قسمت صد و هفتاد و پنج گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت صد و هفتاد و پنج 175Çukur Serial Part ۱۷۵

گودال ۷۱-۴

یاماچ از وارتلو می پرسد: «من میخوام زندگی کنم میخوام نفس بگیرم اما نمیتونم... باید چیکار کنم؟ » وارتلو از خاطرات دورش زمانی که بچه بود و برای انتقام گرفتن، ذره ذره پول جمع کرده و اسلحه خریده بود تا بتواند از کسانی که سالها با او بدفتاری کرده بودند انتقام بگیرد، می گوید و اضافه می کند: «من همیشه هرکی که سد راهم بوده رو نابود کردم. من همیشه حمله کردم. یاماچ تو همیشه دفاع میکنی. شاید وقتشه روشت رو عوض کنی! شاید این بار تو باید وارتلو سعادت الدین باشی.

"   سریال گودال قسمت صد و هفتاد و پنج 175Çukur Serial Part ۱۷۵ گودال ۷۱-۴یاماچ از وارتلو می پرسد: «من میخوام زندگی کنم میخوام نفس بگیرم اما نمیتونم.."» و به اتاقش برمی گردد و متوجه می شود عکس ادریس کوچک نیست و ان را پیدا نمی کند. اولین کسی که به او مضنون می شود، امره است. وارتلو به سمت امره حمله می کند و با عصبانیت می پرسد: «تو کی هستی؟ از آدم های ضیایی؟ عکس پسرم کو؟ » امره قسم می خورد که نمیداند. همان موقع کسی از پشت در اتاق آنها عکس ادریس کوچک را به وارتلو نشان می دهد و می گوید: «دنبال این میگشتی؟ » وارتلو به سمت او می رود اما آن شخص عکس را عقب می کشد و می گوید: «شب ساعت یازده بیا کارگاه! »

یاماچ پا به گودال می گذارد که نهیر از پشت سر خودش را به او می رساند. یاماچ از دیدن او شوکه می شود.

نهیر از او می پرسد: «تو یاماچ، رئیس محله ی گودالی درسته؟ همین قد تونستم از بفهمم! حالا بهم بگو، اون خوابی که در مورد بچه دیده بودی کامل واسم تعریف کن! » یاماچ چیزی نمی گوید و فقط از او می پرسد که چطور او را پیدا کرده. نهیر می فهمد که درگیری ذهنی یاماچ زیاد است و می گوید: «من وقتی میخوام یه تصمیم مهم بگیرم میرقصم. با من بیا. » و یاماچ را به پارکی می برد و وسط پارک با موزیکی که در سرش پلی می شود شروع به رقصیدن می کند. یاماچ اول به او توجهی نمی کند اما بعد او هم متوجه موزیک شده و با نهیر همراه می شود.

"وارتلو به سمت امره حمله می کند و با عصبانیت می پرسد: «تو کی هستی؟ از آدم های ضیایی؟ عکس پسرم کو؟ » امره قسم می خورد که نمیداند"در آخر نهیر شماره اش را به یاماچ می دهد تا همدیگر را گم نکنند و دوباره در مورد خواب یاماچ می پرسد. اما یاماچ می گوید که باید فورا به جایی برود.

ساعت یازده وارتلو به کارگاه که از قبل از امره خواسته بوده درون گلدان های سفالی آن را با اسید پر کند می رود و با چند نفر مواجه می شود که به سمتش حمله می کنند. وارتلو گلدان های حاوی اسید را یکی یکی بر سر آنها می شکند و همه شان را زمین گیر می کند. اما همان موقع عده ی دیگری هم چماق در دست به سمت وارتلو می روند و او را زیر مشت و لگد می گیرند.

امره از پشت سر برای کمک وارتلو می رود اما یکی از آنها چاقویی داخل بدن امره می کند. وارتلو فورا به سمت امره می رود اما امره جان می دهد و میمیرد. وارتلو با ناراحتی گریه می کند.

یاماچ در بام گودال ایستاده و به محله خیره می شود که ناگهان متوجه سه پیام صوتی در گوشی اش می شود و آنها را یکی یکی باز می کند و با صدای علیچو روبرو می شود. او ناباورانه چند بار دیگر صدای علیچو را گوش می دهد تا مطمئن بشود که او زنده است و بعد با خوشحالی بالا و پایین می پرد و می گوید: «هنوز هم امید هست...

"نهیر می فهمد که درگیری ذهنی یاماچ زیاد است و می گوید: «من وقتی میخوام یه تصمیم مهم بگیرم میرقصم"»

آکین در بازارچه محله مشغول قدم زدن است که یکی از بازاری ها فریاد می زند: «گودال خونمونه.... » آکین لبخندی می زند اما همه یک صدا می گویند: «یاماچ بابامونه. » آکین جا خورده و یاماچ را می بیند که پشت میز میوه فروشی در بازارچه ایستاده و مردم دورش جمع شده اند.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت صد و هفتاد و شش ۱۷۶ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت صد و هفتاد و چهار ۱۷۴ Next Episode - Çukur Serial Part ۱۷۶ Previous Episode - Çukur Serial Part ۱۷۴

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
باشگاه خبرنگاران - ۵ بهمن ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱