قسمت صد و هشتاد گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت صد و هشتاد 180Çukur Serial Part ۱۸۰

گودال ۷۳-۲

دادگاه شروع می شود و همه از گناه هایشان تبرئه می شوند اما جومالی به خاطر فرارش از زندان، به حبس ابد محکوم می شود. وارتلو در آخر قصد دارد از سلیم بخواهد تا مراقب پسرش باشد اما چیزی نمی گوید و برای رفتن به خانه هم اماده نمی شود. از طرفی سعادت با خوشحالی مشغول آرایش کرده و اماده کردن خودش است که مادر امره که به خاطر وارتلو پسرش را در زندان از دست داد به همراه دختری به اسم جنت به دیدن او می روند. زن با مهربانی به خاطر لطف وارتلو به او از سعادت تشکر می کند و توضیح می دهد که پسرش در راه نجات وارتلو کشته شده و در آخر هم برای ادریس کوچک کلاه بافتنی کوچکی هدیه می دهد. سعادت تشکر می کند که صدای گریه ادریس بلند می شود.

"   سریال گودال قسمت صد و هشتاد 180Çukur Serial Part ۱۸۰ گودال ۷۳-۲دادگاه شروع می شود و همه از گناه هایشان تبرئه می شوند اما جومالی به خاطر فرارش از زندان، به حبس ابد محکوم می شود"سعادت می گوید:« هی گریه میکنه. تازه من نباشم اصلا امکان نداره آروم بشه! » جنت به سمت ادریس می رود و در یک چشم به هم زدن او را آرام می کند. سعادت با لبخند به او خیره می شود.

آکین با وکیل قرار ملاقات می گذارد و به خاطر دیشب از او معذرت خواهی می کند! کمی بعد رمزی از پشت سر می رسد، و وکیل که ترسیده و شک کرده که بلایی سرش بیاورند، اسلحه ای بیرون می کشد و به سمت آکین شلیک می کند و بعد پا به فرار می گذار. رمزی او را دنبال می کند و گیرش می اندازد.

آکین با بتن سنگینی از راه می رسد و آن را روی سر وکیل انداخته و او را می کشد!

سلیم وارد خانه می شود و عایشه و کاراجا با خوشحالی از او استقبال می کنند. سعادت که منتظر وارتلو بوده با ناراحتی سراغ او را می گیرد. سلیم می گوید که وارتلو دلش نخواسته بیاید. سعادت بغض می کند و سلیم برای دیدن سلطان به باغچه می رود. سلطان با خوشحالی او را در آغوش می گیرد و به گل های رز سفید داخل باغچه اشاره می کند و می گوید:« قبلا بابات وقتی میخواست چیزیو از دلم دربیاره با یه دسته گل سفید میومد خونه.

"وارتلو در آخر قصد دارد از سلیم بخواهد تا مراقب پسرش باشد اما چیزی نمی گوید و برای رفتن به خانه هم اماده نمی شود"گفتم حالا که خودش نیست بذار تسلیش به عنوان یادگار بمونه... » سلیم بغضش می گیرد و گریه می کند. سلطان او را نوازش می کند و می گوید:« همتون پاره ی تن منین. یادت باشه شرمنده کردن من به کنار، به هیچ وجه بابات رو شرمنده و سرافکنده نکن... تو فکر میکنی بچه ی خوبی برای بابات نبودی اما وقتی از گودال رفتیم تو اون یکی محله، تو بودی که با صبر و متانتت که جلوی در وامیسادی، بابات رو به زندگی برگردوندی و بعدش هم برادرات رو اوردی.

تو نهایت تلاشت رو کردی... » سلیم بیشتر گریه می کند و می گوید:« چون من از همه ترسوترم خطرها رو من اول حس میکردم. نتونستم از بابام محافظت کنم. نتونستم.. » سلطان سعی می کند پسرش را آرام بکند و می گوید: «از دستت کاری برنمیومد پسرم.

"از طرفی سعادت با خوشحالی مشغول آرایش کرده و اماده کردن خودش است که مادر امره که به خاطر وارتلو پسرش را در زندان از دست داد به همراه دختری به اسم جنت به دیدن او می روند"بابات هیچ وقت به محافظت هیچکس احتیاج نداشت... ولی مطمئنم به خاطر ما خودش رو فدا کرد.. » بعد او را در آغوش می گیرد و از سلیم می خواهد تا با هم به قهوه خانه بروند.

سلطان روی صندلی ادریس مقابل یاماچ و سلیم می نشیند. یاماچ که از دیدن او متعجب شده کمی کز می کند.

سلطان می گوید: «جفتتونم به خاطر عذاب وجدان نمیتونین توی چشام نگاه کنین. اما اینو بدونین که تقصیر شما نبوده... » یاماچ با به یادآوری آن شب بیشتری توی خودش فرو می رود و وقتی سلطان به سمتش می رود خودش را کنار می کشد. سلطان گریه اش می گیرد و می گوید:« امشب برای شام منو تنها نذارین. باشه؟ » یاماچ جلوتر از او راه می افتد و سلیم و سلطان هم دنبالش تا خانه می روند.

"زن با مهربانی به خاطر لطف وارتلو به او از سعادت تشکر می کند و توضیح می دهد که پسرش در راه نجات وارتلو کشته شده و در آخر هم برای ادریس کوچک کلاه بافتنی کوچکی هدیه می دهد"اما یاماچ وقتی جلوی در خانه می رسد، مغزش سوت می کشد و کنترلش را از دست می دهد و بدون این که داخل خانه بشود، انجا را ترک می کند. او نصفه شب به آسایشگاهی که یوجل در ان بستری است می رود و دم گوش او می گوید: «من به خاطر تو نمیتونم تو چشمای مادرم نگاه کنم. همش تقصیر توئه. تو زندگی منو نابود کردی.... » و می رود.

یوجل بعد از رفتن او لبخند می زند! و یاماچ به اتاق خودش در آسایشگاه می رود و وقتی می بیند نهیر روی تختش خوابیده خودش هم پشت به او دراز می کشد. آنها کمی صحبت می کنند و در اخر نهیر که فهمیده او حال خوبی ندارد، گردنبند خودش را به او می دهد و می گوید: «دفعه بعد بهت میگم این چیه.. »

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت صد و هشتاد و یک ۱۸۱ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت صد و هفتاد و نه ۱۷۹ Next Episode - Çukur Serial Part ۱۸۱ Previous Episode - Çukur Serial Part ۱۷۹

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱