قسمت پنج بی‌گناه

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال بی‌گناه قسمت پنج 5Bi Gonah Serial Part ۵

در سریال بی‌گناه قسمت ۵ پنجم چه گذشت؟ در سریال بی‌گناه قسمت پنجم در ابتدا فروغ را می‌بینیم. فروغ به سراغ کندن خاک باغچه رفته است. چمدان در کنار اوست. به پروین که در کنار اوست می‌گوید بهمن مرد. چمدان را در خاک پنهان می‌کند.

"   سریال بی‌گناه قسمت پنج 5Bi Gonah Serial Part ۵ در سریال بی‌گناه قسمت ۵ پنجم چه گذشت؟ در سریال بی‌گناه قسمت پنجم در ابتدا فروغ را می‌بینیم"می‌گوید بهمن با همه خاطراتش مرده است. سریال بی‌گناه قسمت ۵ شروع می‌شود. ؟؟ در خانه منوچهر دنبال چیزی می‌گردد. می‌گوید یک وقت‌هایی فکر می‌کردم من دنبال ۲ تا بچه نبودم. دخترش می‌پرسد دنبال چه می‌گردی؟ از جانا کمک می‌خواهد.

او می‌پرسد بهمن چرا رفت؟‌ جواب این است که افتاده بود دنبال کارهای سیاسی. استاد نجاتش داد و رفت. از آن‌ها می‌پرسد چرا با شما زندگی می‌کرد؟‌ بهمن و بهرام دو برادر بوده‌اند که کار قالیبافی می‌کرده‌اند. وقتی بهرام سر گنج و این چیزها کشته می‌شود او رامی‌آورند پیش خودش زندگی کند. وقتی استاد خبر ازدواجش را داد بهمن برای همه ما مرد.

"از آن‌ها می‌پرسد چرا با شما زندگی می‌کرد؟‌ بهمن و بهرام دو برادر بوده‌اند که کار قالیبافی می‌کرده‌اند"وقتی هم فروغ با منوچهر ازدواج کرد تمام زندگی‌اش تو شدی و بقیه آن را هم خودت می‌دانی. زن به دنبال قرص می‌گردد تا بفهمد سارینا چطور المپیاد اول شده است. زنگ در خانه را می‌زنند. جانا می‌رود در را برای کیانا که دوست سینا است و آمده او را ببیند باز کند. کیانا در مقابل تعجب پروین وارد خانه می‌شود.

سینا او را به داخل اتاق دعوت می‌کند. پروین مخالفت می‌کند. بین کیانا و پروین مشاجره در می‌گیرد. کیانا قهر می‌کند می‌رود و سینا هم دنبال اوست. سارینا وارد می‌شود و می‌خواهد برود فروشگاه استاد عکس بگیرد.

"وقتی هم فروغ با منوچهر ازدواج کرد تمام زندگی‌اش تو شدی و بقیه آن را هم خودت می‌دانی"پروین از جانا خواهش می‌کند او را تا فروشگاه استاد برساند. سینا به کیانا قول می‌دهد او را با کاسکت آشنا کند. بر سر نوع دوستی‌شان حرف‌های دوپهلو می‌زنند. عطا در حال سیگار کشیدن است که مهتاب به سراغش می‌آید. عطا قرص‌ها را قبل از این‌که پروین پیدا کند در اتاق سارینا پیدا کرده است.

وسط صحبت‌هایشان سارینا سر می‌رسد. سارینا مهتاب را صدا می‌کند که با هم بروند پیش استاد. مامان ابریشم از دوربین‌های مداربسته آن‌ها را می‌بیند. استاد هم از عکس‌هایی که سارینا نوشته تعریف می‌کند. استاد می‌خواهد با مهتاب تنها باشد.

"به گذشته می‌رویم:‌ شب، بهمن با دختری به اسم نازنین صحبت می‌کند و تاکید دارد که از دخترهای اینجا خوشم نمی‌آید"به او درباره صمیمیت با «عطا» سوال می‌کند. می‌خواهد طوری نباشد که بقیه برداشت بدی داشته باشند. اما نمی‌خواهد او از اینجا برود. چون بودنش این جا حال من را خوب می‌کند. مهتاب می‌گوید شما مثل پدر من هستید.

اما استاد می‌گوید دلم می‌خواهد من را رفیق خودت بدانی. بهمن به خانه‌ جلیل رفته که پدرشان را از دست داده‌اند. می‌گوید از وقتی تهران آمده‌ام احساس می‌کنم روح شده‌ام. رشید را ندیده‌ام ولی فروغ را دیدم. شکسته شده مثل من و تو.

"شما برای خانه جدید خودتان هنوز تلفن نگرفته‌اید؟ دلش برای زن‌داداش و بچه‌ها تنگ شده است"شوهرش هم چند وقت پیش فوت کرده است. از دور دیدمش و جرات نکردم بروم جلو. به گذشته می‌رویم:‌ شب، بهمن با دختری به اسم نازنین صحبت می‌کند و تاکید دارد که از دخترهای اینجا خوشم نمی‌آید. شما برای خانه جدید خودتان هنوز تلفن نگرفته‌اید؟ دلش برای زن‌داداش و بچه‌ها تنگ شده است. اصرار دارد که شماره‌اش را بدهد پروین یا فروغ با او تماس بگیرند.

به او خبر ازدواج فروغ را می‌دهند. استاد که متهم به تجاوز و مزاحمت بود اعصاب خوبی ندارد و وضعیت سختی را پشت سر گذاشته است. دختری آمده و او را دلداری می‌دهد. مرد می‌گوید برو اگرنه به پلیس می‌گویم کسی که به من در توییتر اتهام می‌زند هر روز می‌آید خانه‌ام. می‌بینیم که مرد می‌گوید تو خودت بیشتر خواستی.

"استاد که متهم به تجاوز و مزاحمت بود اعصاب خوبی ندارد و وضعیت سختی را پشت سر گذاشته است"درباره اکانت‌های فیک توییتر و این چیزها صحبت می‌کند. زنگ در را می‌زنند. دختر فرشباف است. مرد او را به صفحه‌های مجازی حواله می‌کند. همان لحظه از یک گالری هم کارهای او بازمی‌گردد.

یک وانت آمده و برگردانده است. سهراب، دایی یلدا، از او می‌پرسد چرا این کارها را می‌کنی. روی اسپیکر است و بد و بیراه‌های او به منفرد را می‌شنود. یک ویلای لوکس می‌بینیم که برای مراسم عروسی و عکاسی و این مسائل به اجاره می‌رود. به منفرد توضیح می‌دهند که ۲ نفر اینجا را اجاره کرده‌اند در همان ساعت.

"مرد می‌گوید برو اگرنه به پلیس می‌گویم کسی که به من در توییتر اتهام می‌زند هر روز می‌آید خانه‌ام"منفرد می‌رود داخل و تایید می‌کند همین‌جا بوده است. استعلام کارت ملی‌ها نشان می‌دهد که یکی فوت کرده و دیگری هم در مشهد بوده و از او سرقت شده است. پلیس صاحب ویلا را صدا می‌زند. سهراب از منفرد می‌خواهد که فردا بیاید و به هکر هم فکر کند. بعد از این‌که سهراب سعی می‌کند منفرد را از رابطه عاشقانه با جانا منصرف کند، منفرد به جانا زنگ می‌زند و در یک کافه قرار می‌گذارند.

به جانا می‌گوید که سهراب از او خواسته تمامش کنم. جانا می‌گوید دیگر هیچ چیز برایم شوکه کننده نیست. منفرد می‌گوید فقط می‌خواهم صبر کنی. یک بخشی از مکالمه یلدا با استادی که برایش جنجال راه افتاده در اینترنت فاش شده است. باعث اختلاف بین یلدا و شادی دوستش می‌شود.

"استعلام کارت ملی‌ها نشان می‌دهد که یکی فوت کرده و دیگری هم در مشهد بوده و از او سرقت شده است"بهمن، شبانه خود را به خانه فروغ می‌رساند. زنگ می‌زند. او شوکه است و در را باز نمی‌کند. بهمن با خود فکر می‌کند که اگر راغب نیستی من را ببینی مزاحمت نمیشم. می‌خواهد برود که در باز می‌شود.

به پایان قسمت پنجم سریال بی‌گناه می‌رسیم.

قسمت بعدی - سریال بی‌گناه قسمت شش ۶ قسمت قبلی - سریال بی‌گناه قسمت چهار ۴ Next Episode - Bi Gonah Serial Part ۶ Previous Episode - Bi Gonah Serial Part ۴

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۲۵ بهمن ۱۴۰۰
خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
بی بی سی فارسی - ۱۸ شهریور ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
بی بی سی فارسی - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱