قسمت صد و سی و هفت صداقت‌ سیز

پندار - ۹ آبان ۱۴۰۱

   سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و سی و هفت 137Sedaghatsiz Serial Part ۱۳۷

آسیه و جاویدان به کافی‌شاپ می‌روند. آسیه به عمد به دستشویی می‌رود تا جاویدان وارد شدن ولکان به طلافروشی را ببیند. جاویدان سریع با درین تماس می‌گیرد و می‌گوید ولکان به طلافروشی رفته و حتماً قصد دارد برای او هدیه بخرد. درین یادش می‌آید که او و ولکان قرار است با هم شب به رستوران بروند و ولکان گفته بود او را سوپرایز خواهد کرد. او خوشحال می‌شود.

"   سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و سی و هفت 137Sedaghatsiz Serial Part ۱۳۷ آسیه و جاویدان به کافی‌شاپ می‌روند"بعد از قطع تماس جاویدان آسیه پیش او برمی‌گردد. ولکان با وکیلش قرار می‌گذارد و املاکی را که انتخاب کرده معامله می‌کند. او به وکیل می‌سپارد که املاک دیگری هم برایش پیدا کند.

آسیه به بیمارستان می‌رود. دریا پیش آسیه می‌آید و می‌گوید جیران مشکلی ندارد و مشخص است به عمد کاری کرده که نیل و سرجون به ماه عسل نروند.

او می‌گوید با این وضعیت در دوران بارداری جیران، نیل و سرجون اذیت خواهند شد. ولکان با آسیه تماس می‌گیرد و آسیه برای این‌که زیاد در دسترس ولکان نباشد جواب نمی‌دهد.

درین به طلافروشی می‌رود و از صاحب آنجا می‌خواهد عکس جواهری که ولکان خریده را نشان بدهد. طلافروش وانمود می‌کند که ولکان آن را برای درین خریده و عکس را به او نشان می‌دهد. درین با دیدن عکس گردنبند ذوق می‌کند.

"جاویدان سریع با درین تماس می‌گیرد و می‌گوید ولکان به طلافروشی رفته و حتماً قصد دارد برای او هدیه بخرد"بعد از رفتن درین طلافروش با آسیه تماس می‌گیرد و می‌گوید خواستۀ او را انجام داده. آسیه از او می‌خواهد که با ولکان تماس بگیرد و بگوید عکس گردنبند را به درین نشان داده است.

آسیه هماهنگی‌های لازم را با پِلین انجام می‌دهد و برای رفتن به سمینار استانبول آماده می‌شود. کمی بعد ولکان به بیمارستان می‌رود و سراغ آسیه را می‌گیرد. پِلین می‌گوید آسیه برای سمینار به استانبول رفته و می‌خواهد شب تولدش آنجا باشد و برنمی‌گردد.

ولکان کنجکاو می‌شود که آسیه با چه کسی می‌خواهد تولدش را جشن بگیرد. طلافروش با ولکان تماس می‌گیرد و می‌گوید درین به آنجا آمده و شاید ولکان را در حال رفتن به آنجا دیده و پرسیده او چه چیزی خریده و طلافروش هم گفته او یک گردنبند خریده. ولکان می‌گوید برای خرید یک گردنبند دیگر برای درین دوباره به آنجا می‌رود.

دریا هنگام مرخص کردن جیران به عمد می‌گوید امشب قرار است به استانبول برود چون با آسیه جشن تولد می‌گیرد. جیران با درین تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد که آسیه قرار است با دوستانش در استانبول جشن تولد بگیرد.

"درین یادش می‌آید که او و ولکان قرار است با هم شب به رستوران بروند و ولکان گفته بود او را سوپرایز خواهد کرد"درین می‌گوید او و ولکان امشب با هم هستند و نگران این‌که ولکان بخواهد به استانبول برود نیست.

ولکان با پِلین تماس می‌گیرد تا اسم و آدرس هتل آسیه را بگیرد. پلین را اسم هتل را می‌گوید و با تردید می‌گوید اتاق به اسم آراز آتش اوغلو رزرو شده. ولکان عصبی می‌شود. ولکان دنبال درین می‌رود تا برای شام بیرون بروند.

درین به آرایشگاه می‌رود و به خودش می‌رسد و منتظر ولکان می‌ماند. ولکان پنهانی با دستیارش تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که کمی بعد با او تماس بگیرد و بگوید سر ساختمان دعوا شده و ولکان حتماً باید به آنجا برود.

ولکان درین را سوار می‌کند و در مسیر دستیار ولکان تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد سر ساختمان بیاید. درین کلافه می‌شود اما ولکان می‌گوید ناچار است که برود. او دوباره به سمت خانه برمی‌گردد.

"دریا پیش آسیه می‌آید و می‌گوید جیران مشکلی ندارد و مشخص است به عمد کاری کرده که نیل و سرجون به ماه عسل نروند"قبل از این‌که درین پیاده شود ولکان می‌گوید هدیه سوپرایز او را می‌خواهد بدهد. او جعبۀ گردنبند را به درین می‌دهد. درین اول خوشحال می‌شود اما با دیدن گردنبند که با عکس گردنبندی که دیده بود فرق دارد جامی‌خورد و عصبی می‌شود. او از ماشین پیاده می‌شود و بعد از رفتن ولکان سریع سوار ماشین خودش می‌شود و مطمئن است که ولکان می‌خواهد پیش آسیه برود.

ولکان در مسیر با هتل تماس می‌گیرد و در مورد رزرو آراز سؤال می‌کند.

متصدی هتل می‌گوید اتاقی به این اسم رزرو نشده. ولکان متعجب و سردرگم می‌شود. درین به استانبول می‌رسد و اسم هتل را از جیران می‌پرسد. ولکان به هتل می‌رسد و متوجه می‌شود آسیه در کافه نشسته. او پیش آسیه می‌رود.

"ولکان با آسیه تماس می‌گیرد و آسیه برای این‌که زیاد در دسترس ولکان نباشد جواب نمی‌دهد"آسیه خودش را متعجب نشان می‌دهد. ولکان می‌گوید برای تبریک تولد آسیه آمده و سپس هدیه را به او می‌دهد. آسیه تشکر می‌کند و گردنبند را در گردنش می‌اندازد و می‌گوید برای شام قرار دارد و می‌خواهد برود. ولکان کنجکاو می‌شود که آسیه با چه کسی قرار دارد. آسیه جوابی نمی‌دهد و به سمت در می‌رود.

درین وارد می‌شود و با دیدن آسیه سراغ ولکان را می‌گیرد. آسیه که درین را دیده بود و به ولکان علامت داده بود که پنهان شود تا دردسر درست نشود به درین می‌گوید نمی‌داند ولکان کجاست و هر لحظه ممکن است از هرجا بیرون بیاید. سپس گردنبندش را نشان می‌دهد و با طعنه می‌گوید هدیه تولدش است. درین با دیدن گردنبند شوکه و عصبانی می‌شود. آسیه بیرون می‌رود.

"درین به طلافروشی می‌رود و از صاحب آنجا می‌خواهد عکس جواهری که ولکان خریده را نشان بدهد"ولکان از در پشتی بیرون می‌رود و سوار ماشین می‌شود.

درین با ولکان تماس می‌گیرد می‌گوید می‌داند او به استانبول آمده و او را تعقیب کرده. ولکان عصبی می‌شود و می‌گوید او از سر ساختمان به استانبول آمده و وقتی می‌فهمد درین به هتل آسیه رفته خودش را عصبی و حق‌به جانب نشان می‌دهد.

آسیه سر قرار ملاقاتش با اونور در رستوران می‌رود. او به اونور در مورد درین هشدار می‌دهد و می‌گوید درین خطرناک است و فقط به خاطر حسادت ولکان به او نزدیک شده و ازدواج آن‌ها دروغ نیست و درین واقعاً عاشق ولکان است.

اونور تعجب می‌کند.

ولکان به هتل دنبال درین می‌رود و به‌خاطر آمدن او به هتل و شک کردن به ولکان با او بحث می‌کند. درین می‌گوید گردنبندی که برای آسیه خریده را دیده است. ولکان انکار می‌کند که چنین هدیه‌ای برای آسیه خریده. درین عصبانی می‌شود و می‌گوید ولکان دروغ می‌گوید.

"آسیه از او می‌خواهد که با ولکان تماس بگیرد و بگوید عکس گردنبند را به درین نشان داده است"ولکان قانع نمی‌شود و دست پیش می‌گیرد و از درین ایراد می‌گیرد و می‌گوید او آبرویشان را پیش آسیه برده و اگر یک‌بار دیگر در مورد آسیه دردسر درست کند او را ترک می‌کند.

درین ساکت می‌شود و آنها با هم به خانه برمی‌گردند. در خانه درین ابراز پشیمانی می‌کند و از ولکان عذرخواهی می‌کند. روز بعد ولکان دسته گلی می‌خرد و به خانۀ آسیه می‌رود. نیل به عمد به ولکان می‌گوید آسیه شب به تکیرداغ نیامده و از استانبول مستقیم به بیمارستان رفته است.



در بیمارستان گونول اتاق آسیه را تخلیه می‌کند و آن‌جا را به‌عنوان رییس بیمارستان اتاق خودش می‌کند و اتاق کوچک انتهای راهرو را برای آسیه می‌گذارد. آسیه عصبی می‌شود اما چیزی نمی‌گوید.

درین با ولکان تماس می‌گیرد و می‌گوید شب با هم بیرون بروند. ولکان که هنوز از درین دلخور است می‌گوید بهتر است درین مدتی تنها باشد. درین حرصش می‌گیرد و با اونور تماس می‌گیرد تا ولکان را حرص بدهد.

"آسیه هماهنگی‌های لازم را با پِلین انجام می‌دهد و برای رفتن به سمینار استانبول آماده می‌شود"اونور طبق گفته‌های آسیه به درین می‌گوید حس می‌کند او قصد طلاق ندارد. درین انکار می‌کند. اونور به عمد از درین می‌خواهد که به خانه‌اش برود تا در مکان عمومی با آمدن ولکان دردسر درست نشود. درین شوکه می‌شود و به ناچار قبول می‌کند.

اونور با آسیه تماس می‌گیرد و می‌گوید درین قرار است به خانۀ او برود.

آسیه از پلین می‌خواهد دم خانۀ اونور برود و پنهانی از درین و اونور عکس بگیرد. درین به خانۀ اونور می‌رود. اونور با عصبانیت به او می‌گوید می‌داند همه‌چیز را دروغ گفته و برای تحریک حسادتش با اونور رابطه برقرار کرده و قصد طلاق ندارد. درین انکار می‌کند و می‌گوید آسیه این حرف‌ها را به اونور زده تا ذهن او را مسموم کند. سپس می‌گوید اول دروغ گفته بود اما حالا نسبت به اونور حس دارد.

"پِلین می‌گوید آسیه برای سمینار به استانبول رفته و می‌خواهد شب تولدش آنجا باشد و برنمی‌گردد"اونور جلوی درین می‌رود و می‌گوید باید حرفش را ثابت کند. سپس ناگهان درین را می‌بوسد. همان لحظه پلین از در پشتی از آن‌ها فیلم می‌گیرد و آن را برای آسیه ارسال می‌کند. درین اونور را پس می‌زند و سریع از خانه بیرون می‌رود. او پلین را در کوچه می‌بیند و مطمئن می‌شود که آسیه او را فرستاده و پلین را تهدید می‌کند که چیزی به آسیه نگوید.

همان لحظه آسیه با درین تماس می‌گیرد و با طعنه می‌گوید بالاخره درین هم طعم خیانت را چشید. درین به شدت عصبانی می‌شود.

ممنون از این‌که با من همراه بودید، خدانگهدار.

قسمت بعدی - سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و سی و هشت ۱۳۸ قسمت قبلی - سریال صداقت‌ سیز قسمت صد و سی و شش ۱۳۶ Next Episode - Sedaghatsiz Serial Part ۱۳۸ Previous Episode - Sedaghatsiz Serial Part ۱۳۶

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۹ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۹ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۵ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱