اوج دنیاخواهی و آخرت‌خواهی با هم قابل جمع نیست

اوج دنیاخواهی و آخرت‌خواهی با هم قابل جمع نیست
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۲۳ دی ۱۴۰۱



خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: تاریخ به عنوان یکی از ابعاد و مظاهر فرهنگ و تمدن حائز اهمیت است، زیرا شناخت و دریافت گونه‌های مختلف هر فرهنگ و تمدنی بدون دسترسی به تاریخ انواع هنرها و دانش‌هایی که در تمدن ظهور کرده یا تکامل یافته ممکن نخواهد بود. اسلام هم که دینی کامل و غنی و دارای فرهنگ و تمدن عالی است توجّه بسیاری به تاریخ و تاریخ نگاری دارد. با یک نگاه کلی به آیات قرآن و کلام بزرگان دین می‌توان به اهمیت تاریخ پی برد. طوری که یک سوم آیات قرآن در مورد سرگذشت امت‌های گذشته است که خداوند به منظور عبرت گیری انسان‌ها این قصه‌ها را بیان فرموده است. منشأ اصلی و حقیقی تاریخ‌نگاری اسلامی و نیرومندترین عامل الهام بخش مورخان برای پژوهش و تدوین تاریخ، دین اسلام بود که از شعور نیرومند تاریخی برخوردار است.

اشارات قرآن به وقایع و حوادث تاریخی حاکی از نگرش تاریخی به حوادث گذشته و بیانگر غایت تاریخ از دیدگاه قرآن و حاوی درس‌های مهم تاریخ و تجارب تاریخی است.

"اسلام هم که دینی کامل و غنی و دارای فرهنگ و تمدن عالی است توجّه بسیاری به تاریخ و تاریخ نگاری دارد"«به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتاب‌هایی‏] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان می‌آورند رهنمود و رحمتی است.»تاریخ از دیدگاه بزرگان دین و مورخان اسلامی بهترین راهنمای انسان برای آگاهی از احوال نیکان، محرّک کسب فضائل و طرد رذائل و مشوق زهد از طریق تجربه پذیری از دگرگونی‌های روزگار و حصول نیرویی برای تمییز درست از نادرست و تحلیل و نقد و پیش بینی حوادث از طریق مقایسه آنها است. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی است که در تاریخ ۲۵/‏۰۹/‏۱۳۹۴‬ پیرامون تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام ایراد کرده‌اند:

امکان جمع دنیا و آخرت

در مطلب گذشته سؤالی درباره امکان جمع بین دنیا و آخرت مطرح کردیم. این سوال وقتی بیشتر جای خودش را باز می‌کند که از یک طرف در قرآن کریم، روایات، دعاها و مناجات‌ها با عباراتی روبه‌رو می‌شویم که در آن‌ها خیر دنیا و آخرت را می‌خواهیم. برای مثال در همین دعای ماه رجب هر روز از خداوند می‌خواهیم که اعطنی

بمسألتی

ایاک
جمیع خیر الدنیا

وجمیع
خیر الاخرة

واصرف

عنی

بمسألتی

ایاک
جمیع شرّ الدنیا

وشر

الاخرة
.

از سوی دیگر، در فرمایشات اهل‌بیت‌علیهم‌السلام به تعبیراتی برمی‌خوریم که ایهام خلاف این مسئله را دارد. از جمله در حدیث معروفی از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: الدنیا

والاخرة
ضرتان لاتجتمعان؛ [۱] دنیا و آخرت مانند دو هوو می‌مانند که یک‌جا جمع نمی‌شوند. حتی در بعضی از روایات به این مطلب اشاره شده است که وقتی چیزی از دنیا به کسی داده می‌شود، از آخرتش کاسته می‌شود. این است که این سوال مطرح می‌شود که بالاخره آیا می‌توان بین دنیا و آخرت جمع کرد یا نه؟

دنیا و آخرت به‌عنوان دو بخش از زندگی هر انسان

همان‌گونه که اشاره شد، واژه دنیا و آخرت کاربردهای مختلفی دارند. گاهی به دو بخش از زندگی انسان اطلاق می‌شوند و مادامی که شخص در این عالم ادامه حیات می‌دهد در دنیاست، و وقتی عمرش تمام شد و از این دنیا رفت وارد آخرت می‌شود.

"طوری که یک سوم آیات قرآن در مورد سرگذشت امت‌های گذشته است که خداوند به منظور عبرت گیری انسان‌ها این قصه‌ها را بیان فرموده است"در این کاربرد، منظور از دنیا و آخرت دو بخش از حیات هر انسان است.

دنیا و آخرت به‌عنوان دو نظام در عالم هستی

در کاربرد دیگر، دنیا به مجموعه‌ای از پدیده‌ها گفته می‌شود که خداوند آنها را تحت نظام خاصی (که ما با آن آشنا هستیم و آن را تجربه می‌کنیم) اداره می‌کند. در دنیا، بخار آب از دریا بلند می‌شود، به جاهای سردی می‌رسد و تبدیل به ابر و آب می‌شود و باران می‌بارد؛ و با این باران زمین‌ها سرسبز می‌شود. در قرآن به تکرار به این معنا اشاره شده است؛ فَإِذَا

أَنزَلْنَا
عَلَیهَا الْمَاء

اهْتَزَّتْ

وَرَبَتْ

وَأَنبَتَتْ
مِن کُلِّ زَوْجٍ

بَهِیجٍ
. [۲] هم‌چنین پیدایش انسان‌ها در دنیا براساس مقررات خاصی است؛ بین مرد و زن ازدواجی واقع می‌شود و خداوند به آن‌ها فرزندی مرحمت می‌کند. گرسنه شدن، سیرشدن، حرکت کردن و… همه این‌ها قوانین و مقرراتی دارد که بعضی از آن‌ها را شناخته‌ایم و بعضی دیگر تدریجاً کشف می‌شود؛ ولی می‌دانیم این قوانین حاکم بر این عالم است واین عالم با این نظام اداره می‌شود.

از سخنان انبیا و به‌خصوص قرآن کریم و روایات اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین به دست می‌آید که عالم دیگری هم وجود دارد که طبق این نظام اداره نمی‌شود.

در دنیا وقتی کشاورزی می‌خواهد انگوری را بار بیاورد، باید نهالش را غرس کند، آبیاری کند، چند سال صبر کند تا این درخت به بار بنشیند؛ میوه آن ابتدا غوره است، کم‌کم می‌رسد و انگور شیرین می‌شود؛ پس از این مراحل می‌تواند آن را بچیند و از آن استفاده کند. اما در آن عالم این‌گونه نیست. همین‌که بهشتیان هوس می‌کنند که مثلاً از فلان انگور تناول کنند، شاخه انگور خودش را در دسترس آن‌ها قرار می‌دهد. بهشتیان در آن عالم هر وقت هر چه میلشان باشد فوراً برایشان فراهم می‌شود؛ لَهُمْ

فِیهَا
مَا یشَاؤُونَ [۳].

حتی قوانین تشریعی این عالم برخی احکام ظاهری است. برای مثال، اگر کسی شهادتین را بگوید، موظفیم با او معامله مسلمان کنیم؛ بدنش پاک است، می‌توان با او ازدواج کرد، ریختن خونش حرام است، و نمی‌توان به مالش تجاوز کرد.

"این سوال وقتی بیشتر جای خودش را باز می‌کند که از یک طرف در قرآن کریم، روایات، دعاها و مناجات‌ها با عباراتی روبه‌رو می‌شویم که در آن‌ها خیر دنیا و آخرت را می‌خواهیم"چه بسا اصلاً اعتقادی هم ندارد، اما همین‌که شهادتین را گفته است حکم ظاهری بر او جاری می‌شود. اما در عالم آخرت این‌گونه نیست. در آن عالم هر چه در باطن و حتی لایه‌های عمیق روح انسان است آشکار می‌شود. آن‌جا کسی نمی‌تواند ظاهرسازی کند و طبعاً احکام ظاهری نیز دیگر وجود نخواهد داشت. آن‌جا آن‌چه باعث تحقق نعمت‌ها و خواستنی‌های انسان می‌شود ایمان و عملی است که در دنیا به جا آورده است، و آن‌چه موجب عذاب می‌شود کفر و عصیانی است که در دنیا انجام داده است.

در این‌جا با عملمان برای آن‌جا می‌کاریم، و آن‌جا برداشت می‌کنیم. دنیا و آخرت در این کاربرد، دو نوع عالم است که با دو نظام اداره می‌شود.

دنیا و آخرت به‌عنوان دو مفهوم اخلاقی

کاربرد دیگر دنیا و آخرت مربوط به خود انسان است که خودش را اهل دنیا یا اهل آخرت کند. دو کاربرد گذشته هستی‌شناسانه بود؛ اما کاربرد سوم مربوط به رفتار ماست. روشن است که اگر دنیا مذمت می‌شود برای این معنای سوم است. معنای هستی‌شناسانه دنیا مذمتی ندارد و عالمی است که خداوند آن را خلق کرده است و هرچه او خلق کند نیکو است؛ الذی احسن کل شیء خلقه.

"برای مثال در همین دعای ماه رجب هر روز از خداوند می‌خواهیم که اعطنیبمسألتیایاک جمیع خیر الدنیاوجمیع خیر الاخرةواصرفعنیبمسألتیایاک جمیع شرّ الدنیاوشرالاخرة"اگر از دنیا مدح یا مذمت می‌شود در واقع مدح و مذمت رفتار ما، یا ارتباطی است که ما با دنیا برقرار می‌کنیم. تعبیرات قرآن برای این کاربرد بیشتر تحت عنوان «دنیاخواهی» است. مَن کَانَ

یرِیدُ

حَرْثَ

الْآخِرَةِ
نَزِدْ لَهُ

فِی

حَرْثِهِ

وَمَن

کَانَ

یرِیدُ

حَرْثَ

الدُّنْیا

نُؤتِهِ

مِنْهَا

وَمَا

لَهُ

فِی

الْآخِرَةِ
مِن نَّصِیبٍ؛ [۴] بحث سر دنیاخواهی است.

این خواستن همان است که در فارسی واژه «دلخواه» را برای آن به‌کار می‌بریم. کسی که آخرت را می‌خواهد یعنی کسی که به آخرت دلبستگی دارد. البته دلبستگی و محبت مراتبی دارد که از صفر شروع می‌شود و به جایی می‌رسد که نمی‌توان هیچ حدی برای آن تعیین کرد.

محبت دنیا و آخرت طیفی از تعلق، میل، توجه و وابستگی را شامل می‌شود. می‌شود دو قطب برای آن فرض کرد؛ یکی این‌که تمام خواست، توجه و محبت انسان در یکی از این‌ها متمرکز باشد؛ مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ. [۵] اگر دل از محبتی پر شد جایی برای چیز دیگر باقی نمی‌ماند. عشق کامل تعدد برنمی‌دارد، مگر این‌که دومی شعاع همان محبت اول باشد، زیرا وقتی انسان کسی را دوست دارد متعلقات او را هم با همان محبت دوست می‌دارد.

امشب شب مبعث پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است؛ خدا ان‌شاءالله دل‌های ما را پر از محبت ایشان کند، اما این طور نیست که اگر دل ما از محبت ایشان پر شد دیگر جایی برای محبت حضرت علی و فاطمه‌علیهماالسلام نماند. اصلاً این محبت از آن محبت جدا نیست.

"از سوی دیگر، در فرمایشات اهل‌بیت‌علیهم‌السلام به تعبیراتی برمی‌خوریم که ایهام خلاف این مسئله را دارد"محبت اهل‌بیت جلوه‌ای از محبت پیامبر است. نمی‌شود انسان پیامبر را دوست بدارد و اهل‌بیت او را که همه چیزشان شبیه اوست، دوست نداشته باشد. نمی‌شود انسان خدا را دوست بدارد، اما پیغمبرش را دوست نداشته باشد. وقتی انسان بداند که این پیغمبر محبوب‌ترین بنده خداست، نمی‌تواند او را دوست نداشته باشد. این همان محبت است که شعاعش به پیغمبر و به بندگانی که او دوست می‌دارد، می‌تابد.

محدودیت‌های دنیاطلبی

اگر دل کسی آن‌چنان عاشق دنیا شد که در کنارش محبت دیگری امکان نداشت، پیداست که این محبت با آخرت‌خواهی جمع نمی‌شود.

کسانی که سراسر زندگی‌شان فقط فکر لذت دنیا هستند و حاضرند همه چیز را زیر پا بگذارند تا به این لذت‌ها برسند، و هیچ چیز دیگر در کنار آن برایشان محترم نیست، چنین کسانی تا زمانی به چیز دیگری علاقه نشان می‌دهند و یا ارتباط برقرار می‌کنند که با دنیایشان تضاد نداشته باشد و جای این را نگیرد. این‌ها همان کسانی هستند که خداوند درباره آن‌ها می‌فرماید: من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید؛ به چنین کسانی مقداری از خواسته‌هایشان را می‌دهیم؛ البته هر اندازه خودمان صلاح بدانیم و به هر کس ما صلاح بدانیم. این قیدها اشاره به این است که این‌گونه نیست که هر کس عاشق دنیا شد، حتماً به همه خواسته‌هایش در دنیا می‌رسد.

خداوند متعال سنت‌هایی دارد که آن‌ها را اعمال می‌کند. بخشی از آن سنت‌ها امتحان یا پاداش است. مثلاً فردی احسان کرده است.

"از جمله در حدیث معروفی از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: الدنیاوالاخرة ضرتان لاتجتمعان؛ [۱] دنیا و آخرت مانند دو هوو می‌مانند که یک‌جا جمع نمی‌شوند"همین احسانش باعث می‌شود که خدا نعمت دنیا و عمرش را زیاد کند. این نعمتی که اضافه می‌شود، پاداش آن احسانی است که انجام داده است. اما اگر بنا باشد هر کس هر چیز را خواست به او بدهند نظام عالم به هم می‌خورد، چون بعضی از خواسته‌ها با هم قابل جمع نیستند. برای مثال همه کسانی که کاندیدای ریاست‌جمهوری می‌شوند دلشان می‌خواهد رئیس‌جمهور شوند، اما فقط یکی رئیس می‌شود. این است که خداوند می‌فرماید این‌که به چه کسی و چقدر بدهیم تابع مصالحی است که ما می‌دانیم و کس دیگر خبر ندارد.

ما هر چه صلاح بدانیم می‌دهیم. تازه آن‌هایی که عاشق دنیا هستند و تمام تلاششان را می‌کنند، این طور نیست که به همه خواسته‌هایشان برسند، بلکه یک قوانین، ضوابط و سنت‌هایی داریم که براساس آن‌ها عالم را اداره می‌کنیم.

اما آخرت این طور نیست. اگر کسی واقعاً طالب آخرت بود و تلاش خودش را کرد نه تنها آن‌چه می‌خواهد به او می‌دهیم بلکه خیلی بیشتر از آن هم به او خواهیم داد؛ لهم فیها ما یشاؤون ولدینا مزید. تفاوت دنیاخواهی با آخرت‌خواهی این است که اگر به طور کامل دل انسان در اختیار آخرت باشد، همه خواسته‌های اخروی‌اش تأمین می‌شود بلکه اضافه هم می‌شود، اما اگر دل به دنیا سپرد مقدار اندکی از آن‌ها، آن هم طبق مقرراتی که خدا می‌داند، به او می‌رسد. روشن است که این کاربرد از دنیا و آخرت مربوط به دل و کار انسان است.

"حتی در بعضی از روایات به این مطلب اشاره شده است که وقتی چیزی از دنیا به کسی داده می‌شود، از آخرتش کاسته می‌شود"«ارادة الدنیا» است، که یک مرحله‌اش دنیاخواهی، دنیا دوستی و دنیاپرستی است. این یک مفهوم اخلاقی است و اثر عملی دارد، و سر و کار این مفهوم با فعل اختیاری انسان است.

جمع خیر دنیا و آخرت

حال این سوال مطرح می‌شود که آیا ممکن است کسی از لذت‌هایی که به حسب شرایط این عالم برایش میسر است استفاده کند، و در آخرت نیز از بهترین میوه‌ها، باغ‌ها و کاخ‌ها استفاده کند؟ پاسخ این پرسش فی‌الجمله مثبت است. این‌که دعا می‌کنیم اعطنی بمسألتی ایاک جمیع خیر الدنیا وجمیع خیر الاخرة به همین معناست. یعنی ما تا در دنیا هستیم آن‌چه به حسب سنت‌های حاکم بر این عالم برای ما میسر می‌شود از ما مضایقه نشود، و در آخرت هم از نعمت‌هایی که خداوند در قرآن گفته است بهره‌مند شویم. این امکان جمع دارد.

حتی ممکن است در این دنیا خداوند به بنده‌ای از بندگانش آن چنان قدرت، سلطنت و عزتی دهد که نمونه دیگر نداشته باشد. حضرت سلیمان از خداوند خواست که رب هب لی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی. به حسب ظاهر، این دعا مستجاب شد و خدا به حضرت سلیمان که از انبیای بزرگ بود و مقاماتش در آخرت محفوظ است، سلطنتی داد که به هیچ انسان دیگری نداده است. نتیجه این‌که جمع میان لذائذ دنیا و لذائذ آخرت برای انسان ممکن است. می‌توانیم از خدا بخواهیم که این امکان را به فعلیت برساند و بهترین لذت‌ها را در دنیا ببریم و در آخرت نیز از بهترین نعمت‌های بهشتی بهره‌مند شویم.

بسیاری از ما آخرت را واقعاً دوست داریم.

"گاهی به دو بخش از زندگی انسان اطلاق می‌شوند و مادامی که شخص در این عالم ادامه حیات می‌دهد در دنیاست، و وقتی عمرش تمام شد و از این دنیا رفت وارد آخرت می‌شود"اسلام را پذیرفته‌ایم، محبت اهل بیت را داریم، برای اطاعت خدا نماز می‌خوانیم و روزه می‌گیریم و…. همه این‌ها برای این است که آخرت را دوست داریم. از سوی دیگر دنیا را نیز دوست داریم. هر کسی ممکن است چیزهایی را برای خودش دوست بدارد، و گاهی این تزاحم باعث می‌شود که بعضی از چیزهایی را که برای آخرت مفید است انجام ندهد. این حالت مراتب مختلفی دارد و مراتبی از دنیاخواهی با مراتبی از آخرت‌خواهی قابل جمع است.

اما به جاهایی می‌رسد که خود خدا هم فرموده که این‌ها قابل اغماض نیست و با بهشت جمع نمی‌شود.

مراتب غیرقابل‌جمع محبت دنیا و آخرت

اما اوج دنیاخواهی و آخرت‌خواهی با هم قابل جمع نیست. انسان نمی‌شود هم عاشق دنیا باشد و هم عاشق آخرت. خداوند دو دل برای آدمیزاد قرار نداده است. اگر انسان عاشق دنیا شد دیگر از هیچ گناهی پرهیز نمی‌کند و به دنبال خواسته خودش است و به هر قیمتی شده، حتی قتل همه انبیا، می‌خواهد به خواسته‌اش برسد. عاشق دنیا در راه رسیدن به آن فجیع‌ترین گناهان را مرتکب می‌شود.

"در دنیا، بخار آب از دریا بلند می‌شود، به جاهای سردی می‌رسد و تبدیل به ابر و آب می‌شود و باران می‌بارد؛ و با این باران زمین‌ها سرسبز می‌شود"لذت‌های دنیا را می‌خواهد و چیز دیگری در کنار آن برایش مطلوب نیست. شاید روایت الدنیا والاخرة ضرتان لاتجتمان، اشاره به این مطلب باشد که اگر کسی دنیاپرست و دنیازده شد، دیگر نمی‌تواند آخرت‌خواه باشد. همان‌طور که خداوند نیز مقصد و مقصود انسان را به دو قسمت «من کان یرید العاجلة» و «ومن اراد الاخرة» تقسیم کرده است. فرض سومی ندارد.

خداوند می‌فرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ یغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یشَاء؛ [۶] خداوند شرک را نمی‌آمرزد. بر اساس این آیه، قدر متیقن آن شرکی که از روی عناد باشد و از روی استضعاف یا جهل مطلق نباشد، قابل بخشش نیست.

از این‌که گذشت، بقیه چیزها قابل بخشش است، اگر چه ممکن است شرایطی داشته باشد. یک راه آن توبه است و اگر انسان توبه کند بخشیده می‌شود. اما اگر دنیاخواهی انسان را به شرک کشانید دیگر قابل بخشش نیست. کسانی بوده‌اند که در دنیا عبادت‌ها می‌کردند و به مقاماتی رسیدند. بعد امتحانی برایشان پیش آمد و در برابر آن امتحان رفوزه شدند.

"در قرآن به تکرار به این معنا اشاره شده است؛ فَإِذَاأَنزَلْنَا عَلَیهَا الْمَاءاهْتَزَّتْوَرَبَتْوَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍبَهِیجٍ"این شد که همه گذشته‌هایشان به باد رفت و راه سعادت آخرت هم به روی آن‌ها بسته شد؛ وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ * وَسَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ؛ [۷] چه بسا افرادی بوده‌اند که ابتدا انسان‌های خوبی هم بوده‌اند اما کم‌کم چیزهایی پیش آمده و عشق‌هایی به دنیا در دلشان جوانه زده است. در این صورت ممکن است کار انسان به جایی برسد که خدا را هم فراموش کند. نه تنها فراموش کند بلکه کنار بگذارد و بگوید نخواستیم! مثال کوبنده‌ای که خود قرآن بیان می‌کند بلعم باعور است؛ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا؛ [۸] ما آیات خود را به او داده بودیم و می‌توانستیم همین را وسیله را ترقیات او قرار بدهیم، اما او خودش نخواست، وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ. کلب را که دیگر به بهشت نمی‌برند!

دنیای ابزاری

بنابراین عدم جمع دنیا و آخرت کلیت ندارد و می‌توان بعضی از محبت‌های دنیا را با محبت‌های آخرت جمع کرد. یکی از مواردی که حتماً قابل جمع است جایی است که محبت دنیا با نظر آلی و ابزاری باشد.

در این صورت این محبت شعاعی از محبت خداست. اگر کسی واقعاً با این دید به دنیا نگاه کند (نه ادعا)، اگر همه عالم را هم دوست بدارد به محبت خدایی‌اش ضرر نمی‌زند، زیرا این محبت فرع محبت خدا و شعاعی از محبت اوست و با هم تزاحم ندارند. عالی‌ترین مقامات بهشت با بیشترین محبت به بعضی امور دنیوی قابل جمع است، فقط به این شرط که نظر استقلالی به دنیا نباشد. در این صورت، محبت اصیل یکی است و آن دیگری فرع آن است. اگر کسی عالم را فقط به عنوان مظاهر الهی ببیند، هر چه هم به آن محبت داشته باشد، مزاحم محبت خدا نیست.

"[۲] هم‌چنین پیدایش انسان‌ها در دنیا براساس مقررات خاصی است؛ بین مرد و زن ازدواجی واقع می‌شود و خداوند به آن‌ها فرزندی مرحمت می‌کند"از آن جهت آن‌ها را دوست می‌دارد که از مظاهر صفات و اسماءی الهی هستند، و اگر جایی منافات داشته باشد، آن حیثیتش را دوست ندارد.

نتیجه این‌که با چهارمعنایی که برای دنیا گفته شد، احتمال جمع شدن دنیا و آخرت تفاوت می‌کند. اگر منظور از دنیا بخشی از زندگی که مقدم بر بخش دیگری است باشد، با آخرت هرگز جمع نمی‌شود و باید این بگذرد تا آن دیگری بیاید. اگر منظور عالمی است که دارای این مقررات و ضوابطی است که بر آن حاکم است (و عمدتاً قوانین مادی است)، باز با آخرت جمع نمی‌شود. انسان باید از دنیا برود تا وارد آن عالم شود. اگر به این معنا باشد که انسان عاشق دنیا باشد و کاملاً دلش را در اختیار لذت‌های دنیا بگذارد، این هم با آخرت نمی‌سازد؛ اما اگر عشق کامل به دنیا نباشد، کمابیش با آخرت می‌سازد و بستگی به این دارد که کدام محبت بیشتر باشد.

وقتی کسی عاشق آخرت است، محبت خدا در دلش اصیل است و احکام خدا را بهتر رعایت می‌کند.

اول واجبات، بعد مستحبات، بعد ترک مکروهات و مشتبهات، و حتی از مباحات در جایی که مزاحم تکلیف واجب یا مستحبی باشد، دوری می‌کند. هر قدر انسان به این‌ها بیشتر ملتزم باشد، معلوم می‌شود محبتش به آخرت بیشتر است و قابل جمع با درجاتی از محبت دنیاست، اما هر چه کمتر شد، این محبت نیز کم می‌شود تا جایی که دیگر اصلاً قابل جمع نیست. در این صورت گاهی می‌بیند برای رسیدن به خواسته دنیوی باید حکم خدا را زیر پا بگذارد، و کم‌کم حکم خدا که هیچ، (العیاذ بالله) خود خدا را می‌خواهد زیر پا بگذارد؛ ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یسْتَهْزِؤُون. [۹]

[۱]. الوافی، ج ۲۶، ص ۵۲۴.

[۲].

"همین‌که بهشتیان هوس می‌کنند که مثلاً از فلان انگور تناول کنند، شاخه انگور خودش را در دسترس آن‌ها قرار می‌دهد"حج، ۵.

[۳]. فرقان، ۱۶.

[۴]. شوری، ۲۰.

[۵]. احزاب، ۴.

[۶]. نساء، ۴۸.

[۷].

یس، ۹-۱۰.

[۸]. اعراف، ۱۷۵-۱۷۶.

[۹]. روم، ۱۰.

منابع خبر

اخبار مرتبط

باشگاه خبرنگاران - ۲۸ آذر ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۲ شهریور ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۲۱ آذر ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۹ دی ۱۴۰۱