تور ناهموار عاشقانههای نیویورکی
«عشق تمام فکر آدمی را تسخیر میکند» و البته روی زندگیاش، تصمیماتش، نوع نگاهش به اتفاقات مختلف و خیلی چیزهای دیگر تاثیر میگذارد. اما چقدر چیزی که با عنوان عشق در شعرها، قصهها و رویاها خلق میشود، با تجربه زیسته آدمها منطبق است؟ آن چیزی که مردم لابهلای تصویرهای رنگی فیلمها و سریالها با عنوان عشق میبینند، چقدر در زندگیهای واقعی عینیت دارد؟ چه کسی میتواند به ضرس قاطع بگوید احساسی که تجربه کرده یا میکند نامش عشق است یا نیست. اصلا عشق چیست و چقدر با تعریفهای فانتزی ذهنی آدمها قرابت معنایی دارد؟
وقتی سردبیر روزنامه نیویورکتایمز سال ۲۰۰۴ تصمیم گرفته ستونی با نام «عشق مدرن» راه بیاندازد و راوی داستانهای عاشقانه آدمها شود، هدفش دقیقا همین بود که از چیزی بگوید که در دنیای واقعی بین آدمها اتفاق میافتد. احساساتی که تجربه میکنند. تلخیها و شیرینیها.
"«عشق تمام فکر آدمی را تسخیر میکند» و البته روی زندگیاش، تصمیماتش، نوع نگاهش به اتفاقات مختلف و خیلی چیزهای دیگر تاثیر میگذارد"اشکها و لبخندها. شکستها و پیروزیها. در یک کلمه پا را فراتر از خیالهای واهی و داستانهای رمانتیک و ساختگی که به خورد آدمها داده شده بگذارد و برود سراغ تعریف وسیعتری از عشق. این ستون راه افتاد و با بازخورد فوقالعادهای که داشت، یک کتاب، یک پادکست و یک سریال با همین نام از دلش بیرون آمد.
فیلمنامه «عشق امروزی» را جان کارنی بر اساس همان ستون هفتگی نوشت و بعد هم قصه زندگی آدمهای آن ستون را در قالب سریال آنتولوژی ساخت؛ در سریالهای آنتولوژی هر اپیزود یک موضوع و یک ژانر متفاوت دارند و حتی بازیگرهای هر اپیزود با یکدیگر متفاوت است. این استقلال فردی اپیزودیک باعث میشود که مخاطب اگر به هر دلیلی با هر قسمتی نتوانست ارتباط بگیرد، بتواند به راحتی سراغ قسمت دیگری برود.
نداشتن پیوستگی داستانی این انتخاب را به مخاطب میدهد که بتواند اپیزودها را پس و پیش نگاه کند. وقتی خبر ساخته شدن سریال «عشق امروزی» راهی رسانهها شد، خیلیها نوشتند که قصههای عاشقانهی ستون نیویورکتایمز در بهترین حالت ممکنشان مخاطب خود را دارند و شاید واقعا تصویرسازی آنها در قالب یک اپیزود چیزی به ارزشش اضافه نکند. اما وقتی اکتبر ۲۰۱۹ آمازون فصل اول این سریال را منتشر کرد، نظرها برگشت. با پخش هر اپیزود کامنتهای بسیاری بود که روانه میشد. در واقع این اپیزود سوم بود که ثابت کرد واقعا گاهی قصهها اگر تنها در کلمات محدود شوند، ابتر میمانند و تصویرها با قدرت فوقالعادهای که دارند میتوانند کاری کنند کارستان.
"در یک کلمه پا را فراتر از خیالهای واهی و داستانهای رمانتیک و ساختگی که به خورد آدمها داده شده بگذارد و برود سراغ تعریف وسیعتری از عشق"اپیزود سوم که کارگردانیاش را خود جان کارنی بر عهده داشته داستان دختری را روایت میکند که دچار اختلال دو قطبیست. بازی دقیق و به اندازه آنا هتوی و کارگردانی درست کارنی، مخاطب را میبرد وسط ماجرا تا تمام جزئیات فضای دوگانه کاراکتری که با اختلال دو قطبی میجنگد به او القا شود. چیزی که حتما تاثیرش از خواندن یک ستون روزنامه بیشتر است. با پخش این اپیزود بود که نگاه منتقدها تغییر کرد و دیگر سریال «عشق امروزی» را صرفا یک مقاله تصویری ندانستند. مدیوم تصویر به داستان منتشر شده در ستون روزنامه جان بخشید و بعدها اگر کسی میخواست تماشای این سریال را به دیگران توصیه کند، میگفت از اپیزود سوم شروع کن! طبعا با توجه به سبک آنتولوژی این سریال خللی در ماجرا هم وارد نمیشود و مخاطب از همان لحظه اول با چیزی مواجه میشد که به دیدن دیگر اپیزودها هم ترغیبش میکرد.
آدمهای سریال «عشق امروزی» زن باشند یا مرد، هر کدام از یک کاراکتر مجزا میآیند و معرف طیف خاصی هستند.
با بعضی از کاراکترها میشود همذاتپنداری کرد و بعضی دیگر فقط قصهشان تماشاییست. کوتاه بودن زمان هر اپیزود که حدودا ۳۰دقیقهست، سرعت روایت قصه را زیاد کرده که خیلیها معتقدند همین باعث میشود مخاطب اصلا به آن معنا درگیر هیچ شخصیتی نشود. چرا که داستان با ریتم تندی تعریف میشود و به پایان میرسد. خیلیهای دیگر البته این را خاصیت این سریال میدانند و نقدی به آن ندارند؛ به اعتقاد این دسته، در «عشق امروزی» مخاطب قرار است شکلهای متنوعی از آدمها را با ویژگیها و داستانها و دغدغههای متفاوت ببیند تا بداند زیر پوست هر آدمی که در یک موقعیت ارتباط عاطفی، کاری یا غیره قرار گرفته، چه چالشهایی وجود دارد. در واقع سریال به طور ویژه با کاراکترهایش کاری ندارد که نیازی به همذاتپنداری مخاطب با آنها وجود داشته باشد، بلکه چالشهای را بازگو میکند و به طور دقیق روی نحوه حل کردن چالشها تمرکز دارد.
تا این پیام را به مخاطب برساند که هر آدمی، فارغ از تمام خوبیها و بدیهایش در دنیای ارتباط با دیگران، با هر مدلی ارتباطی که دارد یا میخواهد داشته باشد، باری از چالشها و اتفاقات در پیچهای مختلف زندگی روبهرویش قرار میگیرد.
"این استقلال فردی اپیزودیک باعث میشود که مخاطب اگر به هر دلیلی با هر قسمتی نتوانست ارتباط بگیرد، بتواند به راحتی سراغ قسمت دیگری برود"مهم نحوه مواجهه با آن چالشهاست. مهم این است که آدمهای دنیای امروز یاد بگیرند که چطور راهی برای عبور از چالشها پیدا کنند. چیزی که حلقه مفقوده بسیاری از روابط امروزیست و سریال «عشق امروزی» سعی میکند روی این بخش مغفول، نور بتاباند.
مورین رایان در نیویورکتایمز نوشته:« در سریال عشق امروزی، صحنههایی از پرتاب دارتهای پرخاشگرانه دو زوج به یکدیگر دیده میشود که شاید پیش از این کمتر به آنها پرداخته شده باشد. این اما خوب است. یعنی اینجا اولین باریست که با وجود پرتاب دارتها اما تلاشهای سازنده زوجها برای زنده نگه داشتن رابطهای که در حال مرگ است هم دیده میشود.» به اعتقاد او «عشق امروزی» با وجود این که تلخیهای ارتباطات انسانی را هم به طرزی عریان نمایش میدهد اما در نهایت آرامشبخش است؛ جنسی از آرامش که با یک صندلی راحتی، یک آتش گرم و یک فنجان چای داغ در یک شب سرد فراهم میشود.
با همه نقدهای مثبت و منفی، فصل اول در نهایت نمره قبولی را آورد و آمازون ساخت فصل دوم را تمدید کرد.
«تعریف عشق کار دشواریست. واقعا غیرممکن است. این اما بهانهای نیست که مخاطب توقعش را از فصل دوم سریال پایین بیاورد و خودش را قانع کند که بهترینهای ستون نیویورکتایمز در فصل اول پخش شدهاند. در فصل دوم، هشت قسمت دیگر هر کدام به نوعی ژانرهای مختلف عشق را بین آدمها نمایش میدهد؛ روابطی آغشته به غم و اندوه، متاثر از شانس، ناشی از طرد شدن و غلبه از طریق تراژدی و… فارغ از موضوع و جزئیات روایت، تاثیر احساسی هر ۳۰دقیقه چیزیست که محل قضاوت مخاطب میشود.» اینها را رکسانا حدادی در سایت خبری «راجربرت» مینویسد و در تکمیل حرفش این را هم اضافه میکند که «ساختن عشق واقعی در نیمساعت کار سختیست و در تمام قسمتهای این سریال، قصه کاملی شاید نبینیم. عشق امروزی ایدههای بسیار جالبی دارد و در هر قسمت به موضوع بسیار جذابی میپردازد اما زمان کوتاه اجرا اجازه نمیدهد که روابط شخصیتها یا قوسهای عاطفی به طور کامل رشد کنند یا نفس بکشند.»
با این همه اما مجموع نظرسنجیها درباره سریال «عشق امروزی» به این جمعبندی میرسد که سریال به دلیل تنوع نگاهش به شکلهای مختلف رابطه و بیان چالشها به همراه راهحلی برای هر چالش، حتما ارزش یکبار دیدن را دارد.
"نداشتن پیوستگی داستانی این انتخاب را به مخاطب میدهد که بتواند اپیزودها را پس و پیش نگاه کند"مخاطب بعد از دیدن این سریال دریچهای به رویش باز میشود که میتوان چالشهای عاطفی را طور دیگری هم دید و با آن دست و پنجه نرم کرد. زمان میگذرد و عمر به خط پایانش میرسد. آنجاست که دیگر چیزی جز خاطرهها برایمان نمیمانند و خرواری فکر بر سرمان میریزد که کجا پایمان را درست برداشتیم و کجا مته به خشخاش گذاشتنمان بیراه بود.
۲۴۵۲۴۵
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران