پیامی که محمود اسکندری برای صدّام فرستاد و دنیا آن را شنید!
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: اولینقسمت از گفتگوی مشروح با امیر آزاده خلبان حسینعلی ذوالفقاری چندی پیش منتشر شد که موضوع اصلی آن، مأموریت بمباران جاده جفیر به طلاییه در روز ۱۸ اردیبهشت ۶۱ بود که با موفقیت کامل انجام؛ اما منجر به اسارت ذوالفقاری و محمدعلی اعظمی کابین عقبش شد. ذوالفقاری حدود ۸ سال و نیم در اسارت دشمن بود و سال ۶۹ به میهن بازگشت.
قسمت اول اینگفتگو از پیوند: «چهارکیلومتر از جاده عقبنشینی بعثیها چگونه به آتشکشیده شد / غبارروبی حرم امامرضا با محمود اسکندری» قابل دسترسی و مطالعه است که در لابهلای خاطرات آن، یادی از خلبانانی چون محمود اسکندری و دلاوریهایشان در دفاع مقدس شد. قسمت دوم اینگفتگو با همراهی ذوالفقاری با اسکندری و دیگر خلبانان اسطورهای نیروی هوایی در طول دفاع مقدس اختصاص دارد. بخش ویژه اینقسمت هم هشداری است که محمود اسکندری در آسمان بغداد به صدام حسین داد و خبرش در رسانههای بیگانه و معاند ایران هم منتشر شد.
در اینقسمت همچنین از خلبانانی چون شهیدان داریوش ندیمی، محمدحسین قهستانی و تیزپروازانی چون فرجالله براتپور و یا خلبانی چون عباس عابدین یاد میشود که بهقول ذوالفقاری، عاقبتبهخیر نشد!
در ادامه مشروح دومینقسمت از گفتگو با کاپیتان حسینعلی ذوالفقاری را میخوانیم:
* خب جناب ذوالفقاری یکپرش بزنیم و برویم سراغ خاطرات بمبارانهای بغداد که با محمود اسکندری بودید.
روز اول را با جنابسروان فریدونی، استاد خودم رفتم.
* روز اول جنگ؟
بله. در کمان ۹۹.
"قسمت دوم اینگفتگو با همراهی ذوالفقاری با اسکندری و دیگر خلبانان اسطورهای نیروی هوایی در طول دفاع مقدس اختصاص دارد"چهارفروند بودیم برای زدن پایگاه هوایی الرشید؛ دو فروند از بالا و دو فروند از پشت. و چهقدر هم قشنگ زدیم!
* از همدان بلند شدید؟
بله. در بال بلند شدیم. اینشانس و اقبال من بود که تمام پروازهایم را با اساتیدم میرفتم.
* راستی این را بپرسم محمود اسکندری در کمان ۹۹ کجا بود؟ کجا را بمباران کرد؟ اصلاً شرکت کرد؟
بله. امکان نداشت شرکت نداشته باشد.
ولی نمیدانم در کدام ماموریت بود. آنروز اصلاً عظمتی بود. در اففور فکر کنم ۵۴ هواپیما در آن واحد از زمین بلند شدند. بغداد، کرکوک، حبانیه، اربیل، العماره، ناصریه و پایگاه مادر کوت تفرجگاههای ما بودند. چون اففور برد تاکتیکیاش با ۲ باک خارجی و ۶ بمب، ۶۹۰ کیلومتر است.
"اینشانس و اقبال من بود که تمام پروازهایم را با اساتیدم میرفتم.* راستی این را بپرسم محمود اسکندری در کمان ۹۹ کجا بود؟ کجا را بمباران کرد؟ اصلاً شرکت کرد؟بله"و تمام اینها را بدونبنزینگیری هوایی انجام میدادیم.
روز اول، الرشید را زدیم. بچهها یکروز میرفتند بمباران و فردایش میرفتند درگیری و پوشش.
* که آنخاطره شما با آقای (اصغر) رضوانی مربوط به سومینروز جنگ بود دیگر! خاطره زدن هواپیماهای متجاوز عراقی در آسمان پایگاه همدان.
بله. در فاصله بین ماموریتها، بچههای لیدرچهار هم میآمدند در بال لیدرسهایها برای پاسوری هوایی.
* که کاور کنند؟
بله. روز دوم رفتیم کرکوک را زدیم؛ با عزیز دلم سرگرد (داریوش) ندیمی؛ استادم که هم در لیدر چهارمیام من را چک کرد هم در لیدر سومیام. ماه بود! رخش نیروی هوایی بود! خدا بیامرزدش… واقعاً...
[منقلب میشود.]
آنموقع پایگاه همدان، پایگاه مادر نیروی هوایی بود. در پدافندش هم موشک هاگ نداشت. توپ اورلیکن و اینموشک کوچکها را داشت… خدایا اسمش چه بود!
* ما که آنموقع سام نداشتیم...
نه. سام نبود. توپ ضدهوایی و موشکهای برد کوتاه داشتیم.
"بغداد، کرکوک، حبانیه، اربیل، العماره، ناصریه و پایگاه مادر کوت تفرجگاههای ما بودند"بههمیندلیل، رینگ اول پدافند نزدیک پایگاه بود، رینگ دوم در ۵۰ مایلی پایگاه بود که یکهواپیمای کد SB با دو باک پوششاش میداد و رینگ سوم هم در ۷۵ مایلی با یکهواپیمای SD یعنی سهباک، پوشش داده میشد. یادم آمد… موشک راپیر! موشکهای راپیر داشتیم.
بهخاطر رادار سوباشی که نزدیک پایگاه همدان بود، سریع آمدند موشکهای هاگ را آنجا گذاشتند تا امنیت تامین شود.
در خاطره روز سوم جنگ که شما به آن اشاره میکنید، مشغول گشت هوایی بودیم که رضوانی آمد به من گفت بنزین ندارد. کشیدم عقب که او جلوتر از من برود سوختگیری هوایی کند.
* شما کجا بودید؟
در رینگ سوم. رینگ سوم طوری بود که اگر به کرمانشاه هم حمله میکردند، آلرت رینگ سه با هدایت رادار، هواپیمای آنرینگ را بهسرعت به آنسمت میفرستاد. این را که چه شده بود بنزین رضوانی کم شده بود، نمیدانم ولی هر دو هواپیما در آن واحد اجازه نداشتیم، منطقه را ترک کنیم.
یعنی یکی میآمد بنزین میگرفت که هم مواظب رینگ دوم باشد هم رینگ سوم. رضوانی رفت و بعد از گرفتن بنزین درگیر شد. من زیر تانکر بودم که صدایم کردند. در حالیکه بنزینم فول نشده بود، دیسکانکت کردم و رفتم پیش اصغر که افتاده بود دنبال میگبیستوسهها!
* شما هم یکسوخو زدید!
بله. سوخو هفت بود.
"در فاصله بین ماموریتها، بچههای لیدرچهار هم میآمدند در بال لیدرسهایها برای پاسوری هوایی.* که کاور کنند؟بله"بیچارهها، بدبخت بودند. بعداً که بچهها رفتند جنازههایشان را از بیجار آوردند، آنها را دیدیم. آنها برای اجکت، باید کاناپی را با دست باز میکردند و بعد بیرون میپریدند. به همیندلیل همهشان میمردند؛ همه هم جوان! خیلی بچه بودند. تا آنموقع که جنازههای اینها را دیدم، اصلاً اعصابم آنطور خراب نشده بود.
.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران