوع بلاغی و ظرافتهای خاص بدیعی و نیز مسائل خاص زبان شعر چون واژگان پربسامد، ترکیبسازیهای باستانگرایی، متناقضنمایی، انتخاب واژگان خاص و ضربالمثلها را که هنگام بررسی صورتگرایانه زبان شعر مورد توجه قرار میگیرد، برشمرده است.
در نظر صورتگرایان این شگردها باعث میشود زبان شعر از تشخص و برجستگی بیشتری نسبت به زبان نثر برخوردار شود و در نتیجه توجه مخاطب از معنا به زبان منعطف شود. این همان چیزی است که رستاخیز واژگان را موجب میشود.
در هر اثر شعری برجسته شاعر برای اینکه حس زیبایی شناختی معتاد مخاطبش را برانگیزاند، به عادتستیزی دست میزند تا ادراک حسی تازهای که زیبایی غیرعادی و خلافآمد عادت را دریابد. از این رو است که شعر در نظر آنان گریز از هنجار زبانی است.
اگر بنا باشد اشعار خیام را از دیدگاه زیباییشناسی بکاویم، باید در جستجوی عناصر شاعرانهای باشیم که بسامدشان زیاد است و کاربرد زیادشان از زبان اثر آشناییزدایی کرده و آن را برجسته ساختهاند. ایجاد تقابلهای زبانی و معنایی و همچنین صور خیال نیز از مهمترین این عناصر است که در این مقاله به بررسی موردی چند نمونه از رباعیات وی میپردازیم.
کلینت بروکس معتقد است عناصر شعر با یکدیگر مربوطند اما نه به صورت گلهایی که در یک دستهگل کنار یکدیگر قرار گرفتهاند بلکه ارتباط آن مانند ارتباط گل با دیگر قسمتهای گیاهی است که میروید. زیبایی شعر همانند گل دادن گیاه است و مستلزم ساقه، برگ و ریشههای نهان آن.
اجزای شعر نیز با یکدیگر به صورت نظاممند و ارگانیک و با محتوا و مضمون شعر به شکل غیرمستقیم مربوط است.
در شعر خیام نیز هنگام بررسی روابط متقابل لفظ و معنا شاهد اجزای ارگانیک کلام شاعر هستیم.
در ادامه همین جستار به این موضوع میپردازیم.
با تمهید این مقدمه در ادامه بحث به عناصری در شعر خیام اشاره خواهیم داشت که در برجستهسازی فرم شعر و در نهایت معنای اندیشی ذهنش تاثیر بسزایی داشته و شعر وی را از یک نظم ساده که تنها برای پرداختن اندیشههای فلسفی وی(به گمان خیلی از پژوهشگران در گذشته) بوده باشد، به سمت و سوی حقیقتی دیگر، یعنی شعر ناب که حاصل لحظات روحانی یک شاعر بزرگ بوده، بکشانیم.
۱- واژگان پربسامد:
یکی از شگردهایی که خیام در برجستهسازی زبان شعری خود و تشخص بخشیدن به واژگان و در نهایت ایجاد معنای دلخواه خود به کار میگیرد، استفاده از واژگانی خاص است که بسامد آن از چند ۱۰ نیز میگذرد. کلماتی مثل کوزه، گل، می، کوزهگر، چرخ، روزگار، سبزه و... و نیز به تبع آن مفاهیمی مثل دعوت به میخواری، رازناکی جهان، غنیمت شمردن، بیبازگشت بودن پس از مرگ و اغتنام فرصت زیربنای فکری وی را تشکیل میدهد.
آنچه در این میان قابل ذکر است ساختار ارگانیک و ارتباط صورت و معنای شعر خیام است که آن را دارای روح هنری کرده و از سطح سخنان معتاد و مبتذل به درآورده و جامه زیباییشناختی بر تن شعر وی پوشانده است.
برای روشن شدن مطلب چند نمونه از رباعیات وی را بررسی میکنیم.
برخیز بتا بیار بهر دل ما/حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم/زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
خوردن شراب در زبان شعر شاعران به ویژه خیام حاکی از عشرتطلبی و پناه بردن به عوالم مستی و غافل ماندن از غم دنیای فانی است که شاعر آن را از راه حلهایی میداند که به وسیله آن از التهاب رازناکی جهان و غم و غصه زودگذری عمر دنیوی بکاهد.
در مصرع آخر شاعر با استفاده از تشخص بخشیدن به کلمه کوزه به رستاخیز کلمه دست زده است زیرا کوزهای که شاعر از آن شراب نوش میکند، از گل اندام درگذشتگان است که روزی خود نیز تبدیل به این گل خواهد شد.
"پیش از فیتز جرالد کسانی همچون توماس هایه و گارسن دوتاسی چند رباعی از خیام را ترجمه کردهاند ولی هیچکدام موثر نیفتاد"کوزه از جمله واژگانی است که شاعر به فراوانی برای ساختن مضامین مورد نظر از آن استفاده هنری کرده است.
ای دل چو زمانه میکند غمناکت/ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند/زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
مردن و به خاک تبدیل شدن و رستن سبزه از خاک انسان مقوله دیگری است که شاعر توجه وافری به آن داشته و به خوبی با گزینش کلماتی مثل سبزه و کوزه برای دستیابی به معنای مورد نظرش که همانا دم را غنیمت شمردن است، از آن استفاده هنری کرده است.
در کارگه کوزهگری کردم رای/در پایه چرخ دیدم استاد به پای
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر/از کله پادشاه و از دست گدای
در این بیت نیز شاعر از واژه کوزه و کوزهگر برای ایجاد معنا استفاده کرده که با اندکی درنگ در مصرع دوم به ارتباط معنایی خاص کلمات و چینش هنری آن میتوان پی برد؛ از جمله اینکه شاعر به عمد برای ایجاد تاثیر منفی از یک پادشاه در ذهن مخاطب واژه کله را به جای کلمه سر به کار برده و با عادتزدایی در ذهن وی به رستاخیز کلمه دست یافته است. کله پادشاه که زمانی تاج برازنده آن بود و دست گدایی که به نشان کمک به سوی پادشاه دراز میشد، اکنون هر ۲ به گل کوزهگری تبدیل شده و دسته و سر کوزه از آن ساخته میشود. استفاده از اجزای بدن انسانها به ویژه انسانهای معروف از ویژگیهای شعری خیام است که با آن ایجاد معانی خاصی میکند.
ای پیر خردمند پگهتر برخیز/و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز
پندش ده که نرم نرمک میبیز/مغز سر کیقباد و چشم پرویز
و اکنون با مطالعه این رباعی از علاقه بیش از حد شاعر به واژه کوزه و استفاده هنری آن پی میبریم.
در کارگه کوزهگری رفتم دوش/دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش/کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
شاعر با دادن صفت گویا و خموش به واژه پر معنای کوزه به رستاخیز کلمه دست زده و آن را از حالت ایستایی و مردگی به درآورده و سپس با تکرار آن در اول واژه کوزه در مصرع آخر موسیقی درونی شعر را غنا بخشیده است. این عمل در بیت دیگری با صوت پرندهای در هم میآمیزد و سوال و حیرت شاعر را از زبان دیگر موجودات نیز به شکل هنری بیان میکند:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو/بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای/بنشسته همی گفت کو کو کو کو
در این بیت نیز چنان که گفته شد «کو کو» ی شاعر از زبان فاختهای ناله برآورده است.
نیکی و بدی که در نهاد بشر است/شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عشق/چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
مقصر دانستن چرخ و بیرحمی روزگار در به سر آوردن عمر آدمی نیز از مواردی است که شاعر با آن برخورد دوگانه دارد.
گاه با تمام نفرت از آن گله میکند و گاه نیز چرخ را بری از گناه دانسته و غم و اندوه را به آن حواله نمیکند. انتخاب واژه چرخ به عنوان وسیلهای گردنده و دایرهوار برجستگی خاصی به سخن شاعر داده و ایجاد لذت معنایی نو در ذهن مخاطب میکند.
در تجربه ناب شعری شاعر میکوشد از طریق افزایش گنجایش و ظرفیت زبان آن را برای بیان تجربه خاص روحی و عاطفی آماده سازد تا هم آن تجربه زودگذر را در قالب واژگان مقید و هم امکان انتقال آن را به دیگران فراهم سازد.
از آن میان پیوند نظاممند عاطفه و تخیل به گونهای است که اگر در ورای صور خیال عاطفه صمیمانهای وجود نداشته باشد، آن ایماژها فاقد روح هنری و طراوت زندگی بوده و به صورتکهایی پوشالی بدل خواهد شد.
۲- ایجاد تقابلهای دوگانه
تقابلهای دوگانه زیربنای تفکر انسانهاست و در شناخت پدیدهها نقش بسزایی دارد.
یکی دیگر از شگردهای خیام در ایجاد معنا در شعر ایجاد تقابلهای لفظی سنجیده و دقیق و ارتباط معنایی این تقابلهاست.
آنچه ساختارگرایان از مطرح کردن تقابلها مد نظر دارند، رسیدن به ابزاری برای دستیابی به معنا در متون ادبی است. بررسی این تقابلها در شعر خیام راهکار مناسب و شایستهای است برای شناخت دنیای شاعر و آن هم به این دلیل که تقابلهای دوگانه بسامد بالایی را در شعر خیام دارد؛ مثل تقابل مرگ و زندگی، فقیر و غنی، اندوه و شادی و... که برای نمونه به چند رباعی اشاره میکنیم.
این کوزه که آبخواره مزدوری است/از دیده شاهی است و دل دستوری است
هر کاسه می که بر لب مخموری است/از عارض مستی و لب مستوری است
شاعر با قرار دادن مزدور و شاه در تقابل با یکدیگر و سپس با ساختن آبخواره مزدور از دیده پادشاه خواسته ناپایداری جهان و برعکس شدن کار دنیا را نشان دهد و این بار تسلط مزدور را بر دیده شاه و دل دستور به گونهای طنزآمیز نشان داده است.
تقابل بین واژگان مزدور و شاه و همچنین مخمور و مستور علاوه بر ایجاد معنای دلپذیر ایجاد توازن آوایی و واژگانی کرده است؛ چنانکه تکرار صامت سین موسیقی شعر را غنیتر کرده است.
ترکیب پیالهای که در هم پیوست/بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر دست/بر مهر که پیوست و به کین که شکست
خیام علاوه بر اظهار عجز و بیاطلاعی از جواب این سوال فلسفی با شگرد خاص یعنی ایجاد تقابل بین واژگان پیوستن و شکستن دست میزند تا دلشوره و نگرانی خود را به شکلی خلاف عادت به ذهن خواننده منتقل کند و تا آنجا پیش میرود که در قالب رباعی که مجال چندانی نیز برای طول و تفصیل قضیه نیست، با هنرمندی تمام ۲ مرتبه از واژه شکستن و بستن برای ادای معنای مورد نظرش استفاده میکند.
از آمدن بهار و از رفتن دی/اوراق وجود ما همی گردد طی
می خور مخور اندوه که فرمود حکیم/غمهای جهان چو زهر و تریاقش می
آمدن بهار و رفتن دی در نظر حکیم دلیلی قاطع بر سپری شدن عمر به شیوهای هنری است که دفتر عمر انسانها را در مینوردد و می همچون تریاقی است برای زهرهای غم.
واژه می خور در تقابل با واژه مخور می خور(فعل امر) را در ذهن تداعی میکند که به احتمال زیاد شاعر به آن توجه داشته و خواسته آن ۲ را در تقابل با یکدیگر قرار دهد.
و در نهایت به رباعی بر میخوریم که خیام به تقارن کامل هر مصرع دست یافته و به شکلی بینظیر این شگرد را به کار بسته است.
ماییم که اصل شادی و کان غمیم/سرمایه دردیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم/آیینه زنگ خورده و جام جمیم
شادی و غم، درد ناشی از ستم، پست و بلند و کمال و کم همگی ذهن تقابلگرای شاعر را در به وجود آمدن پدیدههای جهان به نمایش میگذارد و در نهایت با وجود اینکه آیینه زنگخوردهای بیش نیستیم، همچون جام جهاننمای جمشید تمام رازهای هستی در وجود ما منعکس شده است.
"اجزای شعر نیز با یکدیگر به صورت نظاممند و ارگانیک و با محتوا و مضمون شعر به شکل غیرمستقیم مربوط است.در شعر خیام نیز هنگام بررسی روابط متقابل لفظ و معنا شاهد اجزای ارگانیک کلام شاعر هستیم"ناگفته پیداست که شاعر با قرار دادن این کلمات در تقابل با یکدیگر بنیاد این رباعی را بر تشبیه قرار داده و بر بعد زیبایی آن برای القای معنای مورد نظر تاکید کرده است.
با بررسی چند رباعی دیگر به تقابلهای مثل دی و امروز، هوشیار و مست، آمدن و رفتن، بدایت و نهایت، محنت و راحت، بهشت و دوزخ، جسم و جان، شادی و غم، شیرین و تلخ، زشت و نکو و... بر میخوریم که خیام با قرار دادن آن در تضاد با یکدیگر نتیجه مورد نظر خود را میگیرد. میتوان گفت که تمام این تقابلها در یک نقطه به هم میرسد و آن تقابل معنایی مرگ و زندگی است که در بیش از ۹۰ درصد رباعیات خیام با آن روبهرو هستیم.
۳- صور خیال
تصور ذهن شاعر در پدیدههای طبیعی و اشیا و عناصر اطراف خود از طریق تخیل صورت میپذیرد. اگر از هر شعر موثر و دلانگیزی جنبه خیالی آن را بگیریم، جز سخنی ساده و عادی که از زبان همه کس قابل شنیدن است، چیزی باقی نمیماند.
راز زیبایی و ماندگاری رباعیات خیام نیز در همین دخل و تصرفهای شاعرانه وی در عناصر طبیعت است که وی با استفاده از تشبیهها و استعارههای دلانگیز و سایر هنرهای سخنآرایی از ابتذال سخنان تکراری و عوامانه کاسته و به آن جنبه هنری بخشیده و باعث شده با وجود اندک بودنشان، وی همردیف شعرای بزرگ قرار بگیرد و شهرت جهانی پیدا کند.
در اغلب رباعیهای خیام عناصر معنوی شعر حول محور چند معنا و مفهوم محدود مثل اندیشه مرگ و هراس از آن و نیز دریغ شاعر بر فنای انسان و نابودی حیات آدمی میچرخد که هیچکدام از آن تازگی و لطفی ندارد و آنچه در این میان اهمیت ویژهای دارد، تصاویر خاصی است که به شعر وی ابدیت میبخشد.
در ذیل به چند نمونه از این تصاویر میپردازیم.
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است/در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی/دستی است که بر گردن یاری بوده است
تشبیه کوزه به انسان با وجه شبه عاشق بودن تجربهای ذهنی و تخیلی است شاعرانه که خیام با تصویری زیبا دسته گردن آن را حاصل از گِل اندام عاشقی میداند که روزی در گردن یاری حلقه بوده و اینگونه بر زیبایی معنای سخنی که ارائه میکند، به شدت میافزاید.
می لعل مذاب است و صراحی کان است/جسم است پیاله و شرابش جان است
آن جام بلورین که ز می خندان است/اشکی است که خون دل در او پنهان است
شاعر می لعلمانند را از کان صراحی استخراج میکند و برای پیاله جسم جانی همچون شراب میآفریند و نیز برای جام بلورین دهانی تصور میکند که به وسیله می خندان شده است. با ذکر این نکته شاعرانه و تلخ که این جام بلورین نیز شبیه اشک بلورینی است که خون دلی را در خود نهان کرده، اشاره به این باور عامیانه دارد که اشک را حاصل جوشش و غلیان خون دل میدانستند که به صورت دانههای بلورین از چشم بیرون میآمده است.
آن لعل در آبگینه ساده بیار/و آن محرم و مونس هر آزاده بیار
چون میدانی که مدت عالم خاک/باد است که زود بگذرد باده بیار
شاعر در مصراع اول لعل را به صورت استعاری به جای می استفاده میکند و در حقیقت با گرهافکنی در ذهن مخاطب و تنها با دادن علاقهای که عبارت است از آبگینه ساده ذهن مخاطب را به می هدایت میکند ولی در بیت دوم با صراحت تمام طلب باده کرده و از آوردن آن به صورت آشکار ابایی ندارد.
ناگفته نماند که در گذشته آبگینهها به شکلهای متفاوتی ساخته و گاه نقش و نگارهایی نیز بر دور آن کشیده میشد. آبگینه ساده نیز نوعی از آن بود که هیچ نقش و نگاری نداشت. در ضمن با ایجاد جناس مذیل بین(باده و باد) بر موسیقی سخن نیز افزوده شده است.
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم/فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس/ما چون صوریم کاندر او حیرانیم
در این رباعی خیام به گونهای از صور خیال استفاده میکند که تصویرهایش مانند صحنه نمایش درآمده است. انسان به منزله عروسک در این صحنه نمایش حضور دارد؛ فلک عروسکگردان است و این دنیا محل گرداندن عروسک و به منزله صحنه نمایش.
"کله پادشاه که زمانی تاج برازنده آن بود و دست گدایی که به نشان کمک به سوی پادشاه دراز میشد، اکنون هر ۲ به گل کوزهگری تبدیل شده و دسته و سر کوزه از آن ساخته میشود"در این بازی خورشید چراغدان است و دنیا مانند فانوسی که خورشید داخل آن قرار میگیرد و ما انسانها صورتکهایی هستیم که دچار حیرت شدهایم.
فانوس خیال نوعی وسیله سرگرمی بوده که لابد با تنوع تصاویر جذابتر و سرگرم کنندهتر میشده است. شاعر از این نوع سرگرمی برای ساختن تصاویر رباعی خود استفاده کرده است و با تشبیهی نو و خیال انگیز تمام هستی را به فانوس بزرگ مانند کرده که انسانها تصاویر آن فانوسند که روی آن نقش یا جاسازی شدهاند و همانطور که نقشها با چرخانده شدن به نمایش گذاشته میشود، ما انسانها نیز بعد از قدم گذاشتن روی کره خاک و بازی کردن نقشمان با حرکت زمان خواهیم رفت و این آمدن و رفتنها ما را حیران ساخته؛ بیآنکه ما نیز تصاویر روی فانوس اختیاری در چرخانده شدن خود داشته باشیم.
نتیجه گیری:
ارتباط متقابل فرم و معنا در شعر خیام از جمله موضوعاتی است که کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و تنها مفاهیم شعری وی، یعنی حیرت او در برابر پدیدههای هستی و افکار او که عبارتند از هراس از مرگ و نابودی و در نتیجه دعوت به اغتنام فرصت و به تبع آن دعوت به میخواری و غافل ماندن از دردهای دنیوی مورد بررسی قرار گرفته است.
در این میان راز ماندگاری سخن وی در هالهای از ابهام فرو رفته است. ما در طی این جستار با بررسی چند مورد از رباعیات وی از منظر زیباییشناسی به شکل تاثیر متقابل صورت و معنای شعر تحت عناوینی مانند کلمات پربسامد، تقابلهای دوگانه و نیز صور خیال که حاصل این تاثیر است، پرداختهایم و نمونههای زیبایی از این ارتباط و تاثیر را پیش روی خوانندگان قرار دادیم تا راز ماندگاری اشعار وی بر همگان آشکار شود.
مقاله از دکتر رقیه همتی، استادیار زبان و ادبیات فارسی؛ منتشر شده در کتاب «خیام شناخت» نشر هورمهر؛ سال انتشار ۹۱
انتهای پیام
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران