قسمت صد و هشت آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و هشت 108Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۰۸
آپارتمان بی گناهان ۳۵-۱
صفیه حرف های ناجی و هان را شنیده و با تعجب و بغض به هان خیره می شود و می گوید: «من تورو دیگه نمیشناسم! تو ناجیو اون پایین زندونی کردی و کاری کردی من فکر کنم دیوونه م! چطور تونستی همچین کاری کنی؟! » هان با ناراحتی توضیح میدهد: «من فقط میخواستم حالش خوب بشه. اگه میمرد این تو بودی که ناراحت میشدی. اون وقت تورو واسه همیشه از دست میدادیم آبجی! » صفیه فریاد میزند: «تو ذاتا با این کارت منو از دست دادی! » هان می گوید: «من حتی واسه کاری که انجام دادم هم پشیمون نیستم. به خاطر تو باز هم انجامش میدم. » صفیه سیلی محکمی به او میزند!
هان با ناراحتی زیر پل می رود و خیال اینجی را می بیند که به او می گوید: «کم مونده منم همه چیزو بفهمم و ترکت کنم! » هان عصبانی می شود و از او می خواهد ساکت بشود.
"اون وقت تورو واسه همیشه از دست میدادیم آبجی! » صفیه فریاد میزند: «تو ذاتا با این کارت منو از دست دادی! » هان می گوید: «من حتی واسه کاری که انجام دادم هم پشیمون نیستم"همان موقع ناجی به او نزدیک می شود و کنارش می نشیند و می گوید: «اگه به من بود اصلا به صفیه چیزی نمیگفتم. تو هم اینجا تا صبح میشینی و به حال خودت غم میخوری یا کاری که لازمه رو میکنی؟ برای این که خوب بشی بهت یه فرصت میدم هیچی به زنت نمیگم. » هان می پرسد: «چرا این کارو میکنی؟ » ناجی می گوید: «به خاطر صفیه. قراره منو از دست بده. نمیخوام تورو هم از دست بده.
» و بعد می گوید: «تو و خواهرت خیلی مثل هم هستین. صفیه نمیتونه از اون خونه بیرون بره و تو هم هرجا بری خونه رو با خودت میبری... هردوتون باید از اون خونه نجات پیدا کنین. » و در آخر هم می گوید: «راستی یکم قبل با هرکی داشتی حرف میزدی، اونو ساکت کن. وگرنه بعدا تنها صدایی که میشنوی صدای اون خواهد بود.
"» صفیه سیلی محکمی به او میزند!هان با ناراحتی زیر پل می رود و خیال اینجی را می بیند که به او می گوید: «کم مونده منم همه چیزو بفهمم و ترکت کنم! » هان عصبانی می شود و از او می خواهد ساکت بشود"»
اسرا از گلبن و اسد می خواهد درست حسابی بشینند و صحبت کنند. گلبن به اسد می گوید: «من به خاطر قلب مهربونت بود که دوستت داشتم اسد. تو خواستی یه آدم ضعیف و ناتوان رو مجازات کنی! » اسد می گوید: «از این که به تو آسیبی بزنه ترسیدم گلبن. از بس دوستت دارم واسه همین. » گلبن لبخند میزند و خیلی خوشحال می شود.
وقتی اسد حرف های دلش را به گلبن میزند، اسرا گریه اش می گیرد و می گوید: «شماها خیلی خوشبختین. من تنها میمیرم... قدر همو بدونین. » اسد و گلبن برایش ناراحت می شوند.
صفیه در مورد معلم پرورشی هان از پدرش می پرسد.
"همان موقع ناجی به او نزدیک می شود و کنارش می نشیند و می گوید: «اگه به من بود اصلا به صفیه چیزی نمیگفتم"حکمت می گوید: «هان یه آخر هفته رفته اتاق معلمه و بعد هم برای این که جایی نره، هان درو قفل کرده. تا دو ساعت هرکاری کردن هان درو باز نمیکرده. بعد از اون زنه تصمیم گرفته بره... » صفیه کمی به خاطر هان ناراحت می شود و می ترسد.
اینجی به خانه پدربزرگش رفته و ممدوح می فهمد که ناراحت است و دلیلش را می پرسد.
اینجی می گوید: «نمیتونم بگم بابابزرگ. وگرنه بهم میگی بهت گفته بودم... من چون دلم براش تنگ میشه نمیتونم ازش دور بمونم... مثل همیشه. » اما بعد دلش می خواهد همه چیز را به پدربزرگش بگوید و وقتی فکر می کند با شنیدن کارهایی که هان کرده سکته می کند، منصرف می شود.
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و نه ۱۰۹ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و هفت ۱۰۷ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۰۹ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۰۷اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران