جدال بیپایان علم و سنت در دانشگاه
اسلام سنتی سرانجام پس از سالها حاکمیت در ایران، نتوانست خود را با جهان مدرن منطبق کند. مخالفت خامنهای با علوم انسانی و اصرار بر آن نیز در همین رابطه میتواند مورد بررسی قرار گیرد. او میگوید: «بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفههاییست که مبانی آنها مادیگری و بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی میشود.» او به درستی تأکید میکند که "آموزش علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی و اعتقادی خواهد شد.
سخنان خامنهای در واقع حکم ولایتیست و دولت وظیفه دارد آن را اجرا کند. بر این اساس "شورای عالی انقلاب فرهنگی" از چند سال پیش دور تازهای از بررسی دروس علوم انسانی را در مدارس و دانشگاهها آغاز کرد. هدف این است که از ترویج شکاکیت در میان دانشجویان و دانشآموزان کاسته شود.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
خامنهای میگوید: «علوم انسانی را ما به صورت ترجمهای، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقی اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، میآوریم تو دانشگاههای خودمان و در بخشهای مختلف اینها را تعلیم میدهیم.
"اسلام سنتی سرانجام پس از سالها حاکمیت در ایران، نتوانست خود را با جهان مدرن منطبق کند"در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. یکی از بخشهای مهم پژوهشقرآنی این است. باید در زمینههای گوناگون به نکات و دقایق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جستجو کرد.»( آیتالله خامنهای، سخنرانی در دیدار با بانوان قرآنپژوه، ۲۸ مهر۱۳۸۸) خامنهای این نظر را تا کنون بارها تکرار کرده است.
و چنین است که نمایندگان دین، فرمانروای حوزههای واقعیتهای اجتماعی میشوند و حوزه عمومی جامعه را از پویایی تهی میکنند. آنجا که حکومت ایدئولوژیک باشد، میکوشد تا با دخل و تصرف در شناخت انسان نسبت به علوم انسانی، در برنامهریزیهای آموزشی، هدفهای سیاسی خویش را اعمال دارد. هدف کنترل فکر انسانهاست، جهت دادن به آن و تربیت نسل در مسیری ویژه.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
آنگاه که بنیان افکار سست باشد، آسانتر میتوان آن را تغییر داد.
سقوط کیفیت اندیشه و فکر حاصل چنین موقعیتیست. در همین شرایط است که تحقیق و پژوهش نیز به نامی و عنوانی به فرم فرو میغلتد و عوامگرایانه میشود.
در پی سخنان خامنهای، "گروه مطالعات وزارت آموزش و پروش" گام فراتر گذاشت. رئیس آن به خبرگزاری مهر گفت؛ میکوشیم تا در کتابهای جدید "رویکرد فرهنگی و تمدنپرور جایگزین تاریخنگاریهای سیاسی و نظامی و پادشاهان و جنگها شود." او اعلام داشت که "افرادی چون چنگیزخان مغول و یا سلطان محمدشاه و پادشاهانی از این قبیل را از تاریخ حذف خواهیم کرد." این سخنان را "اداره کل برنامهریزی و تألیف کتابهای درسی" نیز تأیید کرد.
ورای چنین تغییراتی نباید واقعیتی را نادیده گرفت و آن اینکه دانشآموزان و دانشجویان در دروس علوم انسانی، چهره و رفتار همهسفاکان تاریخ را در منش حاکمان بر ایران امروز بازمییابند و این خود میتواند مبنای بسی شک در آنان گردد.
در امر پیگیری فرمان "رهبر"، در سال ۱۳۸۸ "مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی وزارت علوم" اعلام کرد که؛ "پذیرش دانشجو در دوازده رشته علوم انسانی و هنر متوقف شده است. رشتههایی چون علوم اجتماعی، علوم سیاسی، حقوق و روانشناسی از این گروه رشتهها هستند. این توقف برای این صورت میگیرد تا سرفصلهای دروس آنها بازنگری شود." معاون فرهنگی وزیر علوم "وارداتی بودن علوم انسانی" را تأیید کرد.
در همان زمان وزیر علوم به انتقاد از اساتیدی در دانشگاه پرداخت که "مروج سکولاریسم" هستند.
"مخالفت خامنهای با علوم انسانی و اصرار بر آن نیز در همین رابطه میتواند مورد بررسی قرار گیرد"او رسماً خواستار پاکسازی استادان شد و به شیوه "حزبالله" اعلام داشت؛ "در صورت عدم گزینش توسط وزارت علوم، به قطع خود مردم دست به کار خواهند شد." به دنبال این تهدید، عدهای از استادان علوم انسانی در دانشگاهها اخراج و یا بازنشسته شدند.
حاکمان بر ایران سالهاست که میکوشند علوم انسانی را از گردونه علم خارج و رامِ ذهنیتهای خویش گردانند. حاصل چنین رفتاری را در تحلیلهای آبکی و عوامفریبانه آنان از موقعیتها میبینیم. تقلیل تفکر عمومی به سطح شعور عامه نتیجه همین سیاست است.
جمهوری اسلامی و رهبر آن ورشکسته شدن نظام آموزشی کشور را در "اسلامی نبودن کافی مدارس و دانشگاهها" عنوان می کنند، بیآنکه بدانند نظام تکصدایی و دگم حاکم بر محیط آموزشی علتِ اصلیست. در این راستا آنچه را که سالها پیش آغاز شده بود، امسال نیز دگربار، و این بار به شکلی دیگر، پی گرفته میشود.
تسلط تفکر حوزهای بر دانشگاهها
طی سالهای گذشته، با گذشت هر سال، فاصله تحصیلکردگان کشور از واقعیتهای علمی عمیقتر میشود. متون درسی از علم و دانش فاصله میگیرند.
پژوهش و تحلیل مفاهیم به حدیث و داستان و ژورنالیسمی سطحی فرو غلتیده است. آگاهی به اندوختههای ذهنی محدود شده و از بر کردن مفاهیم همانا به روش شناخت و فراگیری تبدیل گشته. مرزهای علوم انسانی مخدوش گردیده و حکومت از آنها ابزاری ساخته در کشتن هرچه فکر و اندیشه و علم، کاری که آلاحمد و شریعتی و مطهری، سالها پیشتر، آغازگران آن بودهاند.
در جدال کهنه و نو، سالها پیش در پی فرمان خمینی، به راه اسلامی کردن مدارس و دانشگاههای کشور، انقلابِ فرهنگی آغاز شد. حکومت بر این باور بود که ارزشهای غربی بر دانشگاهها حاکم است.
ستاد انقلاب فرهنگی به کمک عبدالکریم سروش، طی دو سالی که دانشگاهها تعطیل بودند، کوشید فضای آموزش عالی کشور را اسلامی کند. اکنون پس از گذشت چهار دهه، جمهوری اسلامی در حرف و در عمل، به همان نقطه صفر رسیده است.
"بر این اساس "شورای عالی انقلاب فرهنگی" از چند سال پیش دور تازهای از بررسی دروس علوم انسانی را در مدارس و دانشگاهها آغاز کرد"خمینی دانشگاهها را مرکز فساد میدانست و میگفت: «منشاء همه گرفتاریهای یک کشور از دانشگاه است...اینهایی که از دانشگاه بیرون آمده بودند و به مقامهای وزارت و کذا رسیده بودند و به مقامات دیگر، همه اینها بودند که ما را به دامن شرق و غرب کشاندند و ما را وابسته کردند به آنها...»( آیتالله خمینی در دیدار با دانشجویان و طلاب به مناسبت روز وحدت روحانی و دانشجو، ۱۳۵۹/ ۹/ ۲۷)
آیتالله خامنهای در این سالها دارد سخنان آن زمانِ خمینی را دگربار تکرار میکند؛ "بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفههایی است که مبانی آنها مادیگریو بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی می شود." او در دیدار با "بانوان قرآنپژوه" تأکید کرد که؛ "باید در زمینههای گوناگون به نکات دقیق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جستجو کرد."
مشکل اما نه علوم انسانی، بلکه نظام فکری رژیم است که میکوشد علم را به چهارچوب سنت بکشاند، امری که تا کنون موفق به آن نشده است. دانشگاه اگر آنسان که ادعا میکنند، اسلامی گردد، آنگاه فرقی با "حوزههای علمیه" نخواهد داشت. متون مقدس اگر پایه فکری در امر تحقیق و تدریس باشند، طبیعیست پاسخگوی جهان معاصر نباشند و به بنبست گرفتار آیند. در دانشگاه، آنجا که با علم سر و کار دارند، هیچ چیزی مقدس نیست. رشتههای دانشگاهی در جهان مدرن، در امر پژوهش مرز نمیشناسند، سراسر جهان را درمینوردند، از هر فکری بهره برمیگیرند، بیآنکه وابستگی بومی و یا ایدئولوژیک داشته باشند.
سخنان آیتالله خامنهای پیشزمینه دیگری نیز دارد و آن اینکه؛ رژیم طی چهار دهه، امر قدسی و مابعدالطبیعی دینی را در ایران به ایدئولوژی تبدیل کرد و سامانه نوینی را در تحولات سیاسی- اجتماعی و اقتصادی کشور پی ریخت.
با بستن دانشگاهها در پی انقلاب فرهنگی، دوران شکوفایی مؤسسات دینی فرارسید.
"مرکز مدیریت حوزه علمیه قم" نهادیست که آیتالله خامنهای بنیان گذاشت تا از آن طریق سلطه خویش را بر حوزه علمیه اعمال دارد.
این سازمان که هماکنون نیز زیر نظر او فعالیت میکند و در سراسر کشور فعال است، از بودجه سالانه دولتی برخوردار است و پژوهشکدههای گوناگونی تأسیس کرده که تعداد آنها را تا چهارصد "پژوهشگاه حوزوی" برآورد میکنند.
حوزه علمیه در امر مذهبی کردن فضای آموزشی کشور، تصمیم گرفت در رقابت با دانشگاههای موجود، دانشگاههای اسلامی تأسیس کند. به همین منظور، ابتدا با موافقت وزارت علوم و آموزش عالی، در رشتههای فلسفه، تاریخ، علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق، جامعهشناسی، روانشناسی و علوم تربیتی از میان روحانیون دانشجو پذیرفت و "دانشگاه مفید" را به مدیریت موسوی اردبیلی به راه انداخت. دیگر آیتاللهها در پی این ابتکار به فکر تأسیس دانشگاه افتادند. مصباح یزدی "مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی" را به راه انداخت. "دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه" در این راستا، "پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی"، "پژوهشگاه علوم اجتماعی و اقتصادی" و "دانشگاه باقرالعلوم" را تأسیس کرد.
"آنجا که حکومت ایدئولوژیک باشد، میکوشد تا با دخل و تصرف در شناخت انسان نسبت به علوم انسانی، در برنامهریزیهای آموزشی، هدفهای سیاسی خویش را اعمال دارد"مؤسسه تنظیم و نشر آثار خمینی نیز "پژوهشکده امام خمینی" را به راه انداخت.
مدرسه عالی شهید مطهری به ریاست محمد امامی کاشانی، و دانشگاه امام صادق به ریاست مهدوی کنی نیز دو دانشگاهی هستند که اگر چه به حوزه وابسته نیستند ولی در همان راستا فعالیت دارند.
انتقاد از علوم انسانی اما دلیل دیگری نیز دارد و آن اینکه، با اخراج استادهای این رشته، طیفِ گستردهای آخوند به عنوان مدرس به دانشگاه راه یافت که دادههای علمی همآهنگ ذهن و ذهنیت آنان نبوده و نیست. این عده، همچون خامنهای، فکر میکنند؛ همه علوم در قرآن موجود است. آنان نمیتوانند بپذیرند که نه تنها رشتههای علوم انسانی، بلکه دینشناسی نیز در دانشگاههای جهان، امروز با شیوههای مدرن پژوهش، تدریس میشود. شیوههای آموزشی دیرین سالهاست به تاریخ سپرده شده و تفاوت نیز در همین است. علوم انسانی آنجا که لازم آید، به تحلیل و تفسیر متون مقدس روی میآورد، بیآنکه به زیر سیطره آن درآید و اقتدار آن بپذیرد.
دانشگاه در عصر مدرن یعنی آزادی در تحقیق و تدریس به راه اهدافِ علمی.
آنجا که آزادی بر محیط دانشگاه حاکم نباشد، اندیشه به رکود دچار میگردد و رشد و شکوفایی از حرکت بازمیماند. دانشگاه را نمیتوان "ایدئولوژیک" اداره کرد و علوم انسانی را به ابزار بدل نمود. اگر به این کار اقدام شود، نتیجه فاجعه است، آنچه که جمهوری اسلامی امروز پس از سالها به آن گرفتار آمده است.
کوشش نافرجام سالیانِ رژیم در ایران که میخواست از دانشگاهها "حوزه علمیه" بسازد، به بنبست رسیده است. دوران سپریشده را نمیتوان در مکانی امروزین، در هستی انسان معاصر بازیافت. بحران علوم انسانی در آموزش عالی کشور در واقع بحران فکری نظامیست که میکوشد علم و دانش را به خدمت ایدئولوژی خویش درآورد.
مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران