توصیه مطالعه یک‌کتاب به اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های صنعتی

توصیه مطالعه یک‌کتاب به اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های صنعتی
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۲۳ دی ۱۴۰۲



خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: احسان مینایی راد فعال فرهنگی به‌تازگی با نگاهی به کتاب «آب نفتی» یادداشتی با عنوان «داستان یک قهرمان / ‏ترجمانی‬ روان از پشتکار یک مهندس» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

کتاب «آبی نفتی» روایت پیشرفت‌های شرکت صنعتی پِتکو است که تحقیق آن برعهده مرتضی اسدزاده بوده و تدوین آن توسط مهدی نورمحمدزاده صورت گرفته است. این‌کتاب چندی پیش توسط انتشارات راه یار منتشر و روانه بازار نشر شد.

مشروح متن یادداشت مینایی راد را در ادامه می‌خوانیم؛

کتاب «عملیات احیا» را چندوقت پیش خوانده بودم، روایتی روان از داستان احیای جسم نیمه‌جان یا بی‌جان یک کارخانه در جُوین (خراسان رضوی). روایتی ساده و صمیمی که می‌توانی با پدیده‌های اطرافت به‌عبارتی هم‌ذات‌پنداری کنی و همان فرمولِ احیای کارخانه را این بار برای دیگر مصادیق و پدیده‌ها و مسائل پیرامونی‌ات تعمیم و تسری بدهی. از یک مدرسه تا یک کارگاه کوچک یا بزرگ و یا یک عملیات عمرانی و حتی فرهنگی.

کتاب «آبی نفتی» که در ادامه همان به‌عبارتی ژانر تاریخ شفاهی پیشرفت توسط انتشارات «راه یار» است، این‌بار از زاویه‌ای دیگر و شاید کمی تخصصی‌تر به موضوع می‌پردازد به موضوع احیا. روایتی صادقانه و پُر از تعلیق و التهاب برای احیای هویت، احیای اعتماد به نفس و البته احیای شعار «ما می‌توانیم».(که مع‌الاسف کمی این شعار پُرمغز، به دلایلی دستمالی شده است).
«آبی نفتی» مملو از این گزاره است که: «هر جای کارخانه و کارگاه می‌رفتم، می‌گفتند نمی‌شود، تحریم هستیم و چندبار تست کرده‌ایم و جواب نمی‌دهد و… و رفتم و بررسی ساده‌ای کردم و با تلاش همان ناامیدان دیدیم که شد و می‌شود و جواب می‌دهد.»

به نظرم راوی کتاب «آبی نفتی»، از همان جنس بچه‌های کتاب «چهل قُلپ کار» همین ناشر است.

"روایتی ساده و صمیمی که می‌توانی با پدیده‌های اطرافت به‌عبارتی هم‌ذات‌پنداری کنی و همان فرمولِ احیای کارخانه را این بار برای دیگر مصادیق و پدیده‌ها و مسائل پیرامونی‌ات تعمیم و تسری بدهی"از شش سالگی با سوهان‌کاری و آهن و بَتونه و اره‌آهنی مأنوس بوده است. تابستان‌ها می‌رود سر کار و همراه با دوستش پروژه برمی‌دارد. ارزش تولید و روزی حلال را نه در کتاب‌ها و توصیه‌های عمومی بلکه در میدان عمل می‌فهمد. همچون هم‌سن‌وسالانش، ذهنش پر از سوال است. از خود می‌پرسد که چطور می‌شود سیم‌های نازک طوقه دوچرخه بتواند سنگینی یک آدم را تحمل کند و خم نشود؟! و می‌رود دنبال پاسخ به سوالاتی که در ذهن نوجوانانه‌اش جولان می‌دهند.

به‌واقع همگی بچه‌های از جنس «چهل قُلُپ کار»، از همان بچه‌هایی‌اند که با مسئله و راه‌حل‌هایش زندگی می‌کنند و به همین دلیل خیلی زود بزرگ می‌شوند.

اصلاً به‌نظرم عبارت «بچه‌های کار»، از جمله همان برساخته‌هایی است که رسانه در ذهنمان جانمایی کرده است و وارد ادبیات عمومی‌مان کرده‌اند. کتاب «چهل قُلپ کار» می‌خواهد بگوید که عبارت «بچه‌های کار» عبارتی وارداتی است و اصلاً مال ما نیست. اکثر قهرمانان تاریخی و بزرگ ما، در سنین نوجوانی اهل کار، تلاش، خطرپذیری و جستجوگر بوده‌اند. کار که می‌گویم یعنی همان آموختن و رابطه‌ی اوستا و شاگردی و در انواع کارگاه‌های فنی، عمرانی، هنری، خدماتی و… که مضامینی چون اخلاق کاری، تعامل اجتماعی، کسب روزی حلال، احترام و… در آنها مفروض‌اند.
مهندس علی عمرانی، راوی کتاب «آبی نفتی» نیز همانند هم‌سن‌وسالان خودش، اهل کار و کارگاه بوده است و البته اهل بازی و بازیگوشی. آنقدر که جالب است بعدها همان پشتکارش او را در فوتبال به سطوح حرفه‌ای می‌رساند و به دلیل علاقه و آینده‌ای که برای خودش متصور بوده است، صنعت را به فوتبال و شهرت فریبنده‌اش ترجیح می‌دهد.

سراسر شوق

راوی کتاب «آبی نفتی»، یکی از همین میلیون‌ها مردم عادی سرزمین ایران است.

"روایتی صادقانه و پُر از تعلیق و التهاب برای احیای هویت، احیای اعتماد به نفس و البته احیای شعار «ما می‌توانیم».(که مع‌الاسف کمی این شعار پُرمغز، به دلایلی دستمالی شده است)"یعنی تاریخ شفاهی همین مردم است و اصل تاریخ شفاهی یعنی همین. روایت زندگی سراسر شوق، تلاش و امید برای رسیدن به قله‌های پیشرفت و عدالت. مهندس عمرانی همانند دیگر رفقایش مدرسه می‌رود. هنرستان می‌رود، کنکور می‌دهد، سربازی می‌رود، دانشجو می‌شود. کنجکاو است و با غیرت.

اما تنها نکته‌اش این است که برای تک‌تک انتخاب‌هایش از همان دوران ابتدایی و نوجوانی‌اش هدف مشخص دارد. یعنی از همان ابتدا می‌داند که استعدادش چیست. هنرستان را عالمانه انتخاب می‌کند و هکذا دانشگاهش را یعنی دانشگاه فنی تهران و از همه مهم‌تر شاید انتخاب و تصمیم سخت بین کنار گذاشتن فوتبال حرفه‌ای یا درس و دانشگاه و صنعت را.

«لحظه عجیب و تلخی بود. چند ثانیه ایستادم. تپش قلبم را روی شقیقه‌هایم حس می‌کردم.

"ارزش تولید و روزی حلال را نه در کتاب‌ها و توصیه‌های عمومی بلکه در میدان عمل می‌فهمد"تصمیم خودم را گرفتم. کاور ورزشی را از تنم بیرون آوردم و انداختم روی زمین. با جفت کفش‌های ورزشی‌ام که میخ‌هایش را خودم از برنز تراشیده بودم، چندبار کاور را له و لگدمال کردم. همه ساکت ایستاده بودند و متعجب نگاهم می‌کردند. کاور سوراخ شده را برداشتم و بالا گرفتم.

داد زدم:
همین را می‌خواستی؟! خب بفرما! من دیگه نیستم! ساکم را برداشتم از باشگاه زدم بیرون؛ برای همیشه.
از همان لحظه، فوتبال حرفه‌ای برای من تمام شد.»

ترجمانی روان از پشتکار یک مهندس

علی عمرانی از آن شخصیت‌هایی است که محل کارشان هر کجا که باشد، مرکز دنیا می‌دانند و این از مهندس علی عمرانی یک قهرمان دوست‌داشتنی می‌سازد که تمنای هر کشور و تمدنی است.
کتاب «آبی نفتی»، کمی تخصصی‌تر از کتاب «عملیات احیا» است. اما برای فهمیدن فراز و فرودها و همراه بودن با روایت‌های دراماتیکش دوست داری به خودت این زحمت را بدهی که برخی روایت‌ها را حتی شده چند بار بخوانی و شاید چند صفحه عقب‌تر برگردی و در فهم ماجرا و مسأله دقیق‌تر بشوی. چون مسأله، مسأله فنی است و قهرمان کتاب می‌خواهد آن را به نتیجه برساند. حتی شاید لازم باشد، لحظه‌ای کتاب را ببندی و مسأله را در ذهنت مرور کنی. و اصلاً تعلیق داستان قهرمان ما همین‌جا شکل می‌گیرد.

"از خود می‌پرسد که چطور می‌شود سیم‌های نازک طوقه دوچرخه بتواند سنگینی یک آدم را تحمل کند و خم نشود؟! و می‌رود دنبال پاسخ به سوالاتی که در ذهن نوجوانانه‌اش جولان می‌دهند"یا شاید در عین حال که این کتاب و حتی کتاب «عملیات احیا» را می‌خوانی، مرتب به مسائل کاری و پیرامونی خودت فکر می‌کنی و راه‌حل را از کتاب جستجو می‌کنی. اینکه اگر من در مواجهه با فلان مسأله در محیط کارم مثل مهندس عمرانی عمل کنم، جواب می‌دهد.

اینکه در کتاب می‌خوانی گلوگاه تولید توربین {آبی} فلان با ابعاد و اندازه‌های آنچنانی و اینچنینی دچار مشکل می‌شود و باید جوشکاری ریزی در فلان قطعه انجام شود و از طرفی حالا قطعه وارداتی است و ما تحریم هستیم و شرکت خارجی دارد طاقچه بالا می‌گذارد و…. و از دیگر سو اینکه مدیران باتجربه کارگاهی و مدیران قبلی اصرار دارند که نمی‌شود و ما نمی‌توانیم و توربین و فلان پمپ‌ها به کنج انبارها انداخته می‌شود. حالا برائت دغدغه می‌شود که قهرمان ما می‌خواهد چه کند؟!

و اینجاست که به‌نظرم تدوینگر کتاب (به قول خودش با زیست مهندسانه‌ای که داشته است) ترجمانی روان از راوی ارایه می‌کند و قلمش در خدمت روایت می‌شود. اینکه بتوانی کلیدواژه‌های تخصصی و فنی و عمدتاً وارداتی را در عمق یک روایت دراماتیک و برای مخاطبان عام نرم کنی و خواننده را با خودت و راوی همراه کنی شاهکار کرده‌ای.

کتاب «آبی نفتی» روایتی است از پشتکار یک مهندس پر از دغدغه و علاقمند به حوزه صنعت، یک مدیر موفق و اهل کار تیمی به نام مهندس علی عمرانی در کارخانه شرکت تولید پمپ‌های بزرگ و توربین آبی (پِتکو).

به نظرم کتاب «آبی نفتی» را خوب است همه اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های صنعتی و صد البته مدیران صنایع کوچک و بزرگ و خانواده وزارتخانه صمت بخوانند و ای کاش که برسیم (که رسیده‌ایم) به آن زمانی که ژانر تاریخ شفاهی مقاومت و پیشرفت، این‌بار علاوه بر حوزه کتاب، که بتواند در قواره فیلم‌های داستانی و سینمایی عرض اندام کند.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری مهر - ۲۴ اسفند ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۲۳ اسفند ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۲۳ اسفند ۱۴۰۱
جام جم - ۲۸ خرداد ۱۴۰۲
رادیو زمانه - ۳ آبان ۱۴۰۱