یادداشت یک پیشکسوت ارتشی درباره جنگ تحمیلی

یادداشت یک پیشکسوت ارتشی درباره جنگ تحمیلی
ایسنا
ایسنا - ۲۸ فروردین ۱۴۰۱

در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی و پس‌ازآن، کلیه سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی نظامی و غیرنظامی کشور متلاشی‌شده و به هر سازمان اطلاعاتی برچسب ساواک و ساواکی بودن زده می‌شد و بسیاری از مدارک و سوابق اطلاعاتی به تاراج رفت و آژانس ها و عوامل اطلاعاتی در داخل و خارج از کشور یا شناسایی‌شده و یا بدون استفاده گردیده و گردش اطلاعاتی از بین رفت. سرویس‌های اطلاعات رزمی سازمان‌ها و یگان‌های ارتش یا فروپاشیدند و یا عملاً قادر به فعالیت نبوده و کسی هم توجهی به ارتش و اهمیت اطلاعات نداشت.

به گزارش ایسنا، امیر سرتیپ دوم مسعود بختیاری از کهنه سربازان ارتش جموهری اسلامی در یادداشتی با عنوان «ارتش در میدان جنگ با عراق» نوشته است:

«با به صدا درآمدن طبل‌های جنگ توسط عراق در بعدازظهر ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ارتش جمهوری اسلامی ایران، خسته و فرسوده از نابسامانی‌های نیروی انسانی و تجهیزاتی و روحیه‌ای که هنوز از جفاهای پیشین رنج می‌برد و مشکلات طاقت‌فرسای فرماندهان و مدیران از سطح نازل انضباط، کاهش آموزش‌ها و اختلال در امور تعمیر و نگهداری یگان‌ها و در حالی که بیش از نیمی از توان رزمی موجود خود را در مناطق آشوب‌زده شمال غرب کشور وارد عمل کرده بیش از یک سال و نیم بود که در بسیاری از مناطق مرزی مشترک ۱۶۰۰ کیلومتری خود با عراق و در پشتیبانی از پاسگاه‌های مرزی ژاندارمری با نیروهای تحلیل رفته لشکرهای ۸۱ و ۹۲ زرهی درگیری مداوم داشت، به‌سرعت و دلاورانه به مقابله تجاوز عراق شتافت و در بحبوحه بحران و شرایط بسیار ناگوار فرماندهی و کنترل که از حدود دو ماه قبلی به علت توطئه کودتای نقاب تشدید یافته و ارتش را مانند روزه‌های اولیه پس از انقلاب در دریایی از فشارها و محدودیت‌ها مواجه کرده بود، با استفاده از امکانات اندک و باقیمانده، عجولانه به بازسازی خود و تقویت جبهه‌ها برخاست.

لشکرهای ۷۷ پیاده خراسان و لشکر ۲۱ پیاده تهران (که از پانزده شهریور ۱۳۵۹ از ادغام لشکر ۱ تهران و گارد شاهنشاهی منحله  در حال ادغام و سازماندهی بود) که هر دو این لشکرها دارای گردان‌های اعزامی به کردستان و خوزستان بودند، به‌علاوه تعدادی گردان توپخانه و هوانیروز تنها یگان‌هایی بودند که نیروی زمینی می‌توانست در کمک به جبهه یک ۱۶۰۰ کیلومتری که دو لشکر زرهی ۸۱ و ۹۲ و گروه رزمی ۳۷ زرهی  در آن درگیر شده بودند، وارد عمل نماید. همه این یگان‌ها با استعدادی کمتر از ۵۰ درصد و مشکلات فراوان اما با سرعت به پای‌کار آمدند و عناصر اعزامی لشکر ۷۷ پیاده خراسان به منطقه آبادان، مانع از سقوط این شهر گردید و لشکر ۲۱ پیاده با ادغامی نیمه تمام مانده، پیشروی عراق را به‌سوی مناطق و اهداف راهبردی شمال خوزستان متوقف نمود.

آتش‌ باری شدید توپخانه‌های لشکری و گروه های توپخانه و بالگردهای تک ور هوانیروز و نیروی هوایی در سراسر جبهه ها، برای درهم کوبیدن یگان‌های در حال پیشروی متجاوز، بکار گرفته شدند. نیروی زمینی، در اقدامی بی‌سابقه در تاریخ جنگ‌ها و ارتش‌های جهان، در حالی که از کمبود نیرو، گسترش جبهه‌ها و نابرابری توان رزمی با دشمن بشدت رنج می‌برد، ناگزیر کلیه دانشجویان فارغ‌التحصیل و سال سوم دانشگاه افسری خود را به تعداد ۷۵۰ نفر برای دفاع از خرمشهر به‌صورت گروه‌های پیاده‌نظام وارد عمل کرد.

نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که ضربه هولناک توطئه کودتای پایگاه هوایی نوژه (نقاب) در مردادماه ۱۳۵۹ را تحمل کرده و هنوز پس‌لرزه آن هرچه بیشتر توان باقیمانده این نیرو را تحلیل می‌برد و ۳۷ خلبان به جوخه  اعدام سپرده‌شده و کثیری دیگر زندانی، فراری و یا مشمول پاکسازی‌های گسترده بودند، در همان بعد از ظهر ۳۱ شهریور و تنها دو ساعت پس از تهاجم هوایی عراق، به کلیه پایگاه‌ها و فرودگاه‌های غرب کشور و تهران؛ از ارومیه تا امیدیه و بوشهر، از پایگاه سوم شکاری همدان و ششم بوشهر بر براز عراق به پرواز درآمده و پایگاه‌های «کرکرک» و «موصل» در شمال و شعیبه و ناصریه در جنوب عراق را بمباران نموده(عملیات انتقام) و فردای آن روز یعنی اول مهر ۱۳۵۹، هم‌زمان با برآمدن آفتاب، در تهاجم ۱۴۰ فروندی و در ۳۰۰ نوبت پرواز پایگاه‌ها، مراکز نظامی، منابع سوخت و ستون‌های نظامی عراق را در قالب عملیات موسوم به (کمان۹۹)، بشدت مورد حمله قراردادند.

هجوم شکاری بمب‌افکن‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران (که صدام آن را مرده برآورده کرده بود)، به اهداف تاکتیکی و راهبردی در داخل خاک عراق و ادامه این حملات سنگین تا چندین روز بعد، خواب را از چشم سردار قادسیه گرفت و اشتباه محاسباتی و برآورده های عراق را نشان داد.نیروی دریایی ارتش، خیلی سریع نیروی دریایی عراق را در سواحل آن کشور و کانال خورعداله و اروند رود محبوس کرده و در تدارک حمله به پایانه‌های نفتی البکر و الامیه و انهدام آنها و قطع صدور نفت عراق برآمد.

رژیم عراق، هنگامی دست به تهاجم نظامی علیه ایران زد که نه‌تنها ارتش جمهوری اسلامی ایران قدرت بازگردانی خود را به علل پیش‌گفته از دست ‌داده بود، بلکه حتی توازن قوا نیز از بین رفته و به نظر می‌رسید که موازنه قدرت نظامی به سود عراق تغییر یافته است.

در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی و پس‌ازآن، کلیه سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی نظامی و غیرنظامی کشور متلاشی‌شده و به هر سازمان اطلاعاتی برچسب ساواک و ساواکی بودن زده می‌شد و بسیاری از مدارک و سوابق اطلاعاتی به تاراج رفت و آژانس ها و عوامل اطلاعاتی در داخل و خارج از کشور یا شناسایی‌شده و یا بدون استفاده گردیده و گردش اطلاعاتی از بین رفت.

"سرویس‌های اطلاعات رزمی سازمان‌ها و یگان‌های ارتش یا فروپاشیدند و یا عملاً قادر به فعالیت نبوده و کسی هم توجهی به ارتش و اهمیت اطلاعات نداشت"سرویس‌های اطلاعات رزمی سازمان‌ها و یگان‌های ارتش یا فروپاشیدند یا عملاً قادر به فعالیت نبوده و کسی هم توجهی به ارتش و اهمیت اطلاعات نداشت.

پس از آغاز درگیری‌ها و مناقشات نظامی در مرزها و به‌خصوص از اواخر سال ۱۳۵۸و اوایل سال ۱۳۵۹، تعدادی از عناصر و مسئولان دلسوز نظامی به‌خصوص کارشناسان و خبرگان اطلاعات نظامی معدود ارتش با توجه به تحرکات و فعالیت‌ها و گسترش و تمرکز نیروهای عراقی در طول مرزهای مشترک احتمال خطر تهاجم نظامی عراق به حریم جمهوری اسلامی ایران را به مسئولان بلند پایه متذکر گردیدند ولی به این هشدار آنها توجهی نشد و خطر و تهدید، جدی به حساب نیامد.

رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوای وقت در برابر این هشدارها متذکر می‌گردید که حمله عراق به ایران به علت برهم خوردن توازن قوا در منطقه خاورمیانه در وضعیت جهان دوقطبی امکان‌پذیر نبوده و در صورت وقوع چنین امری، ممکن است به جنگ جهانی جدیدی منجر شود. در مورد خطر تهاجم و جدی بودن تهدید عراق، از سوی بعضی از کشورها از طریق دیپلماتیک آگاهی‌هایی به ایران داده ‌شده و حتی عکس‌هایی از تمرکز نیروهای عراقی در طول مرزها و سایر مدارک ارائه داده بودند که کماکان با بی‌اعتنایی و ناباوری مقامات مواجه گردید.

در طول ماه‌ها تهدید عراق، ۱۶ بار شورای عالی دفاع برای بررسی اوضاع امنیت کشور تشکیل شد و تصمیم قطعی برای مقابله با تجاوز احتمالی عراق اتخاذ نشد و یک رزمایش برگزار نگردید زیرا هم اختلافات سیاسی دکتر ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور و فرماندهی کل قوای وقت با رقبا و مخالفین خود و درگیری‌های سیاسی درون نظام مانع از پرداختن به تهدیدات خطیر مرزی و مسائل دفاعی - امنیتی می‌گردید و هم ارتش آن‌قدرها موردحمایت واقع نشده بود که بتواند دست به جابجایی نیرو و ارائه قدرت نظامی بزند و این گونه تحرکات از سوی ارتش پذیرفته‌نشده و با چشم سوءظن به آن نگریسته می‌شد. بخصوص پس از توطئه کودتای ۸ مرداد ۱۳۵۹ مرسوم به کودتای نقاب، این عدم اطمینان به ارتش دوباره به اوج رسید و لشکر ۹۲ زرهی خوزستان از منطقه مرزی به پادگان‌های خود برگردانده شد و گروهی از فرماندهان دستگیر و به اعدام محکوم گردیده و گروهی به خارج گریختند و غیرنظامیان مانند استاندار خوزستان زمام فرماندهی لشکر را بر عهده گرفتند.

وزیر دفاع وقت دکتر چمران (شهید) به مجلس شورای ملی فراخوانده شد و درباره پاکسازی ارتش و تجدید سازمان آن مورد سؤال نمایندگان قرار گرفت. نامرده اظهار داشت که تاکنون دو هزار نفر از کارکنان بخصوص افسران ارشد و امرا از خدمت رها گردیده‌اند و پرونده افراد دیگر نیز در دست بررسی است که سریعاً اقدام خواهد شد. در روز ۲۰ فروردین یعنی یک روز پس از اعلام قطع رابطه آمریکا با ایران و تحریم نظامی ایران از سوی آمریکا، صدام حسین در یک مصاحبه مطبوعاتی به‌صراحت از آمادگی ارتش ۴۰۰ هزار نفری عراق برای حل اختلافات این کشور با جمهوری اسلامی ایران از طریق توسل به زور و جنگ صحبت می‌کند در حالی که دکترین نظامی نانوشته ایران متوجه کوچک‌تر کردن ارتش بوده و به همین دلیل دستور ادغام لشکرهای ۱ و ۲ پیاده تهران و سازماندهی آنها به یک لشکر صادر و در مرحله اجرا قرار می‌گیرد که در واقع به معنای حذف یک لشکر از ترتیب نیروی نیرو زمینی و به بیان روشن‌تر، کاهش یک لشکر از قدرت دفاعی ارتش ایران بوده است.

نتیجه‌ای که از این بحث می‌توان گرفت؛ اینکه جمهوری اسلامی ایران در مسئله تهاجم عراق به ایران هم غافلگیر شد و هم غافلگیر نشد.

غافلگیر نشد، زیرا به هرحال عناصر اطلاعات نظامی ارتش هشدارهای لازم را برمبنای تحلیل خود از فعالیت‌های مشهود و گفتارها و تهدیدات علنی مقامات عراقی داده بودند ولی دولت مردان سیاسی به این اعلام خطرها توجهی نداشتند و رژیم عراق را فاقد ثبات و استحکام کافی برای دست زدن به چنین خطری تلقی می کردند و لذا هیچ اقدام مناسبی مثل برگزاری رزمایش و نمایش قدرت نظامی یا جابجایی نیروی اضافی و تقویتی به مناطق مرزی به عمل نیامد و درگیری و اختلافات و رقابت‌ها در سطوح بالای مدیریتی کشور فرصت و مجالی به آن‌ها برای پرداختن به این‌گونه مسائل که با سرنوشت و حیات کشور سروکار داشت، نمی‌داد.

یکی از تجارب حاصل از تهاجم عراق به ایران، اینکه در حقیقت جامعه ای که قدرت نظامی خود را تضعیف می‌کند و دولت مردانی که توجهی به تهدیدات بالقوه و بالفعل متوجه کشور خود ندارند، ‌ بالاخره بایستی تاوان این غفلت را با بهای سنگینی بپردازند. هنگامی که عراق به ایران حمله کرد، استعداد نیروی زمینی آن کشور بالغ‌ بر ۱۹۵ هزار نفر بود که در ۱۲ لشکر سازمان‌یافته بودند (۵ لشکر زرهی- ۵لشکر پیاده- ۲لشکر مکانیزه) و همچنین تیپ زرهی گارد جمهوری، سه تیپ نیروی مخصوص و حدوداً نزدیک به ۱۰ تیپ گارد مرزی (شبیه ژاندارمری) استعداد نیروی هوایی عراق، ۱۸ هزار نفر و ۱۰ هزار نفر در نیروی دفاع هوایی بودند و استعداد نیروی دریایی عراق چهار هزار نفر بود که با نیروهای احتیاط و ذخیره جمعاً استعداد عراق در آن زمان به حدود ۴۰۰هزار نفر بالغ می‌گردید.

ارتش ایران قبل از انقلاب، استعدادی در حدود ۴۰۰هزار نفر داشت و ژاندارمری ۱۰ هزار نفر بود، اما با تقلیل خدمت وظیفه از دو سال، به یک سال استعداد ۳۰۰هزارنفری نیروی زمینی به کمتر از ۲۰۰هزار نفر کاهش یافت. و ژاندارمری حداکثر می‌توانست ۱۰ هزار نفر را در مناطق غربی وارد عمل کند زیرا در کل کشور گسترش داشت.

در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹، به سبب درگیری در شمال غرب و نوار مرزی مشترک با عراق، محاصره اقتصادی و تسلیحاتی ایران از سوی آمریکا، در حالی که روزبه‌روز از توان رزمی ارتش کاسته می‌گردید، ارتش عراق با برنامه از پیش‌طرح ریزی شده‌ای به تقویت و تجهیز خود پرداخته بود به نحوی که در اوایل سال ۱۳۵۹، نیروی زمینی آن به ۱۲ لشکر افزایش یافت و به‌این‌ترتیب تعادل و توازن نسبی قدرت نظامی که قبل انقلاب وجود داشت به هم‌خورده و به شدت بسوی عراق تغییریافته بود.

سال اول جنگ، بخصوص ۶ ماه، اول همه‌چیز در کنترل ارتش بود و سپاه به‌صورت یگان‌های کوچک کنار ارتش می‌جنگید.

در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، هنگامی که ارتش عراق با وارد عمل کردن حدود هفت لشکر مجهز پیاده و زرهی خود جبهه‌ای به طول ۱۰۰۰ کیلومتر برای ایران گشود، نیروی زمینی ارتش فقط لشکرهای ۸۱ و ۹۲ زرهی، تیپ ۸۴ پیاده و گروه زرمی ۳۷ زرهی شیراز را در این جبهه در مقابل متجاوز داشت (آن‌هم با کمتر از ۵۰ درصد استعداد سازمانی) اما همین عناصر قلیل به کمک آتش توپخانه، هوانیروز و نیروی هوایی به چنان مقاومت دلیرانه‌ای در مقابل دشمن دست زدند که حدوداً ظرف  ۱۵-۱۰ روز اول از آغاز جنگ، ارتش متجاوز عراق از ارائه پیشروی بازماند و بجز در محدوده‌ی خرمشهر که به حملات خود ادامه می‌داد، در سایر نقاط جبهه‌ها ناگزیر از توقف و اتخاذ حالت دفاعی گردید.

برحسب استانداردهای رزمی، وقتی آمادگی رزمی یگانی ۷۰-۶۰ درصد باشد آن یگان فاقد آمادگی عملیاتی حتی برای عملیات پدافندی محسوب می‌گردد. درحالیکه در وضعیت موجود یگان‌های نیرو زمینی با استعدادی کمتر از ۵۰ درصد در مقابل ارتش مجهز عراق پایداری نموده و موفق شدند ماشین جنگی قدرتمند عراق را متوقف نمایند  و این امتیاز فوق‌العاده بایستی برای ارتش محسوب شود.

ساده‌اندیشی است، اگر باور داشته باشیم که توقف نیروهای عراقی در کرانه‌های کارون و کرخه و کرخه کور ناشی از وصول به اهداف خود و برابر طرح‌ریزی قبلی بوده است، زیرا یک تجزیه‌وتحلیل ساده نظامی نشان می‌دهد که عراق بجز تصرف خرمشهر (آن‌هم ناتمام) به هیچ‌یک از اهداف راهبردی خود دست نیافته و نتوانست به پیشروی خود را ادامه دهد و بر اثر شدت پایداری نیروهای ما، ناچار در میان بیابان‌های وسیع خوزستان و مناطق کوهستانی ایلام و کرمانشاهان زمین‌گیر و سنگر نشین گردید و رویاهای صدام حسین به آن چنان کابوس هولناکی تبدیل شد که هشت سال رژیم بعثی را از آن خلاصی نبود. به ‌این‌ ترتیب، سد سریع پیشروی متجاوز آن‌هم در وضعیتی که ارتش با آن مواجه بود، از افتخارات ارتش محسوب می‌گردد.

از همان روزهای آغازین جنگ، مردم برای یاری ارتش مشتاقانه به جبهه‌ها شتافتند.

"نامرده اظهار داشت که تاکنون دو هزار نفر از کارکنان بخصوص افسران ارشد و امرا از خدمت رها گردیده‌اند و پرونده افراد دیگر نیز در دست بررسی است که سریعاً اقدام خواهد شد"این حرکت و حضور، به ارتش روحیه و قوت قلب داده و آن را در پایداری هرچه بیشتر در مقابل دشمن ترغیب و تشجیع می‌نمود و پشتیبانی مردم از جنگ که یکی از اساسی‌ترین عوامل در پیروزی نهایی است، اکنون به عالی‌ترین و ایثارگرانه ترین شکل خود متجلی شده بود که در طول تاریخ نظامی ایران و حتی جهان سابقه نداشت. در آن موقع، این رزمندگان فداکار و از جان گذشته به علت عدم تشکل سازمانی و نداشتن آموزش، فاقد کارایی رزمی بودند و نمی‌توانستند در سرنوشت کلی جبهه و جنگ تأثیر اساسی داشته باشند. نیروی بسیج که در ۵ آذر ۱۳۵۸، به‌فرمان امام راحل (ره) تشکیل‌شده بود، هنوز در کنترل سپاه پاسداران قرار نگرفته بود و رئیس‌جمهور بنی‌صدر معتقد بود که نیروهای بسیج در کنترل وی به‌عنوان فرمانده کل قوا قرار دارند و سپاه پاسداران هم در آغاز جنگ و چه در سال اول به‌صورت یگان‌های کوچک و معدودی در بعضی از جبهه‌ها حضور داشتند و ابوالحسن بنی‌صدر علاقه و اعتقاد چندانی به حضور و مشارکت سپاه در جنگ از خود نشان نمی‌داد و بدین لحاظ است که می‌گوییم در ۶ ماهه اول جنگ اداره جبهه جنگ به‌طور کامل در اختیار ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.

انتهای پیام

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری میزان - ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹