قسمت دویست و نوزده آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت دویست و نوزده 219Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱۹

آپارتمان بی گناهان

۶۴-۱

ناجی از پشت پنجره با شوق محو تماشای صفیه است اما فکرهای بد دوباره به سر صفیه هجوم می آوردند و او زیرلب می گوید: «داره لبخند می زنه. حتما دلش برام می سوزه.» و فورا پنجره را می بندد. دکتر می پرسد: «تو چشم هاش دلسوزی بود یا دلتنگی؟ تو متوجه کار بزرگی که کردی هستی؟ وقتی اون صدایی رو که بهت میگه نمی تونی ساکت کنی همه چیز کم کم درست میشه.» صفیه می گوید: «اون صدا ساکت نمیشه. وقتی شما برید باز هم حرف زدن رو شروع می کنه.» دکتر می گوید: «اون صدای مادرت نیست. صدای خودته.

"دکتر می پرسد: «تو چشم هاش دلسوزی بود یا دلتنگی؟ تو متوجه کار بزرگی که کردی هستی؟ وقتی اون صدایی رو که بهت میگه نمی تونی ساکت کنی همه چیز کم کم درست میشه.» صفیه می گوید: «اون صدا ساکت نمیشه"تو هم مثل وقتی مادرت تو رو سرزنش می کرد خودت رو سرزنش می کنی.» او از صفیه می خواهد وقتی این صداها دوباره به گوشش رسیدند از خانه بیرون برود یا به آسمان و پرنده ها نگاه کند. صفیه می گوید هیچ کدام از این کارها را نمی تواند بکند و دکتر از او می خواهد رادیو را روشن کند و بعد آن را خاموش کند و می گوید درست مثل همین می تواند صداهای ذهنش را هم خاموش کند.

ناجی با یک دسته گل بابونه به در خانه می رود اما همین که می خواهد در بزند یاد توصیه دکتر می افتد که گفته بود فعلا بهتر است به دیدن صفیه نرود و به او فرصت بدهد. او گل ها را همانجا می گذارد و برمی گردد.

جیلان برای پرسیدن حال صفیه به در خانه اش می رود اما صفیه فورا می گوید: «خودش رو تو موتورخونه حبس کرده. دیگه نمی تونین با هم باشین. کس دیگه ای تو زندگیته.» جیلان با درماندگی می گوید: «هیچ کس تو زندگیم نیست.

اینو گفتم چون ما برای هم خوب نیستیم.» صفیه می گوید: «تا وقتی تو هستی خان نمی تونه کس دیگه ای رو دوست داشته باشه. تو هم مثل من تنها می میری. بودن با خان از تنها موندن ترسناک تره؟» جیلان تایید می کند و وقتی می خواهد برود صفیه می گوید: «من به خوب بودن برادرم نیاز دارم.» جیلان می گوید: «از دست من کاری برنمیاد صفیه!» صفیه می گوید: «ما نمی تونیم جدایی رو تحمل کنیم. منو ببین! می خوای اونم مثل من بشه؟»

خان در زیرزمین با مانکنی که به جای جیلان گذاشته حرف می زند و می گوید: «ما اصلا نمی تونستیم با هم باشیم. تو خیلی خودسری.

"تو هم مثل وقتی مادرت تو رو سرزنش می کرد خودت رو سرزنش می کنی.» او از صفیه می خواهد وقتی این صداها دوباره به گوشش رسیدند از خانه بیرون برود یا به آسمان و پرنده ها نگاه کند"هیچ مردی نمی تونی اینو تحمل کنه.» او صدای جیلان را می شنود و مانکن را پنهان می کند. جیلان حالش را می پرسد و خان می گوید: «تو نباید اینجا باشی. دیگه یه مرد تو زندگیت هست. چرا باهاش نمیری نیویورک؟» جیلان می گوید: «هیچکس تو زندگیم نیست. اون مرد دوستم بود.

به زودی پدر میشه.» خان می گوید: «من داشتم مردی رو که داشت پدر میشد با ماشین زیر می گرفتم. می خواستم اونو اینجا زندانی کنم. نمی تونم تو رو کنار کس دیگه ای ببینم.» جیلان با وحشت گریه می کند و از او می خواهد ادامه ندهد. خان از او می خواهد که قول بدهد هیچ مردی را در زندگی اش راه ندهد و جیلان با درماندگی قبول می کند. خان می گوید: «گاهی برات ناراحت میشم.

"او گل ها را همانجا می گذارد و برمی گردد.جیلان برای پرسیدن حال صفیه به در خانه اش می رود اما صفیه فورا می گوید: «خودش رو تو موتورخونه حبس کرده"تنها گناهت اینه که اون روز سوار اون آسانسور شدی.» جیلان می گوید: «نه. اشتباه دیگه ای هم داشتم. من نباید ترکت می کردم.» خان می گوید: «من بدون تو نمی تونم ادامه بدم.» جیلان داد می زند: «نتونستن اینه. این که بیای و تو این زیرزمین تاریک با وجود همه بدیهاش کنارش بمونی.» خان او را محکم در آغوش می گیرد. جیلان می گوید: «به خودت بدی نکن خان!» خان می گوید: «اونو به تو می سپارم.»

صفیه سعی می کند خانه را تمیز کند اما مادرش او را رها نمی کند و مدام در گوشش می خواند که همه چیز کثیف است و او را آشفته می کند.

صفیه رادیو را روشن می کند و سعی می کند به صدای او اعتنا نکند.

دوباره در خانه به صدا در می آید و به محض اینکه صفیه در را باز می کند گلبن او را بغل می کند. صفیه از موهایش خجالت می کشد و گلبن می گوید: «خیلی خوب شده. حتی با خودم گفتم کاش موهای منم کوتاه می کردی.» صفیه یاد روزی می افتد که موهای گلبن را با بی رحمی قیچی کرد و با ناراحتی در را به روی او می بندد.

جیلان و خان برای خوردن شام به رستوران رفته اند و در حالی که جیلان سعی می کند برای بهتر شدن رابطه شان راهی پیدا کند خان تلاش می کند او را عصبانی کند و می گوید: «به نظرم تو ته دلت از این شیفتگی من نسبت به خودت، از این حسادت و دیوونگی خوشت میاد. اعتراف کن.» جیلان به سختی خودش را کترل می کند و می گوید: «چیزی که می خوای رو نمی تونی ازم بگیری.

"اینو گفتم چون ما برای هم خوب نیستیم.» صفیه می گوید: «تا وقتی تو هستی خان نمی تونه کس دیگه ای رو دوست داشته باشه"یه راه برای اینکه بدون نفرت دوستم داشته باشی پیدا کن.» اما خان در مورد خیانتش به جیلان در سال های گذشته حرف می زند و می گوید آن زن یکی از همکاران جیلان بود. جیلان دیگر نمی تواند تحمل کند و لیوان توی دستش را روی سر خان خرد می کند. خان لبخند می زند و دست جیلان را می بوسد و می گوید: «دلم برات تنگ شده!» او ادامه می دهد: «دروغ گفتم. اون زن لورن نبود.»

از روی علائم و ویار گلبن اوکشان و شننور تشخیص داده اند که او پسر دارد اما گلبن که دوست دارد بچه اش دختر باشد به زور و با اصرار چیزهای ترش می خورد.

شب وقتی خان و جیلان به خانه برمی گردند خان می پرسد: «بیا ازدواج کنیم!» جیلان با کلافگی می گوید: «نمی شه. طلاق می گیریم.» خان می گوید: «دوباره ازدواج می کنیم.» جیلان می گوید: «من هرگز با تو ازدواج نمی کنم.»

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت دویست و بیست ۲۲۰ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت دویست و هجده ۲۱۸ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۲۰ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱۸.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
باشگاه خبرنگاران - ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱