ناظران می‌گویند: افغانستان از آن ۱۱ سپتامبر تا این ۱۱ سپتامبر

ناظران می‌گویند: افغانستان از آن ۱۱ سپتامبر تا این ۱۱ سپتامبر
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۲۰ شهریور ۱۴۰۰

ناظران می‌گویند: افغانستان از آن ۱۱ سپتامبر تا این ۱۱ سپتامبر

۶ ساعت پیش

مجموعه "ناظران می‌گویند"، بیانگر نظر نویسندگان آن است. بی‌بی‌سی می‌کوشد تا با انتشار مطالبی از طیف‌های گوناگون، چشم‌انداز متنوع و متوازنی از دیدگاه‌ها ارائه دهد.

منبع تصویر،

Getty Images

توضیح تصویر،

حملات ۱۱ سپتامبر در آمریکا

بیست سال پیش، ایالات متحدۀ آمریکا برای مبارزه با تروریسم بین‌المللی به حضور نظامی ـ سیاسیِ سنگین در افغانستان دست زد و با استفاده از امکانات هژمونیکِ خود پای جامعۀ جهانی را نیز به این کشور باز کرد. این حضور که زیر عنوانِ «مداخله‌گرایی لیبرال» و سرکوب «حاکمیت غیرمسوول» قابل توصیف و تبیین بود، پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبرِ ۲۰۰۱ کلید خورد و پس از فراز و فرودهای فراوان، در ۳۱ اگوست ۲۰۲۱ خاتمه یافت.

اکنون در بیستمین سالگرد حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، این فرصت فراهم شده که مردم افغانستان دربارۀ این دو دهه بیندیشند و تحلیل کنند که چه چیزهایی از این رهگذر به دست آمده و چه چیزهایی از دست رفته و یا خواهد رفت.

افغانستان پیش از حملات ۱۱ سپتامبر

انزوا، عقب‌ماند‌گی و دورافتاد‌گی از تحولات جهانی، برجسته‌ترین مشخصاتِ افغانستان پیش از ۱۱ سپتامبر است. پنج سال حاکمیتِ متحجرانۀ طالبان پس از چهار سال جنگ‌های میان احزاب این کشور در دهه نود میلادی، افغانستان را به ویرانه‌‌ای خالی از تمام نشانه‌هایِ مدنیت و مُدرنیت تبدیل کرده بود.

"ناظران می‌گویند: افغانستان از آن ۱۱ سپتامبر تا این ۱۱ سپتامبر منیره یوسف‌زاده معاون پیشین وزارت دفاع افغانستان ۶ ساعت پیشمجموعه "ناظران می‌گویند"، بیانگر نظر نویسندگان آن است""امارت اسلامی طالبان"، یک رژیم ارتجاعی و استبدادیِ پیشامدرن بود که با مدرنیته و مدرنیزاسیون از بنیاد مشکل داشت و قادر به فهمِ درستی از جهانِ پیرامون خود نبود. یک ملا به عنوانِ «امیرالمومنین» بر سرنوشت میلیون‌ها افغان از قومیت‌ها، زبان‌ها، مذاهب و اندیشه‌های مختلف حاکم بود؛ تصمیم و ارادۀ او قانونِ شرعی و الهی پنداشته می‌شد، بی‌آنکه نیازی به تفکیک قوا و مراجعه به آرای مردم در قالب نهادها و سازمان‌های ملی و مردمی وجود داشته باشد. امیرالمومنین در محضر عام ظاهر نمی‌شد اما بزرگ‌ترین تصامیمِ کشوری و لشکری را به‌تنهایی می‌گرفت و سایر ملاها که در این دستگاه حضور داشتند نیز عامل اجرای قهریِ این تصامیم بودند. ساختار حکومت، ساده و بدوی و همۀ مسایل در شبکه‌یی کوچک از امراء و ملایان قابلِ حل‌وفصل بود.

در این دوره که دورۀ سیاه و سفید خوانده می‌شود، رنگ‌هایِ دیگر مجالِ بروز و ظهور نمی‌یافتند.

اقوام، زبان‌ها، فرهنگ‌ها و مذاهبِ مختلفِ کشور و همچنین زنان سرکوب می‌شدند ولی گروه‌های تروریستی و بنیادگرایِ اسلامی از سراسر جهان به عنوان رنگِ مطلوبِ حاکمیت در افغانستان میزبانی می‌شدند که القاعده بارزترین و خطرناک‌ترینِ آن‌ها بود.

  • بستگان قربانیان حمله سپتامبر: 'نقش عربستان را فاش کنید'
  • در یازده سپتامبر چه گذشت؟
  • پیام اشرف غنی از امارات: توطئه جانی در کمینم بود

افغانستان پس از حملات ۱۱ سپتامبر

افغانستان پس از حملات ۱۱ سپتامبر و واکنش آمریکا به آن، به قبرستانی بزرگ و متروک می‌مانست که ‌یک‌باره مورد توجه جهان قرار گرفته است. یک سویِ این توجه اگر قهر و ویرانگری بود که نصیب امارت اسلامی ‌شد، سوی دیگرش مهر و سازندگی بود که به مردم افغانستان ارزانی ‌گشت. جهان به یاد ‌آورد که چطور این جغرافیایِ استراتژیک را در میان دود و غبار به فراموشی سپرد و چطور این فراموشی، حاصلش جنون و تروریسمی شد که می‌توانست آمریکا و تمامِ جهان را به آشوب بکشد. جهان به رهبری آمریکا در صدد جبرانِ این فراموشی در قالب «مداخله‌گرایی لیبرال» برآمد؛ از همین‌رو تنها به مجازاتِ طالبان اکتفا نشد، بل تصمیم گرفتند رژیم استبدادی و حاکمیت غیرمسوولِ طالبان را سرنگون کنند و جای خالیِ آن را به یک دموکراسی پایدار بدهند که الگویی برای نوسازی سیاسی و اقتصادی در تمام کشورهای جهانِ سوم و خاورمیانه باشد. با این حساب، به‌سرعت رژیم طالبان از میان رفت، اداره‌های موقت و انتقالی با رویکرد دموکراتیک برای عبور از خلاء و بحران سیاسی شکل گرفتند، دولت‌سازی و نهادسازی‌هایِ مرتبط با آن شتاب یافتند، ارتش و پلیس ملی به عنوان حافظان و مدافعان نظمِ جدید ساخته شدند، قانون اساسیِ نو با رویکرد مدرن و مدنی تسوید و تصویب ‌شد، دولت و حکومتِ منتخب بر پایۀ انتخابات سراسری روی کار ‌آمدند، تفکیک قوا در قالبِ قوه‌های سه‌گانۀ مجریه، مقننه و قضاییه صورت گرفت، حضور پُررنگِ زنان در دولت‌داری و حکومت‌داری تضمین و تسجیل شد، آزادی بیان و حقوق بشر و رفع تبعیض در تمامِ اشکال و نمادهایش نیز به شعاری معتبر در ساختار نظامِ جدید مبدل گشت.

"پنج سال حاکمیتِ متحجرانۀ طالبان پس از چهار سال جنگ‌های میان احزاب این کشور در دهه نود میلادی، افغانستان را به ویرانه‌‌ای خالی از تمام نشانه‌هایِ مدنیت و مُدرنیت تبدیل کرده بود"

دموکراسی و جمهوریتِ بیست‌ساله اگرچه به انواعِ تبعیض‌ها، فسادها و قانون‌شکنی‌هایِ فراوان آلوده بود که باعث ناامیدی مردم ‌می‌شد؛ ولی به‌صورتِ کل در یک چنین نظامی، سیاست و اقتصاد به موازاتِ یکدیگر توانستند ساختار فیزیکی و معناییِ افغانستان را از نو بسازند و نسل بزرگی از زنان و مردانِ جوان را پرورش دهند که به تحصیلات دانشگاهی دست یافتند، در نهادهای مدرن و مدنی فعالیت کردند و به ارزش‌ها و نمادهای مرتبط با آن انس گرفتند، از جهانی‌سازی و مناسبات پیچیدۀ جهانی در سایۀ آن باخبر شدند و ‌دانستند که افغانستان در سیاستِ بین‌الملل چه اهمیتی دارد و چرا از آن انزوا به این اقبال جهانی رسیده و چرا این اقبال نیز هرازگاهی با خطر و تهدید روبه‌رو است. آنها به‌واسطۀ کامپیوتر و تلفنِ هوشمند با جهانِ اطلاعات مراوده کردند، به شاگردانی جسور و امیدوار در مشقِ دموکراسی و اعتراضِ مدنی تبدیل شدند که در انتخابات حضوری پُررنگ می‌یافتند و برای احقاق حقوقِ مدنی و شهروندیِ خود بی‌مهابا مبارزه می‌کردند.

این نسل بزرگ، همان طبقۀ متوسط شهری‌ است که همچنان می‌توانند سنت‌هایِ دست‌وپاگیر در صحنۀ اجتماع و سیاست را به چالش بکشند، نظام مُدرن در افغانستان را مطالبه کرده، آن را قوام و اعتلا بخشند و ادامۀ راه را برای نسل‌های بعدی هموار و آسان سازند.

افغانستانِ امروز ''''ازهم پاشیده است ''''

افغانستانِ امروز اما بر اثر یک معاملۀ بزرگ و تا حدی ناواضح، دولت و کشوری از هم پاشیده است. متأسفانه اشرف‌غنی در نقش داناترین و پُرمدعاترین زعیم افغانستان، این کشور را به لبۀ پرتگاه کشاند و رفت و جامعه بین‌الملل زیر بار سنگینِ معاهدۀ صلحی که در غیاب مردم افغانستان و بی‌اعتنا به اهدافِ مشترکی که بین دولت افغانستان و کشورهای عضو ناتو ایجاد شده بود، از افغانستان خارج شدند.

اکنون طالبان به عنوان نماد افغانستانِ منزوی و متروکه به صحنۀ قدرت بازگشته‌اند درحالی‌که دیگر ارتش و پلیسِ ملی وجود ندارد و نظام مدرنِ دولت‌داری متلاشی شده و خاکسترِ آن در اشکالِ انحصار قدرت و افزایش روزافزونِ فقر، بیکاری، جنگ و وحشت قابلِ لمس و رؤیت است.

افغانستانِ خاکسترگشتۀ امروز، حاصل بیست سال خشت روی خشت چیدنِ جامعۀ جهانی و مردم افغانستان است که با زلزلۀ صلح با طالبان فرو ریخت و ماه‌ها و شاید هم سال‌ها زمان نیاز است تا افغان‌ها و جهانیان از بهت و سرگردانیِ حاصل از این فروپاشی بیرون شوند و ببینند که چه کاری برای افغانستان، آمریکا و جهـان کرده می‌توانند.

افغانستانِ آینده یک علامت سوال بزرگ است

افغانستان آینده، یک علامت سوالِ بزرگ در یک برهه‌ زمانیِ مبهم است. چه اینکه بیست سالِ گذشته را با تمام تلخی‌ها و شیرینی‌هایش می‌توان به یک خواب یا نمایشِ پندآموز تشبیه کرد که تعبیر و تأویلش برعهدۀ خود افغان‌هاست. افغانستانِ امروز هیچ سرمایه‌ باارزش‌تر از حافظۀ به‌جا مانده از این خواب یا نمایش ندارد. بیست سالِ گذشته می‌تواند به افغان‌ها آموخته باشد که حتا اگر با اتکا به نیروهای بیگانه و منابعِ بادآوردۀ خارجی در افغانستان بهشتی از آزادی و عدالت بنا گردد، یک جرقه می‌تواند همه‌چیز را یک‌شبه به خاک و خاکستر تبدیل کند.

""امارت اسلامی طالبان"، یک رژیم ارتجاعی و استبدادیِ پیشامدرن بود که با مدرنیته و مدرنیزاسیون از بنیاد مشکل داشت و قادر به فهمِ درستی از جهانِ پیرامون خود نبود"

  • 'هزار چهره'؛ کمپین ترویج مطالعه کتاب در افغانستان
توضیح تصویر،

رضاکاران کمپین هزار چهره

با این وصف، آیندۀ افغانستان را این سه نیرو در تعامل با یکدیگر به ترتیبِ اهمیت رقم خواهند زد:

نیروی اول، نسلِ تحصیل‌یافته و طبقۀ متوسطی است که از چالش‌های سنت و مدرنیته و بازی‌های بزرگِ استراتژیک در افغانستان آگاه اند و به پشتوانۀ این آگاهی می‌توانند بر جریان‌های داخلی و بین‌المللیِ مرتبط با آیندۀ کشور اثرِ مطلوب بگذارند. مسلماً طالبان تغییر نکرده‌اند و اعلام کابینۀ انحصارطلبانۀ آنها نشانۀ واضحِ این ادعاست اما بدنۀ تغییریافتۀ جامعۀ افغانستان می‌تواند محرکه‌هایِ تغییر و گشایش را در فضای سیاسیِ کشور حتا در سایۀ اداره‌ی طالبان ایجاد کند.

نیروی دوم که بیست سالِ پیش مهم‌ترین عامل برای شکل دادن به آیندۀ افغانستان بود، اکنون به عاملِ درجه ۲ در آیندۀ این کشور تبدیل شده و آن جهانِ غرب و آمریکاست. اینکه آنها در بازی‌ها و رقابت‌های استراتژیکِ خطرناکی که در جهان جریان دارند، چقدر به مردم افغانستان و آیندۀ آنها دلبستگی خواهند داشت و چقدر ارزش‌های لیبرالی‌ را بر تنگناهایِ ریالیستی ترجیح می‌دهند. کوچک‌ترین انتظار از آنها، عدم به‌رسمیت‌شناسیِ حکومتِ انحصارگرایانۀ طالبان و یا اعمال فشار بر این گروه برای اصلاح رفتار و روشِ حکومت‌داری‌شان است و فراموش نکردن مردم افغانستان است چرا که با وضع بوجود آمده، اگر طالب از مردم قربانی نگیرد، که می‌گیرد، فقر و بی‌کاری آنها را به کام مرگ و نیستی خواهدکشاند.

نیروی سوم، طالبان و امارت اسلامی‌شان به عنوانِ «واقعیت دردناک موجود» است که دو دهه پیشتر یک شکست و حقارتِ بزرگ را از سوی جهان تجربه کردند و اکنون بر افغانستانی حاکم شده‌اند که اگرچه خاکستر شده اما شعله‌هایِ امید و سازنده‌گی را در بطنِ خود نهفته دارد.

پرسش این است که آیا طالبان این پتانسیل‌های نهفته را خفه می‌سازند یا در نهایت امر، به دلایل و فشارهای مختلفِ داخلی و خارجی، آنها را در مسیر بقا و سازندگی فعال خواهند ساخت؟

منابع خبر

اخبار مرتبط