سریال شهرک کلیله و دمنه قسمت ۴ چهارم

پندار - ۱۴ خرداد ۱۴۰۱

خمار و ختن در خانه مستقر شده و اسباب چیده‌اند. خمار به مصاحبه می‌رود تا به عنوان کارشناس شبکه فرآوری محصولات خوراکی سالم از پسماندهای غیرسالم شهری استخدام شود.

شیرخان در حال حاضر شدن برای رفتن به سیرک است تا تمرین کند همزمان از دو حلقه بپرد، که شیرالملوک شاکی می‌شود که مگر خروس است که صبح به این زودی می‌رود. شیربانو می‌گوید شغل اوست و شیرالملوک نعره می‌زند.

ختن می‌ترسد و خمار می‌گوید در آپارتمان صدا می‌پیچد، ختن برای او لقمه گرفته و خمار او را در آغوش می‌گیرد.

شیربانو به شیرخان نهار داده و می‌گوید حتما کاهو را بخورد، شیرالملوک شاکی شده که شیر باید گوشت بخورد، شیربانو می‌گوید کاهو برای کلسترول است.

شیرالملوک می‌گوید اگر آهوها بشنوند کاهو می‌خورند بی‌آبرو می‌شوند، شیرو و شیرزاد از صدای بلند آنها شاکی بوده و می‌خواهند بخوابند.

شیربانو می‌گوید آنجا جنگل نیست، همه همسایه و برابر هستند. شیرالملوک می‌گوید کجایی شیروژن که رفتی و این روزها را ندیدی.

خمار می‌خواهد به سر کار برود، ختن از اینکه همسایه شیر است ترسیده و خمار می‌گوید اینجا شهر است و کسی کار به کار کسی ندارد.

او از در بیرون آمده، با سیرخان روبرو شده و از صدا و نحوه صحبت کردن او می‌ترسد، از رفتن به داخل آسانسور اجتناب کرده و از پله می‌رود.

خمار با عووقی و عطائی سلام و احوال کرده و می‌گوید برای استخدام می‌رود، پس از برگشت عطائی آنها را یک آواز میهمان کند و عطائی می‌گوید به شرط این‌که شیرینی بخرد.

خمار از خانه خارج شده و با آواز می‌گوید در شهر مورد علاقه‌شان خانه خریده و سرحال و با انرژی به سمت آینده و یک شغل نان و آب دار می‌رود.

ختن دار قالی آویخته و می‌خواهد قالی ببافد.

کتی در اینستاگرام عکس دکوراسیون جدید خانه تی‌تی را دیده و می‌خواهد آنها نیز فنگ‌شویی کرده و مبلمان را عوض کنند، پیشت آقا می‌گوید همین شب عید اینکار را کرده‌اند، مگر سر گنج نشسته‌اند؟ کتی می‌گوید دپرس شده و پیشت آقا می‌خواهد
به مغازه برود، چون بار می‌رسد و کتی می‌گوید هرکجا می‌خواهد برود، اما باید وسایل خانه را عوض کند وگرنه دیگر در آنجا نخواهد ماند.

این را هم ببینید:  سریال راز بقا قسمت ۱۲ دوازدهم

پیشت می‌گوید صبح تا شب زحمت می‌کشد و همه را با او می‌دهد باز بدهکار است و کتی در جواب پرشین بودن خود را به رخ می‌کشد.

پیشت پشیمان است که با دخترخاله‌اش ازدواج نکرده و پسر ندارد، پرشین می‌گوید استایلش را خراب نمی‌کند تا او عصای دست داشته باشد. کیت‌کت گریه می‌کند.

قوچی در حال فوتبال بازی کردن است و قوچان‌بک به او مشاوره فنی می‌دهد.

"کیت‌کت گریه می‌کند.قوچی در حال فوتبال بازی کردن است و قوچان‌بک به او مشاوره فنی می‌دهد"او گل می‌زند و قوچان‌بک می‌گوید باید به مدرسه برود، قوچی از اینکه باز نهارش نان و سبزی است، شاکی شده و می‌گوید مادران دوستانش همیشه غذای خوشمزه به آنها می‌دهند. اما قوچان‌بک می‌گوید آنها گیاه‌خوار هستند.

سمورا در حال نقاشی است و از نقاشی خود تعریف می‌کند، اما تشیلا می‌گوید هر زمان موفق به فروش آنها شد تعریف کند.

سمورا می‌گوید مشکل او این است که روابط ندارد و تشیلا می‌گوید روابط برقرار کند.

شیرو با سمورا تماس گرفته و تشیلا می‌گوید نمی‌داند از چه چیز شیرو بی‌کار خوشش می‌آید.

سمورا می‌گوید شیرو بی‌کار نیست و موزیسین است، فقط امکانات نداشته که آلبوم بیرون بدهد و از تشیلا می‌خواهد او درسش را بخواند، تشیلا می‌گوید
همین کار را کرده و هیچ نیازی به روابط و امکانات ندارد.

دم جوان موزیک گوش می‌کند و جلوی لپ‌تاپ وقت می‌گذراند. ژوژو آمده و سراغ دم‌جوان را از عووقی می‌گیرد.

بیشتر ببینید:

سریال راز بقا قسمت ۱۳ سیزدهم

۱۱ خرداد ۱۴۰۱

سریال کلیله و دمنه قسمت ۳ سوم

۷ خرداد ۱۴۰۱ قبلی بعدی

عووقی می‌گوید او نگهبان ساختمان است نه نگهبان دم جوان. ژوژو به عووقی می‌گوید چیزی به دم‌جوان نگوید و به خانه او می‌رود، اما

این را هم ببینید:  سریال راز بقا قسمت ۱۳ سیزدهم

دم‌جوان از خانه خود گریخته و به خانه ختن می‌رود، ختن ترسیده، جیغ می‌زند و فرار می‌کند. شیربانو بیرون آمده و می‌پرسد چه خبر است.

دم جوان می‌گوید طبقه را اشتباه آمده است.

هانی در حال تماشای آموزش آشپزی و شیرینی پختن است که دم جوان وارد خانه او شده و با زبان بازی می‌گوید بوی خوب شیرینی او را به آنجا کشانده و هانی نیز از او استقبال می‌کند.
شیربانو پشت بام سراغ ختن رفته و تلاش می‌کند او را آرام کند.

هانی می‌گوید همسایه‌ها باید با هم رفت و آمد کنند، سپس از او می‌خواهد اگر در تلویزیون آشنا دارد او را معرفی کند تا آموزش آشپزی بدهد و دم جوان استقبال می‌کند.

شیربانو می‌گوید سرنوشت است و ختن می‌گوید اشتباه کرده و به خاطر دلش دنبال خمار راه افتاده است. شیربانو می‌گوید او نیز درس طبابت می‌خوانده اما او را به شیرخان داده‌اند که پسر سلطان جنگل بوده، اما دیگر نه سلطانی مانده و نه جنگلی.

شیرو و سمورا در حال نواختن و خواندن در کل‌کافه هستند و همسایه‌ها در کافه و فضای سبز هر کدام به طریقی در حال وقت‌گذرانی هستند.

شیرزاد در حال ورزش کردن است، که شیرالملوک از شیربانو می‌پرسد کجا می‌رود، شیربانو می‌گوید برای تزریق آمپول می‌رود، شیرالملوک شاکی است که در شأن خانواده آنها نیست و شیربانو می‌گوید برای گذران زندگی لازم است این کار را بکند، شیرالملوک می‌خواهد از او پرستاری کند و شیربانو او را به شیرزاد سپرده و می‌رود.

دم‌جوان با تلفن صحبت کرده و می‌گوید کار او استعدادیابی است، سمورا به او نزدیک شده و از او می‌پرسد او که دانشجوی نقاشی است، چگونه می‌تواند تابلوهایش را بفروشد؟

دم‌جوان می‌گوید او نیاز به کسی دارد که کارش را پرزنت کند و سمورا از دم‌جوان می‌خواهد اینکار را انجام دهد. دم جوان می‌خواهد ابتدا کارهای او را ببیند.

این را هم ببینید:  سریال سودا قسمت ۸ هشتم

سمورا خوشحال شده و به شیرو می‌گوید اگر دم‌جوان تابلوهای او را بفروشد بدهی‌هایش را پرداخت خواهد کرد و شیرو واکنش خاصی نشان نمی‌دهد.

شیرزاد در حال عبور از لابی با تلفن صحبت می‌کند و با لحنی بچگانه شخص پشت تلفن را لوس می‌کند. عووقی می‌گوید شیر هم شیرهای قدیم.

شیرالملوک می‌خواهد به دستشویی برود، اما هرچه شیرزاد را صدا می‌کند او پیدایش نمی‌شود، شیرالملوک مجبور می‌شود تنهایی اینکار را انجام دهد اما دمش به چرخ ویلچر گیر کرده و داد و بیداد می‌کند. ختن نگران شده و به سراغ او می‌رود و می‌پرسد کمک می‌خواهد؟

شیرالملوک می‌گوید یک شیر از یک آهو کمک نمی‌گیرد، ختن می‌خواهد برود که شیرالملوک می‌خواهد دمش را از چرخ بیرون بیاورد اما هیچگاه با دم شیر بازی نکند.

ختن باز می‌خواهد برود که شیرالملوک می‌گوید بکش بیرون اما بازی نکن.

"او گل می‌زند و قوچان‌بک می‌گوید باید به مدرسه برود، قوچی از اینکه باز نهارش نان و سبزی است، شاکی شده و می‌گوید مادران دوستانش همیشه غذای خوشمزه به آنها می‌دهند"ختن چشم گفته و کمکش می‌کند.

سمورا از شیرو می‌پرسد انتهای رابطه آنها چه خواهد بود و شیرو می‌گوید انتهای همه روابط بن‌بست است.

او اهل ازدواج نیست و بهتر است به ته رابطه فکر نکند. سمورا گریه کرده و شیرو سیگارش را می‌کشد.

شیربانو به خانه بازگشته و می‌بیند ختن شیرالملوک را به دستشویی برده و منتظر است کارش تمام شود.

خمار بازمی‌گردد و به عطائی که منتظر شیرینی است می‌گوید استخدام نشده است.

عووقی می‌گوید باید شارژ بپردازد، خمار می‌گوید آنها تازه آمده‌اند و عووقی می‌گوید ساکن قبلی واحد شارژ نداده و غال گفته هفتاد و پنج پولار از او بگیرند.

خمار با من‌من قبول کرده و پرداخت می‌کند.

خمار به خانه آمده، از باز بودن در تعجب کرده و بدنبال ختن می‌گردد که شیربانو بیرون آمده و می‌گوید ختن مهمان آنهاست، سپس از خمار نیز دعوت می‌کند که به خانه آنها برود، خمار نیز با شک و تردید قبول می‌کند.

منابع خبر

اخبار مرتبط

باشگاه خبرنگاران - ۴ دی ۱۴۰۰
باشگاه خبرنگاران - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۱۸ آبان ۱۳۹۹
خبرگزاری میزان - ۳۰ آذر ۱۴۰۰