چاپ داستان زندگی خلبان شهید ابوالفضل مهدیار/متهم کودتا که شهید شد

چاپ داستان زندگی خلبان شهید ابوالفضل مهدیار/متهم کودتا که شهید شد
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۲۹ شهریور ۱۴۰۱

به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «به نام مادر» نوشته سید میثم موسویان با محوریت داستان زندگی پرماجرای خلبان شهید ابوالفضل مهدیار از شهدای نیروی هوایی به‌تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و روانه بازار نشر شده است.

این‌کتاب، هشتمین اثر از واحد ادبیات پایداری انتشارات کتاب جمکران است که با مشارکت ستاد کنگره ملی شهدای استان قم منتشر می‌شود.

سرلشکر خلبان ابوالفضل مهدیار در ۲ خرداد سال ۱۳۲۷ در شهر قم متولد شد. بعد از آموزش اولیه زبان انگلیسی و خلبانی در ایران به کشور آمریکا اعزام شد و توانست به درجه آموزش پیشرفته هواپیما جنگنده برسد و در سال ۱۳۵۴ گواهینامه خلبانی شکاری بمب‌افکن جنگنده فانتوم را دریافت کند.

مهدیار از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ در پایگاه شکاری شیراز خدمت می‌کرد و در سال ۵۶ به پایگاه شهید نوژه منتقل شد. وی در تابستان ۵۹ به دخالت در کودتا شهید نوژه متهم شد و بعد از جلسات دادگاه حکم اعدام برای او صادر شد و بعد از متوجه شدن حکم خود به قاضی گفت: «اگر می‌خواهید من را اعدام کنید من را به جبهه ببرید و به عنوان سپر انسانی استفاده کنید یا مرا با بمب‌ها بر سر عراقی‌ها بریزید». قاضی بعد از شنیدن سخنان او متأثر شد و پرونده را به امام خمینی (ره) واگذار کرد. امام خمینی (ره) با توجه به این که اسنادی در مورد مهدیار وجود نداشت، حکم آزادی مشروط او را صادر کردند.

در ۲ آبان ۱۳۵۹ به عنوان لیدر (فرمانده) ۲ فروند جنگنده فانتوم برای حمله به بنادر ام القصر و فاو از فرودگاه شکاری بوشهر بلند شد.

"اینها قوانین بین‌الملل است! … قاه‌قاه می‌خندم… قوانین بین‌المللی؟ … قوانین بین‌الملل پولی است که بهت داده‌ام"و این آخرین پرواز ابوالفضل بود و پیکر او هیچگاه به کشور بازنگشت.

سید میثم موسویان نویسنده کتاب «به نام مادر» که پیش‌تر با کتاب «بی‌نام پدر» شناخته شده بود، در این اثر داستان زندگی پر ماجرای شهید مهدیار را به نگارش درآورده است.

در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم:

«خفه شو! خفه شو! … برگرد! دور بزن و ببندشان به رگبار. برگرد تا سوراخ سوراخت نکرده‌ام سگ‌توله! … چشم، چشم، الساعه! شلیک نکنید قربان! … عدنان دور میزند… میگویم: «ارتفاعت را کم کن و بزنشان.»… بزنم؟ … ممنوع است تیمسار! … ممنوع؟ … جرم است، خلبان را توی هوا زدن جرم است. اینها قوانین بین‌الملل است! … قاه‌قاه می‌خندم… قوانین بین‌المللی؟ … قوانین بین‌الملل پولی است که بهت داده‌ام. بزن، معطل نکن… عدنان دور میزند… یالا دیگر! … دستش را می‌گذارد روی ماشه… تَتَتَتَ… با ما شدی، دیگر زِ خود، خود را رها کن… خون گلویت را نثار خاک ما کن… تَتَتَتَ...

گلوله‌ها هر دوشان را توی هوا سوراخ‌سوراخ می‌کند… عدنان جیغ می‌کشد: «تمام! تمام شد، زدیمشان!»

خداحافظ پسرم، ابوالفضل! … خلبان و کمکش در خلیج فارس محو می‌شوند… حتی قبری هم نداری دیگر، جناب خلبان! … در کوثرِ رحمت، شناور گشتی، ای حر! … زهرا دعایت کرده تا برگشتی، ای حر! … این بازی هم تمام شد.

دیوانه می‌گوید: «نه، بازی تو تمام شده تیمسار! مزار پنهان، همیشه یک شروع است برای تاریخ، درست مثل مزار مادر.»

این‌کتاب با ۲۸۴ صفحه و قیمت ۹۸ هزار تومان منتشر شده است.

منابع خبر

اخبار مرتبط