نگرانی منوچهر محققی درباره حق‌الناس/تاپ‌گان و جذب جوانان آمریکایی

نگرانی منوچهر محققی درباره حق‌الناس/تاپ‌گان و جذب جوانان آمریکایی
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۱۰ مهر ۱۴۰۱



خبرگزاری مهر،

گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: پرونده «منوچهر محققی؛ شبح‌سوار دلاور» برای کندوکاو در کارنامه ایثارگری امیر خلبان منوچهر محققی که به‌دلیل عوارض جانبازی سال گذشته به شهادت رسید، همزمان با هفته دفاع مقدس امسال باز شد و تا به‌حال دو قسمت از آن منتشر شده است. در دو قسمت اول، سخنان امیران خلبان فریدون صمدی و اکبر زمانی را درباره زنده‌یاد محققی شنیدیم و در قسمت سوم، نوبت به محمد غلامحسینی دیگر خلبان فانتوم و شاگرد منوچهر محققی رسید.

در این‌بخش از گفتگو خاطراتی درباره پاکدستی، اخلاص و وظیفه‌شناسی محققی مطرح می‌شود. همچنین درباره فیلم جدید تاپ گان دو و دغدغه شهید منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی برای ساخت چنین تولید سینمایی‌ای در سینمای ایران بحث شد.

دو قسمت پیشین اولین‌میزگرد پرونده در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:

* «شش‌ماه اول جنگ را نیروی هوایی اداره کرد/همه شهدا شاخص هستند»

* «محققی با وجود اتفاقات تلخ و شرایط جنگ روحیه پایگاه ششم بود/روایت کوبیدن تلمبه‌خانه عین‌الضالع»

در ادامه مشروح بخش سوم گزارش این‌میزگرد را می‌خوانیم؛

* خب استراحتی هم به جناب زمانی بدهیم و برویم سراغ جناب غلامحسینی. شما سال‌های پایانی زندگی امیرْ محققی همسایه‌شان بودید و بعد از دوره آموزشی‌تان در آمریکا هم وقتی به ایران برگشتید، شاگرد ایشان شدید. راستی آموزش‌های شما به‌خاطر پیروزی انقلاب، به‌نوعی در آمریکا ناقص ماند.

"شما سال‌های پایانی زندگی امیرْ محققی همسایه‌شان بودید و بعد از دوره آموزشی‌تان در آمریکا هم وقتی به ایران برگشتید، شاگرد ایشان شدید"درست است؟

غلامحسینی: نه. دوره را تکمیل کردیم.

* جزو دانشجویان آخری بودید دیگر؟

غلامحسینی: نه. دانشجویان دوره آخر مربوط به سال ۵۹ می‌شوند. ما تا آن‌سال هنوز در آمریکا دانشجوی خلبانی داشتیم.

* دوره‌شان را تکمیل کردند و برگشتند؟

صمدی: ما تا بعد از انقلاب هم در آمریکا دانشجو داشتیم.

غلامحسینی: پنجاه و نهی‌ها دوره‌شان را تکمیل نکردند. ولی پنجاه‌وهشتی‌ها تکمیل کردند.

* در خاطراتتان آن‌ماجرای برگشت و ایرانی‌هایی را که در انتظار بازگشت به ایران بودند، خوانده‌ام که اینجا شرح‌شان نمی‌دهیم.

به هر ترتیب شما به ایران برگشتید و به پایگاه یکم شکاری مهرآباد رفتید و آن‌جا مرحوم محققی معلم شما بود.

غلامحسینی: ابتدا برای تکمیل صحبت جناب زمانی باید بگویم جناب محققی در گردان اف فور دی بودند. ما هم آن‌جا در گردان اف فور دی منتظر آموزش بودیم. این‌صحبت مربوط به زمانی است که هنوز جنگ به‌طور رسمی شروع نشده بود. اما درگیری‌های مرزی را داشتیم و جریان کودتا(ی نوژه) هم رخ داده بود. جناب محققی را هم دستگیر کرده بودند.

آن‌زمان برای کمک به پایگاه دزفول، چند فروند اف فور ئی به دزفول منتقل شدند.

"ما تا آن‌سال هنوز در آمریکا دانشجوی خلبانی داشتیم.* دوره‌شان را تکمیل کردند و برگشتند؟صمدی: ما تا بعد از انقلاب هم در آمریکا دانشجو داشتیم.غلامحسینی: پنجاه و نهی‌ها دوره‌شان را تکمیل نکردند"من هم به‌عنوان افسر ناظر مقدم با این‌ها همراه شدم. چه کسانی آن‌جا بودند؟ علی خجسته نیکو بود، (هوشنگ) قدیری مقدم بود، این برو بچه‌ها که در گردان علی اسکندری بودند. جناب محققی دو هفته بعد از این‌که همه ما رفتیم، آمد. که سرش را تراشیده بودند و یک‌مقداری همچین...

* اذیت‌ش کرده بودند...

غلامحسینی: بله. آن‌جا مقداری درباره اذیت‌های زندان صحبت شد.

من فکر می‌کنم اذیت و آزارش در زمینه کودتا به خاطر تشابه اسمی بوده باشد؛ با آیت محققی.

* یعنی آن‌هایی که دستگیرش کرده بودند فکر می‌کردند این‌بنده خدا، آیت محققی است یا نسبتی با او دارد؟

غلامحسینی: من این‌طور حس می‌کنم. ولی خب زمان دستگیری‌اش هم خیلی بد دستگیرش کرده بودند و به خانواده‌اش صدمه خورده بود. خانمش هم اذیتش شده بود. بگذریم.

اما محققی با توجه به صحبت جناب زمانی، از روز اول جنگ، بلافاصله وارد جنگ می‌شود...

زمانی: [زیر لب] بله...

* جناب صمدی، آقای محققی فرمانده دسته فانتوم‌هایی بود که در عملیات کمان ۹۹ از بوشهر بلند شدند؟ درست می‌گویم؟

صمدی: زمانی باید یادش باشد!

زمانی: فکر می‌کنم در آن فلایت ۱۴۰ فروندی بودند. بله.

صمدی: بودنش که بود...

* لیدر فانتوم‌های بوشهر بود؟

زمانی: لیدری‌اش را نمی‌دانم.

صمدی: مثل این‌که (محمدابراهیم) کاکاوند بود که آن‌موقع معاون عملیات بود.

"ولی پنجاه‌وهشتی‌ها تکمیل کردند.* در خاطراتتان آن‌ماجرای برگشت و ایرانی‌هایی را که در انتظار بازگشت به ایران بودند، خوانده‌ام که اینجا شرح‌شان نمی‌دهیم"چهار فروندی-چهار فروندی بلند شدند ولی الان حاضرالذهن نیستم. [فکر می‌کنم] (جهانگیر) ابن‌یمین...

زمانی: نه. ابن یمین جزو چهارفروند روز اول بود.

صمدی: بله. روز اول رفت. (عراقی‌ها) ساعت ۲ بعد از ظهر، درست موقع نماز حمله کردند که من خودم به نماز بودم.

حاج‌آقا مقیسه هم حضور داشت. وسط نماز دیدم درجه‌دار پست فرماندهی به من اشاره می‌کند که بیا! وسط نماز بودم. حاج‌آقا به من گفت برو! (نمازت را بشکن!) من هم همین‌طور دویدم و گفتم «برو بگو اسکرامبل بزنند!»

وقتی اسکرامبل زدند، این‌قدر سرعت کار بچه‌ها بالا بود، هواپیمای آلرت بدون این‌که چرخ‌هایش را جمع کند، از باند بلند شد. در نتیجه آن‌ها هم نتوانستند باند را بزنند. اگر چرخ این‌هواپیما جمع می‌شد، مطمئنا می‌توانستند دو فروند از هواپیماهای ما را بزنند.

"به هر ترتیب شما به ایران برگشتید و به پایگاه یکم شکاری مهرآباد رفتید و آن‌جا مرحوم محققی معلم شما بود.غلامحسینی: ابتدا برای تکمیل صحبت جناب زمانی باید بگویم جناب محققی در گردان اف فور دی بودند"همان‌موقع تقسیم کار کردیم که (مهدی) دادپی شد مسئول پرواز و من شدم مسئول پایگاه و کارهایی مثل تخلیه را به عهده گرفتم. دو ساعت بعدش که آقای زمانی اشاره کرد، یک پرواز چهارفروندی داشتیم که ابن‌یمین در آن بود و رفتند (پایگاه) شعیبیه را زدند. فردا صبحش را دقیق به یاد نمی‌آورم.

* جایی نوشته بودند که فانتوم‌های پایگاه بوشهر که برای انتقام روز اول رفتند، ۴۰ فروند بودند و لیدرشان هم مرحوم محققی بوده.

زمانی: پروازها چهار فروند چهار فروند بودند عزیزم! هر چهار فروند هم یک‌لیدر داشت. این‌که بگوییم لیدر ۴۰ فروند درست نیست. در مورد رژه‌های هوایی می‌شود گفت لیدر پرواز ۱۲۰ فروندی فلانی بوده ولی درباره پروازهای برون‌مرزی نه.

برون‌مرزی‌ها چهارفروندی بودند و هر چهارفروند یک لیدر داشتند.

وقت پرواز دیدم جناب محققی به جای این‌که در ۳۰۰ پایی پرواز کند، در ۷۰۰ پایی پرواز می‌کند. گفتم «جناب محققی چرا آمده‌ای ۷۰۰ پایی؟ در بریف گفته بودی ۳۰۰ پایی! بالایی!» هواپیما را کمی گردش داد و گفت «آقای غلامحسینی پایین را نگاه کن! این‌جا همه‌ش مرغ‌داری است.»صمدی: درباره رژه همین‌طور است که ایشان (زمانی) فرمود. مثلا در رژه من می‌توانستم ۱۶ فروند هواپیما را هدایت کنم. (لیدری کنم). ولی در ماموریت برون‌مرزی که مورد اشاره است، هر چهار فروند یک لیدر داشت.

* با عذرخواهی از جناب غلامحسینی، به روایت ایشان برگردیم.

غلامحسینی: اوایل سال ۶۱ با آقای محمود ضرابی که فرمانده گروه ما بود، برای پرواز به پایگاه شیراز رفتیم.

"جناب محققی را هم دستگیر کرده بودند.آن‌زمان برای کمک به پایگاه دزفول، چند فروند اف فور ئی به دزفول منتقل شدند"آن‌جا یک‌سری مشکلات پیش آمد و دوسه سانحه پیش آمد که آقای محققی را جایگزین آقای ضرابی کردند.

* فرمانده گردان شد؟

غلامحسینی: فرمانده گردان آموزشی. بله. آن‌تیمی که از تهران رفته بود، خلبان‌ها بودند، معلم‌خلبان‌ها و تیم نگهداری. تعداد خیلی زیاد بود و یک‌مقدار نارضایتی در بخش نگهداری و همافرها ایجاد شده بود که در کنارشان یکی دوتا سانحه هم دادیم و این‌جایگزینی پیش آمد.

در پروازهایی که در شیراز انجام می‌شد، من افتخار پرواز با جناب محققی را داشتم. یک‌نمونه‌اش را می‌گویم که ببینید این‌آدم چه‌قدر به مملکت و وسایل سازمان و بیت‌المال حساس بود؛ و چه‌قدر نسبت به مردم مملکتش.

ما یک پرواز چهارفروندی بلند شدیم و بنا داشتیم برویم گانری (تیراندازی). خب بریف هم شده بود و بنا بود در ۵۰۰ پایی یا ۳۰۰ پایی پرواز کنیم. طبق بریف قرار بود با فاصله و پشت سر هم برویم و در رِنج شروع به تیراندازی کنیم. بهار هم بود و اطراف و کوهستان‌ها خیلی سرسبز بود. من هم کابین عقب جناب محققی.

وقت پرواز دیدم جناب محققی به جای این‌که در ۳۰۰ پایی پرواز کند، در ۷۰۰ پایی پرواز می‌کند.

"چه کسانی آن‌جا بودند؟ علی خجسته نیکو بود، (هوشنگ) قدیری مقدم بود، این برو بچه‌ها که در گردان علی اسکندری بودند"گفتم «جناب محققی چرا آمده‌ای ۷۰۰ پایی؟ در بریف گفته بودی ۳۰۰ پایی! بالایی!» هواپیما را کمی گردش داد و گفت «آقای غلامحسینی پایین را نگاه کن! این‌جا همه‌ش مرغ‌داری است.» ...

زمانی: [زیر لب می‌خندد] مرغ‌داری است...

غلامحسینی: ... «چوپان و گوسفند هم زیاد است. وقتی هواپیما لابه‌لای کوه پرواز می‌کند، صدای زیادش این‌حیوان‌ها را می‌ترساند. این‌ها تار و مار می‌شوند و تا آخر شب نمی‌توانند جمع‌شان کنند.» شما بببین! آن‌بالا در هواپیما نشسته و به فکر چوپان و مرغ‌داری مردم است!‌ بعد آمدیم در رنج. خب وقتی در کابین عقب هستی، باید به خلبان کابین جلو بگویی سرعتت‌ این است، زاویه‌ات این است و برو بزن! رسیدم به محل شلیک و محققی باید راکت می‌زد! دیدم شلیک نمی‌کند! برج هم پیام داد که وقت شلیک است.

گفتم «آقای محققی چرا نمی‌زنی؟» گفت «ما که بلدیم تیراندازی کنیم. برای چی بیت‌المال را هدر بدهیم؟»

[زمانی می‌خندد.]

غلامحسینی: (با خنده) گفتم «پس آمدیم این بالا چی کار کنیم؟»

[حاضران می‌خندند.]

غلامحسینی: گفت «بگذار آن‌هایی که بلد نیستند یاد بگیرند؛ آن‌هایی که آموزش دارند، تیراندازی کنند.» ببینید، چنین اخلاقیاتی داشت! از نظر اخلاق، از نظر تمیزی!‌ وقتی کسی فرمانده گردان می‌شود، الگوی شاگردانش است. لباس پروازش هر روز شسته و اتو کرده بود. من ندیده بودم کسی لباس پروازش را اتو کند. اما محققی همیشه با خط اتو و تمیز و اسکارف (دستمال گردن) مرتب و کفش واکس‌زده می‌آمد.

"ولی خب زمان دستگیری‌اش هم خیلی بد دستگیرش کرده بودند و به خانواده‌اش صدمه خورده بود"آن‌قدر کفشش برق می‌زد که آدم کیف می‌کرد او را می‌دید.

با کدخدا و مردم ده صحبت می‌کند تا با هزینه خودشان اتاقکی درست کنند به‌عنوان مدرسه. بعد پدرومادرها را راضی می‌کند پسرها را به مدرسه بفرستند ولی دخترها را اجازه نمی‌داده‌اند. محققی می‌نشیند این‌قدر با این‌ها چانه می‌زند که آخرش راضی می‌شوند و دخترهای روستا هم به کلاس درس می‌رونداین‌خاطره من از دوران آموزش‌ام با اوست. ولی این اواخر که همسایه شده بودیم، بیشتر وقتش را می‌آمد در دفتر (کاری) ما می‌نشست و با هم گپ می‌زدیم. درد دل و از خیلی جاها صحبت می‌کرد.

مثلا یک خاطره قشنگی که از او دارم، این است که پیش از این‌که به ارتش بیاید، معلم بوده؛ معلم آموزش پرورش. در یک روستای اطراف تبریز درس می‌داده است.

تعریف می‌کرد که وقتی به روستا رفته و می‌خواسته بچه‌ها را برای کلاس درس جمع کند، پدرمادرها اجازه نمی‌داده‌اند. مدرسه و کلاسی هم در کار نبوده. می‌گفت با کدخدا و مردم ده صحبت می‌کند تا با هزینه خودشان اتاقکی درست کنند به‌عنوان مدرسه. بعد پدرومادرها را راضی می‌کند پسرها را به مدرسه بفرستند ولی دخترها را اجازه نمی‌داده‌اند.

"بله.صمدی: بودنش که بود...* لیدر فانتوم‌های بوشهر بود؟زمانی: لیدری‌اش را نمی‌دانم.صمدی: مثل این‌که (محمدابراهیم) کاکاوند بود که آن‌موقع معاون عملیات بود"محققی می‌نشیند این‌قدر با این‌ها چانه می‌زند که آخرش راضی می‌شوند و دخترهای روستا هم به کلاس درس می‌روند.

با آماده‌شدن کلاس و شاگردان، می‌بیند که پولی برای تهیه دفتر و قلم نیست. بچه‌ها هم همه با وضع نامناسب و سر و صورت‌ها کثیف. می‌گفت مجبور بودم بچه‌ها را بردارم و با خودم به کوه ببرم تا با هم گل گاوزبان بچینیم. من این‌ها را به تبریز می‌بردم و می‌فروختم و با پولش برای بچه‌ها کتاب و دفتر و قلم می‌خریدم؛ همین‌طور صابون. صابون می‌خریده و بچه‌ها را می‌برده سر چشمه،‌ سر و صورت‌شان را می‌شسته است.

این‌قدر این‌آدم حساس و وظیفه‌شناس بود!

حرف‌های امیر صمدی و امیر زمانی درباره امیر محققی را من صدبرابر تایید می‌کنم و می‌گویم این‌آدم چیزی در اخلاق و وطن‌پرستی کم نداشت. اما متاسفانه یک‌مقدار اذیت شد...

صمدی: یک‌مقدار که بیشتر...

غلامحسینی: بله. من دارم سانسورش می‌کنم! و باید تشکر کنم از امیر (حسن) شاه‌صفی! ایشان بود که درِ خانه محققی رفت و کلی اصرار کرد. اما محققی اجازه ورود نمی‌داد. چون خیلی دلشکسته بود.

"اگر چرخ این‌هواپیما جمع می‌شد، مطمئنا می‌توانستند دو فروند از هواپیماهای ما را بزنند"بعد از بارها رفت و آمد! خود تیمسار شاه‌صفی برایم گفت که محققی بعد از همه اصرارها گفته «اگر می‌خواهی بیایی، تنها بیا!» و واقعا هم دست آقای شاه‌صفی درد نکند. ایشان باعث شد محققی دوباره به جمع بچه‌ها برگردد. چون ارتباط نداشت.

* این‌مساله مربوط به چه زمانی است؟

غلامحسینی: وقتی که بازنشست شده بود. گوشه‌گیر و منزوی شده بود. با کسی هم صحبت نمی‌کرد.

* این را پرسیدم چون می‌خواستم بدانم مرحوم محققی هم مثل محمود اسکندری مشکل بازنشستگی داشت یا نه؟

غلامحسینی: بله داشت.

عرض می‌کنم. عذر ایشان را از نیروی هوایی خواسته بودند. به خاطر همین رفت به هواپیمایی کشوری. مثل این‌که ایرباس ۳۰۰ می‌پریده. بعد از مدت کوتاهی هم آن‌جا عذرش را خواستند.

"همان‌موقع تقسیم کار کردیم که (مهدی) دادپی شد مسئول پرواز و من شدم مسئول پایگاه و کارهایی مثل تخلیه را به عهده گرفتم"یکی از گله‌هایی که می‌کرد همین بود؛ وضعیت بیمه‌اش. رفته بود قلبش را عمل کند و نه بیمه ارتش را داشت، نه بیمه هواپیمایی کشوری. پرونده بنیاد شهیدش هم با عنوان شهید اعلام شده بود. در صورتی که در قید حیات بود و هیچ خدماتی به او ارائه نمی‌شد. بعد با کمک امیر شاه‌صفی بود که او را بردند بیمارستان نیروی هوایی و آن‌جا بستری کردند.

البته اول برای قلب نرفت. گردنش مشکل داشت که گفتند به خاطر اوضاع بد قلب، اول باید قلبش را عمل کند بعد به گردنش رسیدگی شود.

صمدی: اشاره هم بکن که فرمانده فعلی نیروهوایی هم این اواخر او را به بیمارستان برد و بستری کرد.

غلامحسینی: جناب نصیرزاده را می‌فرمایید.

صمدی: نه. واحدی. او هم به خانه محققی آمد.

غلامحسینی: واحدی بعد از درگذشتش آمد. عمل‌های اصلی را زمان شاه‌صفی انجام دادند و جناب نصیرزاده.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط