سریال جیران قسمت ۱۲ دوازدهم
شاه میگوید من ناصرالدین شاه قاجار مادرم مهد علیا را سرافکنده کردم. مادرم آخ نگفت که من مکدر نشوم. حرفی نداری خاتون؟ جیران میگوید من از پیش کسی میآیم که اندرونی پر زرق و برقش به زندان هارونالرشید شبیهتره تا خوابگاه یک شاهدخت.
دل شکسته همشیره شما ملکزاده خانم کبادهکش نمیخواد؟ ناصرالدین شاه میگوید معلوم است که نمیخواهد. به فتوای ۷ منجم صاحبقران شدن ما در گروی این وصلت است. توقع نداشتیم سوگلی ما با حمایت بیجا روغن بیندازد به آتش عصیان همشیرهمان.
جیران میگه اگر کمینه اینقدر خطاکاره دیگه چرا خط نوشتید برای آزادیش؟ میذاشتید شریک حصر همشیرهتون باشه
ناصرالدین شاه به او میگوید به من نگاه کن من پادشاه ایرانم هر طرف سر بچرخونی زن می بینی و زن هم یعنی ماجرا اینجا هر روز ماجرا میبینی نباید وارد بشی به هر ماجرایی تو با باقی زنها برای من فرق داری حتی با ملک زاده و ملکجهان.
"سرش که گرم میشود بلندش میکنند و میرقصند.این را هم ببینید: سریال راز بقا قسمت ۶ ششروشن یکی خواجهها مسئول مراقبت از سارای گرجی است"نبین نشنو، باش تو فقط باش برای من باش و ابراز عشق میکند. میگوید کاری نکن که از خواب خوش بیدارم کنی دلبرکم. جیران میگوید پادشاه را اگر خواب برد که هیچ، مملکت را آب میبرد.
شاه میگوید: دل من چون به عشق مایل شد عشق در گردنش حمایل شد تا بوده این حمایل به دست یار بوده طوری نکش که از خواب عشقت بپرم زنهار زنهار بیداری این سلطان تعریفی نداره.
سیاوش در نبود کسی که زنش وضع حمل کرده است را به دروازه فرا میخوانند که میرزا بنویس شود. یک نفر هم آمده که او را ببیند. رحمت است.
میگوید رفتم کوهسار گفتند که اینجایی. از او میپرسد توانستی کدخدا را راضی کنه لیلا را به تو بدهد یا نه؟ رحمت اشک میریزد.
لیلای او را هم از او گرفتهاند. این را در شبنشینی یک قهوهخانه میگویند و مینوشند به سلامتی همه عاشقان ناکام. سرش که گرم میشود بلندش میکنند و میرقصند.
این را هم ببینید: سریال راز بقا قسمت ۶ شش
روشن یکی خواجهها مسئول مراقبت از سارای گرجی است. نقره به خاطر ندیدن شازده بصیر میل به رفتن به آنجا را ندارد.
"خواجه می گوید نکنه اون حرومزاده هیز به تو نظر داره؟— ملکزاده در اتاق خود خوابیده کف زمین بدون بچههایش و آواز غریبی میخواند و گهواره خالی را تکان میدهد"خواجه می گوید نکنه اون حرومزاده هیز به تو نظر داره؟
—
ملکزاده در اتاق خود خوابیده کف زمین بدون بچههایش و آواز غریبی میخواند و گهواره خالی را تکان میدهد. در باز میشود و مهدعلیا وارد میشود و بالای سرش میآید. مهدعلیا میگوید: شاهدخت به مادرش سلام نمیکند. بار کج به منزل نمیرسد دخترم. صاف کن بارت رو، رو کن به منزل.
ملکزاده میگه بار کج بهتر از یار کجه. از کی تاحالا زندانبان به فکر زندانیشه؟
چرم بلغاری رو میموانی سفت و لجوج و به درد نخور
چرم بلغار شرف داره به سمبه تاتار
دلم ریش ریشه از جفات سمبه سلطنت قاجاری.
به مادرش میگه هیچ کس به درد خودش نمیمیره مادر. نه داماد فخر دورانت نه دختر دل ریشت. قاتل هردومون تویی مادر.
مهد علیا می گه آب بکش دهنت رو، حیف خون قاجاری که توی رگ توئه.
ملک زاده و می گوید که خون قجری سرخه ولی من بالاتر از سیاهی رنگی نمی شناسم و خودش را دختر هند جگرخوار مینامد که مهدعلیا توی صورتش سیلی میزند و خون میاید. مهدعلیا می گوید چرا خون به چگرم میکنی دستم بشکنه نمی خواستم.
بیشتر ببینید:
سریال خسوف قسمت ۲۹ بیست و نهم
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
اولین تصویر از مهران مدیری در سریال پدر گواردیولا
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ قبلی بعدی
اما ملک زاده می گوید می خواستی، بعد کشتن امیر هم گفتی نمیخواستم ولی می خواستی تمام وجودت کینه و نفرته.
"من که نذاشتم تاج ناصر رو ازش بدزدن و آب توی دل دخترم تکان بخورد همردیف اشقیا هستم؟ دستم درد نکنه با این دختر بزرگ کردنم و از اتاق خارج میشود "به دلم داغ گذاشتی چون به دلت داغ گذاشته بود امیر.
این را هم ببینید: سریال راز بقا قسمت ۱ اول
مادرش را متهم میکند که عاشق امیرکبیر بوده است و امیر را کشته است چون تن به ازدواج با والده سلطانی چون تو نداد.
خوم شنیدم به ناصر می گفتی رسم عهد باستانه که بیوه شاه زن صدر اعظم بشه. ملک زاده می گه من که می دونستم خمیرت از کینه و انتقامه موقعی که گفتی من با امیر ازدواج گنم هزار بار گفتم نه ولی تو نگذشتی.
مهدعلیا می گوید یعنی من اینقدر خوار و ذلیل شده بودم که عاشق آشپز زاده فراهانی بشم؟
عزای شوهر کر و کورت کرده، سودا زده شدهای.
ملک زاده رد می کند و می گوید اگر یک نفر در دنبا بدونه که من راست می گویم تویی.
میگوید پدرم فتنهها در تو دیده بود که عاشق خدیجه شد. تا دنیا دنیاست اسمت هم ردیف اشقیاست. هم ردیف شمر.
ایرانی یتیم شد بعد از مرگ امیر من و مهدعلیا می گه بینوا ملتی که پس از سقط شدن صدر اعظم دسیسه چینی چون امیر تو یتیم بشه.
مهد علیا میگوید یه عمر به اسم شوهر داشته باشی و به رسم نداشته باشی نمی دونی بیشوهری یعنی چی. سه هووی عقدی و چهل صیغهای نداشتی.
من که نذاشتم تاج ناصر رو ازش بدزدن و آب توی دل دخترم تکان بخورد همردیف اشقیا هستم؟
دستم درد نکنه با این دختر بزرگ کردنم و از اتاق خارج میشود .
مهدعلیا در خلوت خودش میرقصد و گردنبند میترایی ماه را میاندازد.
زنی از کالسکهای در جای پایین شهر پیاده می شود و وارد خانهای می شود.
مهدعلیاست …
مهدعلیا با مردی صحبت میکنه که او را مردترین مرد دارالخلافه می نامه. ملکزاده کجاست که محبوب من رو ببینه.
این را هم ببینید: دانلود فیلم دینامیت کامل و بدون سانسور [نسخه کامل]
مشغول قهوه درست کردنه می گه دخترم نمیدونه بیچاره نمی دونه چه محبوبی دارم بیرون حرم.
میبینیم که مرد سلمان است پیش قراول کاخ. میگوید با هرجرعه قهوهای که آماده شده دستان شماست باید نعره بزنم درود بر مهدعلیای ایران زمین.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران