قسمت چهارصد و چهل و شش گودال
سریال گودال قسمت چهارصد و چهل و شش 446Çukur Serial Part ۴۴۶
گودال
۴۳
یاماچ به دیدن بایکال می رود و از او می پرسد که آیا کسی را با لقب "آقای محترم" می شناسد یا نه. بایکال لبخند موذیانه ای می زند، در چشمان یاماچ خیره می شود و می گوید: «در اصل یه آقای محترمی هست که میشناسم. اونم خودمم! » یاماچ لبخندی می زند و می گوید: «داداش شوخی نکن! » بعد هم یاماچ را با خود به نمایشگاه کلکسیون ماشین های کلاسیکش می برد. فیاض که از طریق مونیر متوجه شده آقای محترم چه کسی است بایکال را تعقیب می کند. از طرفی مونیر با التماس از نگهبانش می خواهد تا بگذارد برای اخرین بار با دختر کوچکش صحبت کند.
" سریال گودال قسمت چهارصد و چهل و شش 446Çukur Serial Part ۴۴۶ گودال۴۳ یاماچ به دیدن بایکال می رود و از او می پرسد که آیا کسی را با لقب "آقای محترم" می شناسد یا نه"نگهبان دلش به حال او می سوزد و گوشی را به او می دهد. مونیر فورا به بایکال زنگ می زند و آمدن فیاض را به او خبر میدهد.
بایکال بعد از نشان دادن ماشین هایش به یاماچ به او می گوید: «تورو واسه این اینجا آوردم چون کسی که به خودش آقای محترم میگه باید اینطور لذت های ظریفی داشته باشه وگرنه به خودش آقا نمیگه! » کمی بعد فیاض به انجا حمله می کند و یاماچ که خبر ندارد او باشد به بایکال کمک می کند تا جان سالم به در ببرد. بعد هم یاماچ سراغ فیاض می رود. بایکال به محض دور شدن یاماچ به نگهبانانش خبر می دهد که فیاض قبل از این که یاماچ را ببیند باید کشته شود.
وارتلو برای دیدن سعادت به خانه کوچوالی ها می آید اما موفق نمی شود. سعادت از پشت پنجره او را می بیند و قرمز بودن یکی از چشمان وارتلو او را یاد کودکی اش با صالح می اندازد که دلیل قرمز بودن چشم راست او را پرسیده بود. ناگهان با کنار هم گذاشتن اتفاقات متوجه چیزی شده و به گریه می افتد.
سنا به دیدن ناظم می رود و به او می گوید که دیگر قصد طلاق ندارد. ناظم او را به صرف چایی دعوت می کند و کمی که از میز فاصله می گیرد، سنا متوجه گوشی او می شود که کسی به اسم آقای محترم به او زنگ می زند.
"بایکال لبخند موذیانه ای می زند، در چشمان یاماچ خیره می شود و می گوید: «در اصل یه آقای محترمی هست که میشناسم"سنا به او مشکوک می شود و بعد هم از درن می پرسد که آیا ناظم به خانواده کوچوالی ها ربطی دارد یا نه؟ درن جواب می دهد: «تا اونجایی که من میدونم نه. ولی میتونم از داداشم بپرسم. »
بایکال از وارتلو هم خواسته تا برای نجات مونیر برود. مونیر از او می خواهد که هرطور شده او را به خارج از کشور فراری بدهد. وارتلو به شرط این که شرکت را به نام او کند قبول می کند.
همین که مونیر شرکت را به نام وارتلو می کند، وارتلو او را خفه کرده و می کشد.
همین که یاماچ به دیدن فیاض می رود، تک تیراندازی به دستور بایکال، فیاض را می کشد و یاماچ بدون این که بفهمد آقای محترم چه کسی است فیاض را از دست می دهد.
وارتلو در بین اسنادی که بایکال به او داده متوجه سند خانه ی کودکی اش می شود و آن سند را پیش خودش نگه می دارد.
بایکال، سلیم، ناظم و وارتلو را خبر می کند و با عصبانیت آنها را سرزنش کرده و گوشزد می کند که دیگر نباید یاماچ تا این حد به او نزدیک بشود.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران