قسمت بیست و یک آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت بیست و یک 21Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱
آپارتمان بی گناهان ۶-۲
هان از اسد می خواهد تا در مورد رادیو خوب تحقیق کنند. اسد هم همین کار را می کند و هان وقتی می فهمد وضع رادیو خوب نیست تصمیم می گیرد به صورت ناشناس رادیو را بخرد! اسد به هان گوشزد می کند که اگر اینجی از این موضوع خبردار بشود اصلا اتفاق خوبی نمی افتد. همان موقع پلیس به اسد زنگ میزند تا به خاطر ماشین قدیمی و قراضه اش که به هان داده خودش را برساند. هان مضطرب می شود و همراه اسد می رود. کسی در کوچه به ماشین اسد زده و پلیس هم به خاطر همین زنگ زده بوده.
" سریال آپارتمان بیگناهان قسمت بیست و یک 21Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱ آپارتمان بی گناهان ۶-۲هان از اسد می خواهد تا در مورد رادیو خوب تحقیق کنند"هان فورا می گوید که شکایتی ندارد و آنها را در کارشان می فرستد. اسد کمی از رفتار های او جا می خورد و می گوید: «داداش مگه قرار نبود این ماشین رو بندازی بره؟ » و با دیدن کیف کمری داخل ماشین تعجبش بیشتر هم می شود.
گلبن برای دادن داروهای پدرش وارد اتاق او می شود و می بیند که حکمت عکسی از خانواده قبلی اش را که تماشا میکرد فورا داخل کشو می گذارد. گلبن می گوید: «حتما دلت براشون تنگ شده. » و بدون این که لبخند بزند به سمت در خروجی می رود که حکمت می گوید: «یه رمان عاشقانه خوب برات کنار گذاشتم گلبن.
تو دوس داری. بردار بخون. » گلبن بغض می کند و می گوید: «دیگه دوست ندارم. » و اتاق را ترک می کند.
نریمان ظرف غذایش را که داخل یک تکه نان و هویج است برمیدارد.
"اسد هم همین کار را می کند و هان وقتی می فهمد وضع رادیو خوب نیست تصمیم می گیرد به صورت ناشناس رادیو را بخرد! اسد به هان گوشزد می کند که اگر اینجی از این موضوع خبردار بشود اصلا اتفاق خوبی نمی افتد"اگه همراه غمزه کنار او می نشیند و همبرگری که برای نریمان خریده را هم به او می دهد. غمزه با تمسخر می گوید: «اون از بوقه غذا نمیگیره! » نریمان این را که می شنود گازی به همبرگر می زند و خیلی از ان خوشش می آید. اگه می گوید: «اگه از این خوشت اومد فردا میبرمت یه همبرگری کیف کنی. » غمزه فورا می گوید که او هم پایه است و پسری که از او خوشش می آید هم به خاطر غمزه قبول می کند. نریمان که از ان پسر خوشش می آید با فهمیدن این که او هم می آید خوشحال می شود.
هان گوشی اش را در شرکت جا گذاشته و وقتی اسد آن را به در خانه می برد تا پس بدهد، گلبن در را باز می کند و خیلی سرد با اسد برخورد می کند. ناگهان متوجه می شود دست چپش حلقه ندارد و با خوشحالی می گوید: «مگه تو ازدواج نکردی؟ » اسد که خنده اش گرفته می گوید: «نه. ازدواج نکردم هیچی حتی نامزد هم ندارم. هیچی ندارم. » گلبن خیلی خوشحال می شود و صفیه که حرف هایشان را می شنود از راه می رسد و در را به روی اسد می بندد.
"همان موقع پلیس به اسد زنگ میزند تا به خاطر ماشین قدیمی و قراضه اش که به هان داده خودش را برساند"همان موقع اینجی مدام به هان زنگ میزند و صفیه که این را می بیند و از طرفی فهمیده اسد ازدواج نکرده می گوید: «این دوتا حتما ازدواج کردن! یه راه واسه فهمیدنش هست گلبن. شب باید کارت ملی هانو چک کنیم. اونجا وضعیت تاهلو مینویسه. »
اگه چند روزی است از پدرش خبر ندارد و نگرانش شده. اینجی به او می گوید که باید به این نبودن های پدرشان عادت کند و انقدر پیگیرش نباشد اما اگه می گوید: «یه حس بدی دارم از نبودش.
باید برم پیداش کنم. »
شب که هان به پشت بام می رود تا اینجی را ببیندد، صفیه و گلبن سراغ کیف پولش می روند و کارت ملی او را نگاه می کنند ولی همچین چیزی ننوشته و صفیه برای اطمینان تصمیم می گیرد فکر دیگری بکند و صبح به گلبن می گوید: «باید بریم اداره ثبت احوال گلبن. من که نمیتونم برم. تو باید بری. این یه مسئله مهم خانوادگیه.
"اسد کمی از رفتار های او جا می خورد و می گوید: «داداش مگه قرار نبود این ماشین رو بندازی بره؟ » و با دیدن کیف کمری داخل ماشین تعجبش بیشتر هم می شود"» گلبن گریه اش می گیرد و نمی خواهد برود اما صفیه او را راضی می کند.
وقتی اویگار می فهمد که دایی اش قصد فروختن رادیو در شرف ورشکستگی شان را دارد کمی مشکوک می شود.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران