خاطرات سیدحسین عدل چاپ دومی شد

خاطرات سیدحسین عدل چاپ دومی شد
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۳۰ بهمن ۱۴۰۰

به گزارش خبرنگار مهر، نشر تاریخ ایران دومین چاپ کتاب «از گذشته‌ای نه چندان دور: خاطرات سردبیر سابق روزنامه کیهان سیدحسین عدل» را به کوشش فرشید ابراهیمی و با مقدمه‌ای از منصوره اتحادیه با شمارگان هزار نسخه، ۴۰۶ صفحه و بهای ۱۸۰ هزار تومان منتشر کرد. چاپ نخست این کتاب تابستان امسال (۱۴۰۰) با شمارگان هزار نسخه و بهای ۱۴۰ هزار تومان منتشر شده بود.

خاندان عدل از دوران قاجاریه اهمیت ویژه‌ای پیدا کردند و شخصیت‌های مهمی از این خاندان در سیاست، علم، فرهنگ، هنر و اقتصاد ایران تأثیرگذار بودند. همچنین این خاندان پیوندهایی خانوادگی با خاندان‌هایی چون نفیسی، اتحادیه، رزم آرا، نظام مافی و… داشتند. از این جهت نیز مطالعه خاطراتی یکی از اعضای این خاندان می‌تواند بخش‌های تاریکی از تاریخ معاصر ایران را روشن کند. ضمن اینکه این خاطرات با تصحیح و ویرایش و همچنین پانوشت‌های خوب فرشید ابراهیمی نیز همراه شده است.

سیدحسین عدل نوه حاج سیدحسن عدل‌الملک تبریزی (به حسینی هم شهرت داشت) است که سال‌ها مسند قضا را در تبریز به عهده داشت و در بزنگاه تاریخ بیداری ایرانیان از جمله فعالان مشروطه خواه تبریز شد و احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه» خود از او به عنوان یکی از چهره‌های برجسته و فعالان بیداری نام برده است.

"همچنین این خاندان پیوندهایی خانوادگی با خاندان‌هایی چون نفیسی، اتحادیه، رزم آرا، نظام مافی و… داشتند"او همچنین کرسی تدریس علوم شرعی را نیز داشت.

روایت است که عدل الملک برای کمک به پیشرفت مملکت پسرانش را برای تحصیلات عالیه به فرانسه فرستاد. در میان فرزندان او فضل الله و حبیب بیشتر از بقیه مشهور شدند. دکتر حبیب عدل که پزشک شد و نخستین دستگاه رادیولوژی را در باغ شخصی‌اش در خیابان ری نزدیک سرچشمه نصب کرد. او رادیولوژیست و متخصص گوش و حلق و بینی بود.

فضل‌الله نیز از دانشگاه سوربن درجه دکتری گرفت و به ایران مراجعت کرد و در تبریز مترجم مستشاران بلژیکی شد. عدل‌الملک همچنین به تحصیل دخترانش نیز اهتمام جدی داشت و معلمی سرخانه برای آنها گرفت.

از میان آنها قمرتاج همسر میرزا عبدالله معین الرعایا (صادقی) نماینده مردم تبریز در نخستین دوره مجلس شورای ملی پس از استبداد صغیر، از مفسران دیوان حافظ بود.

سیدحسین عدل فرزند فضل‌الله عدل است. او به سال ۱۳۱۳ در تبریز به دنیا آمد. پس از سقوط رضاخان و خیانت سیدجعفر پیشه‌وری که به زعم خود حکومت خودمختار آذربایجان را تشکیل داد، عدل به همراه خانواده به تهران آمد. او دوران دبستان را در مدرسه فیروزکوهی در خیابان شیخ هادی گذراند و از سال ۱۳۲۷ که کلاس ششم ابتدایی بود خاطراتش را به طور مفصل می‌نوشت. او از دوران دبیرستان به همکاری با مجلات «خواندنی‌ها»، «سپید و سیاه»، «امید ایران» و هفته‌نامه «دیپلمات» پرداخت و همزمان نیز در آرشیو روزنامه کیهان کاری برای خود یافت.

پس از گرفتن دیپلم در تابستان ۱۳۳۳ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و ۶ سال به اقامت تحصیلی در این کشور پرداخت.

"از این جهت نیز مطالعه خاطراتی یکی از اعضای این خاندان می‌تواند بخش‌های تاریکی از تاریخ معاصر ایران را روشن کند"او پس از اتمام رشته روزنامه‌نگاری در چاپخانه و سپس تحریریه روزنامه پرفروش دیلی اکسپرس لندن به فعالیت پرداخت و مهارت‌های لازم را کسب کرد.

سیدحسین عدل به سال ۱۳۳۹ به ایران بازگشت و کار خود را در روزنامه کیهان با سمت خبرنگار حوادث آغاز کرد. به سال ۱۳۴۱ دبیر صفحات حوادث و خانواده شد و در اواخر سال ۱۳۴۳ پس از مدتی معاونت به مقام سردبیری کیهان رسید. به عبارتی پله‌های ترقی را آرام آرام طی کرد و از کار پادویی در آرشیو روزنامه کیهان توانست سردبیری این روزنامه را از آن خود کند. او روزنامه‌نگاری مستقل بود و مدام از سانسور گلایه می‌کرد و روزنامه‌نگاری انتقادی از ویژگی‌های کاری‌اش بود. از گفت‌وگوهای مطبوعاتی مهم عدل در دوران روزنامه‌نگاری‌اش می‌توان به گفت‌وگو با تنسی ویلیامز، نمایشنامه‌نویس مشهور آمریکایی و صاحب آثاری چون «باغ وحش شیشه‌ای» و «اتوبوسی به نام هوس»، رابرت کندی، برادر جان اف کندی و همچنین آگاتا کریستی اشاره کرد.

به سال ۱۳۴۸ با سعایت دفتر نخست وزیری و شخص امیرعباس هویدا، عدل به ناچار از سردبیری کیهان استعفا داد و از سال ۱۳۴۹ با گروه خیامی‌ها همکاری کرد که منجر به تأسیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای کورش شد.

این همکاری تا سال ۱۳۵۸ ادامه داشت. پس از پیروزی انقلاب شهید سیدحسن شاهچراغی که دوران فعالیت عدل به عنوان سردبیر کیهان را دورانی نیک دیده بود از او دعوت به ادامه کار کرد، اما عدل تقاضای بازنشستگی داشت و قرار شد تا با دستور شهید شاهچراغی سیدحسن عدل بازخرید شود که با شهادت ایشان این امر به فراموشی سپرده شد.

کتاب سه فصل دارد. عنوان فصل اول «دردسر روزنامه نگاری» است. عدل در این قسمت مشکلاتی را که طی ۳۰ سال در محیط کار و حرفه روزنامه‌نگاری با آن مواجه بوده و تجربیاتی را که طی آن آموخته بیان کرده است. او به توصیف جزئیاتی از زیر و بم این حرفه که در عین حال جذاب، پرتنش و گاه مخاطره آمیز بود پرداخته است.

"او همچنین کرسی تدریس علوم شرعی را نیز داشت.روایت است که عدل الملک برای کمک به پیشرفت مملکت پسرانش را برای تحصیلات عالیه به فرانسه فرستاد"فصل دوم «ناگفته‌های تاریخ» نام دارد و مفصل‌ترین بخش کتاب است و گزارشات آن جنبه تاریخی دارند. فصل سوم کتاب «نیز چهره‌ها و گفته‌ها» نام دارد که منتخبی است از خاطره‌های عدل از چهره‌های گوناگون، مانند صرف ناهار با شاه در بابلسر به سال ۱۳۳۳ و مصاحبه‌های گوناگونی که با چهره‌های سرشناس انجام داده بود.

منصوره اتحادیه درباره کار روزنامه نگاری و سردبیری سیدحسین عدل نوشته است: «عدل در سمت سردبیری ابداعاتی را آغاز کرد. او در روزنامه دوره‌های روزنامه‌نگاری دایر کرد و تیترها و عکس‌ها را به صورت بزرگ چاپ می‌کرد و نیز برای شب‌های جمعه مطالب آموزنده و سرگرم کننده‌ای را در نظر گرفت و اخبار را به سبک روز منتشر می‌کرد...

زمانی که عدل سردبیر کیهان شد، چند ماهی از نخست وزیری هویدا می‌گذشت. هنوز نقطه نظرات نخست وزیر نسبت به مطبوعات تعیین و مشخص نشده بود، اما به مرور عرصه بر روزنامه‌نگاران تنگ شد، حتی او زمانی به فکر مصادره کیهان و اطلاعات افتاد که هرگز عملی نشد، زیرا این دو روزنامه از جایگاه قدرتمندی در جامعه برخوردار بودند و از جهتی هم عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات دوست مصباح زاده مدیر کیهان بود و به طوری که عدل نشان می‌دهد آنها مسائل را باهم به شور می‌گذاشتند و در مورد مسائل مقاومت می‌کردند. با اینحال بسیاری از نشریات تعطیل شدند و به جای آنها روزنامه‌های سفارشی مثل آیندگان به سال ۱۳۴۹ با سردبیری داریوش همایون و به سال ۱۳۵۴ روزنامه رستاخیز به مدیریت مهدی سمسار منتشر شدند.

بنابراین هر مقاله‌ای که بوی روشنفکری می‌داد خوشایند دستگاه حاکم نبود و هویدا نسبت به آن کینه داشت.

در زمان نخست وزیری حسنعلی منصور که هویدا وزیر دارایی بود عدل از او انتقاد کرده بود. شاید هم چون او با پروفسور یحیی عدل، پسرعمویش که با شاه بسیار نزدیک بود، یا شاید دوستی با شریف امامی و اردشیر زاهدی بود که هیچکدام رابطه خوبی با هویدا نداشتند، این کینه به دشمنی بدل شد. هرچه بود عدل احساس می‌کرد که «خطر پشت سرش» قرار دارد. یکبار که از سانسور اخبار پیش محرمعلی خان گلایه کرده بود، او توصیه می‌کند که به عرض شاه برساند. او نیز گزارشی تهیه کرده و به دفتر مخصوص شاه ارسال می‌کند.

"دکتر حبیب عدل که پزشک شد و نخستین دستگاه رادیولوژی را در باغ شخصی‌اش در خیابان ری نزدیک سرچشمه نصب کرد"نامه از آنجا به دفتر نخست وزیی فرستاده می‌شود. هویدا از فرصت استفاده کرده و از مصباح زاده می‌خواهد کرد که عدل را مرخص کند...

عدل خوشنام و سربلند از کیهان رفت، چنانکه بعد از انقلاب اسلامی آقای سیدحسن شاهچراغی مسئول مؤسسه کیهان به او پیشنهاد همکاری می‌دهد که تأییدی بر سلامت اخلاقی و روش کار او بود، ولی عدل این پیشنهاد را نپذیرفت. زمانه تغییر کرده بود و از نظر او وقت آن رسیده بود که به گذشته بپردازد، وقایعی را که شاهدش بود، بسنجد و خاطراتش را بنویسد… عدل از سیاست خارجی‌ها به خصوص آمریکایی‌ها و دخالت و تاثیرهایی که بر ایران داشتند، در جای جای خاطراتش افسوس می‌خورد و با علاقه‌ای که به وطن خود داشته است، از تحقیر کشور خود اظهار تأسف می‌کند.»

منابع خبر

اخبار مرتبط