قسمت پنجاه و هفت گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت پنجاه و هفت 57Çukur Serial Part ۵۷

گودال۴۶-۳

کمی بعد که چتو و ارسوی تنها می شوند، چتو به ارسوی می گوید: «چرا جلوی بچه ها قضیه یوجلو گفتی؟ کم مونده بود دیوونه شم! » ارسوی می گوید: «چرا؟ خیلی داستان خوبیه که. همه بره های سیاه داستانشو میدونن! » چتو می گوید: «داستان واقعی رم میدونی دیگه... تو داری منو تهدید میکنی؟ » ارسوی می گوید: «بچه های بره های سیاه بدون چشم برهم زدنی خودشونو به خاطر تو به آتیش میزنن. حالا من ازت یه سوال دارم چتو. چرا مارو دوست نداری؟ » چتو متعجب و عصبی از سوال او می شود و می گوید: «دوست داشتن چیه؟ چه دوست داشتنی؟! خانواده..

"تو داری منو تهدید میکنی؟ » ارسوی می گوید: «بچه های بره های سیاه بدون چشم برهم زدنی خودشونو به خاطر تو به آتیش میزنن"دوست داشتن! »

چتو به بره هایش دستور داده تا قهوه خانه ی گودال را تمیز کنند. او قصد دارد از این به بعد زیاد به انجا برود تا بیشتر با مردم در ارتباط باشد. بعد هم مردم محله و آنهایی که بچه هایشان گرفته اند را به قهوه خانه می اورند و ماحسون می گوید: «ما در ظاهر آدمای خشنی هستیم اما اومدیم گودال و کم کم داریم یاد می گیریم! من الان بین شما دارم قیافه های پشیمونی می بینم. قیافه هایی که میگن کاش این مرتیکه بی خاصیت یاماچ، اصلا نمیومد اینجا! این مرتیکه میتونه از بچه های شما مراقبت کنه؟ نه! ما میتونیم. با ما به بچه هاتون خوش گذشت.

یعنی مطمئن باشین حتی به یه تار موشونم آسیبی نرسید و فهمیدیم باید اهالی و بیشتر و بهتر بشناسیم. به خاطر همین هم برای این که نیت خوبمون رو نشون بدیم، فردا صبح بچه هاتون رو اینجا تحویل میدیم. »

یاماچ برای دیدن سلطان به خانه ی سنا می رود و از دیدن حال و روز خوب او خوشحال می شود. بعد هم کمی با هم بیرون قدم می زنند و حرف می زنند. سلطان از یاماچ می خواهد که کمی با سنا باشد و با او وقت بگذراند.

"چرا مارو دوست نداری؟ » چتو متعجب و عصبی از سوال او می شود و می گوید: «دوست داشتن چیه؟ چه دوست داشتنی؟! خانواده."آنها بیرون می روند و مثل گذشته ها با هم قدم می زنند و از این طرف و آن طرف حرف می زنند. همان لحظه ارسوی به او زنگ می زند و می گوید: «فردا تو قهوه خونتون بعد اینکه بچه هارو به خانواده هاشون تحویل دادن دوتاشون تنها میشن. بیاین. » یاماچ قبول می کند که بیاید و کار را تمام کند.

سلطان، اکشین را می بیند که چشم انتظار آجار است.

او با اینکه برایش سخت است اما رو به آکشین می گوید: «آجار دیگه نیست آکشین...مامان و باباتم نیستن. نمیتونی اونارو اینجوری زنده کنی. باید باهاشون خداحافظی کنی... نگفتم فراموششون کنی. ادم وفتی میمیره که کسی اونو به یاد نیاره...

"قیافه هایی که میگن کاش این مرتیکه بی خاصیت یاماچ، اصلا نمیومد اینجا! این مرتیکه میتونه از بچه های شما مراقبت کنه؟ نه! ما میتونیم"بیا کنارمون باش.. زندگی سخته اما باید زنده بمونی تا اونارو به یاد داشته باشی...» آکشین گریه می کند و سلطان او را در آغوش می گیرد.

یاماچ به دیدن علیچو می رود و وقتی بحث اینکه سنا کاری کرده جومالی به دیدن ادریس و سلطان برود، علیچو می گوید که کار سنا نبوده و سلیم از او این را خواسته. یاماچ جا می خورد و کمی چهره اش درهم می شود و بعد به علیچو می گوید: «اگه یه بار دیگه همچین چیزی شد و از تو چیزی خواست بدون اینکه به من بگی کاری نکن، باشه؟ » علیچو قبول می کند. بعد از رفتن یاماچ، علیچو از درون کیسه آشغال هایش که از سطل زباله کوچوالی ها پیدا کرده پوشک بچه ای را پیدا می کند و متعجب می شود.



جومالی همه را در جایی جمع می کند و بعد هم داخل خانه ای می برد و وقتی تعجب همه را می بیند می گوید: «به از کجا اومدنش کاری نداشته باشین. برازنده ما نبود که تو اون سوراخ موش بمونیم! » بعد هم یاماچ با لبخند رو به همه می گوید: «فردا میدم دو تا بره قربونی کنید! فردا تو قهوه خونه بابام. هردوتاشون با یه تیر! » و وقتی جومالی می پرسد که تو این چیزها را از کجا میدانی؟ یاماچ می گوید که بین بره ها یک نفوذی دارد. وارتلو نگران می شود و یاد حرف چتو می افتد که گفته بود: دعا کن بلایی سر ما نیاد وگرنه باید زن و بچتو فراموش کنی! بعد هم وقتی می خواهد بیرون و به آزمایشگاه برود، جومالی که خیلی وقت است به او مشکوک شده این اجازه را نمی دهد و او را به اتاقی می برد و درش را هم قفل می کند و می گوید: «امشب تا صبح اینجاییم! میدونی چرا؟ چون من از شک کردن خوشم نمیاد. » وارتلو با نگرانی به او نگاه می کند.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت پنجاه و هشت ۵۸ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت پنجاه و شش ۵۶ Next Episode - Çukur Serial Part ۵۸ Previous Episode - Çukur Serial Part ۵۶

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
بی بی سی فارسی - ۱۷ بهمن ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱