قسمت بیست و چهار جیران
سریال جیران قسمت بیست و چهار 24Jeyran Serial Part ۲۴
سریال جیران قسمت ۲۴ دیدیم که ناصر به عشق شک کرده بود و جیران گفت عاشق ناصرالدین شاهم و صید این شکارگاهم. در سیاهچال نوری بر روی سیاوش تابید. حالا سلمان میگوید که حکم پادشاه است و نمیتوان کاری کرد. اما کسی وساطتش را میکند که این بچه بدی نبود ولی نمیدانم چرا این خریت را کرد. سلمان نامهای از جیران میخواند نه آن وقت که عاشق سیاوش شدم فهمیدم چه از دست دادهام چه الان.
" سریال جیران قسمت بیست و چهار 24Jeyran Serial Part ۲۴ سریال جیران قسمت ۲۴ دیدیم که ناصر به عشق شک کرده بود و جیران گفت عاشق ناصرالدین شاهم و صید این شکارگاهم"به خودم که آمدم دیدم سپر انداختهام در برابر عشق ناصرالدین شاه. میگوید اما دل به کشته شدن سیاوش ندارم. من شریک حکم سیاوش هستم چون تنها دلیل آن برای ماندن در ارک عشق به مردم و علاقه به من بوده. دار و ندارم را تقدیم شما کردم. فرستادم تا شاید در مملکتی که گره هر کاری با پول باز میشود شاید بتوانید کاری بکنید.
سلمان به سفارت بریتانیا میرود. دست رد به سینهاش میزنند. سلمان میگوید آمدهام تا با زبان عملی قدرت و سیاست معامله کنیم. تو رابطه سفرا را میدانی. چرا دخالت نمیکنی؟ جواب این است که اگر شاهب فهمد من واسطه شدهام حسابم با کرامالکاتبین است.
"سلمان نامهای از جیران میخواند نه آن وقت که عاشق سیاوش شدم فهمیدم چه از دست دادهام چه الان"پول زیادی است. سلمان جلوی او میاندازد و وعده بیشتری برای او و سفیر میدهد. از فاضل می پرسد که لازم نیست یادآوری کنم حرفی از این ملاقات نباید جایی درز پیدا کند؟ موقع رفتن سلمان، فاضل میگوید گفتی مرحمتی بزرگتر که وسوسه بزرگتری ایجاد کنی. موفق شدی. اما نه.
ممنونم سلمانخان. نه. سلمان میگوید اما تو آدم عاقلی هستی فاضلخان. میدانی این قسم فرصتها همیشه نصیب هر آدمی نمیشود به آن فکر کن. کیسه سکه را بر میدارد و میرود.
"من شریک حکم سیاوش هستم چون تنها دلیل آن برای ماندن در ارک عشق به مردم و علاقه به من بوده"کاظم میرزا پیش پدرش آقاخان است. صدراعظم میگوید چقدر تعجب کرده. کاظم به نوعی تحسین میکند زن را. صدر اعظم میگوید موازنه حال و آینده ما به ولایتعهدی شاهزاده معین گره خورده. آن روستازاده اگر مهار نشود توازن دربار به هم میخورد.
کاظم میگوید کمکم باید بپذیریم که این جیران حریف لایقی است. اگر توانسته از این مهلکه جان به در ببرد یعنی لیافتش کمتر نیست. جیران زن است اما ضعیفه نیست. چرا مستقیم نجنگیم باهاش؟ میرزا آقاخان نوری میگوید که با یک زن بجنگم ؟ خاک بر سرت کاظم. کاظم میگوید ولی همین الان یک عده به نیابت از شما در حال جنگند و دشمن را نباید دست کم گرفت.
"چرا دخالت نمیکنی؟ جواب این است که اگر شاهب فهمد من واسطه شدهام حسابم با کرامالکاتبین است"کاظم. میتوانی قبرش را بکنی؟ جواب این است که کسی که با دست خودش طناب بیندازد دور گردن معشوق سابق رقیب بزرگی است. ولی بعد از آن او درگیر شدیدترین تالمات روحی میشه و مستعد بزرگترین خطاهاست. طوری که حتی شفاعت ملکزاده هم نمیتواند گره از کارش باز کند. آن وقت است که میتوانیم کلک او را بکنیم.
گلنسا سراغ جیران رفته و میگوید هیچ خبری نیست. میگوید رحمت پیغام فرستاده که به جایی نرسیده است. حال جیران خراب میشود. صبح است و قراولان و صدر اعظم و مهد علیا به همراه همسران شاه در میدان منتظر تشریف فرمایی ناصرالدین شاه. روشنآغا مضطرب است و سیاوش را میآورند.
"از فاضل می پرسد که لازم نیست یادآوری کنم حرفی از این ملاقات نباید جایی درز پیدا کند؟ موقع رفتن سلمان، فاضل میگوید گفتی مرحمتی بزرگتر که وسوسه بزرگتری ایجاد کنی"ناجی میگوید خودش از خطر رست ولی خوب است. داغدار میشود زنک حیلهگر. ندیمه اش میپرسد نمیخواهی بروز بدهی کی گرفتارش کرد؟ جواب این است که چه فرقی میکند خیال کنید یکی از همین خواجهها. روشنآغا لبخند می زند. برای ناصرالدین شاه تاج را آوردهاند.
بر سر میگذارد. قراول خاصه، سلمان اجاره ورود میگیرد و وارد میشود. میگوید محکوم را آوردهاند. همه منتظر تشریففرمایی شما هستند. فقط فاضلخان برای دستبوسی آمده و پیغامی دارند از طرف سفیر روس.
"چرا مستقیم نجنگیم باهاش؟ میرزا آقاخان نوری میگوید که با یک زن بجنگم ؟ خاک بر سرت کاظم"فاضل در دیدار با شاه ابراز ارادت میکند. شاه میگوید تا کی میخواهی هم از توبره روسیه بخوری هم انگلیس؟ فاضل میگوید کسی بوده که هر دو زبان را میدانسته. اگر دست من بود جاروکش دربار سلطان میشدم. سفیر روس پیشنهاد فوری دارد که مثل دو سال پیش که دیمیتری به تهران آمد و کشتیگیر دارالخلافه را شکست داد. اما ظاهرا حضرت سلطان به خاطر شرطبندی در آن مبلغ کلانی به سفیر روسیه باخته اید که پرداخت نشده است.
در نهایت میگوید کشتیگیر روس دو هفته دیگر دوباره به تهران میآید. پیشنهادش این است که مسابقهآی بین او و همتای ایرانی برگزار شود و اگر موافق بودید معادل مبلغ قبلی شرط بندی شود. شاه میپرسد چرا با این عجله خبر دادید؟ جواب فاضل این است که آن صاحب بازوبند پهلوانی امروز منتظر اجرای حکمش است. شاه میگوید پس اخیرا اخبار اندرونی هم به گوش سفارتین میرسد. به پرنس بگو نه تنها از مسابقه واهمهای نداریم بلکه حاضریم ۲ مقابل شرط ببندیم ولی نه برای این جوان فاسد و فاسق که قرار است اعدام شود.
"کاظم میگوید ولی همین الان یک عده به نیابت از شما در حال جنگند و دشمن را نباید دست کم گرفت"لحظه به لحظه به اعدام سیاوش نزدیک می شویم. شاه از سلمان میپرسد به نظرت جوابی که به سفیر روس. دادیم چطور بود؟ سلمان میگوید قاطع و کوبنده،مثل همیشه. سلمان جلوی شاه سجده میزند و میگوید از این ترس که کسی نتواند در روز موعود رقیب این روسها شود آتش به جانم میزند. هر.
وقت که از شکست جد بزرگوارتان در ایران و روس صحبت میکنید منقلب میشوید. نمیخواهم قبله عالم شاهد شکست کشتیگیر ایرانی در برابر کشتیگیر روس باشد. عرض حقیر این است که از بدِ حادثه این جوان خاطی تنها بخت ما برای فرار از تقدیر لااقل در تشک کشتی است. کاش به او فرصت میدادید. اگر پیروز شود رعایای مملکت قدردان شاهنشاه خواهند بود که اعاده حیثیت کردهاید.
"میتوانی قبرش را بکنی؟ جواب این است که کسی که با دست خودش طناب بیندازد دور گردن معشوق سابق رقیب بزرگی است"شاه میگوید اگر این ملعون شکست خورد چه؟ سلمان میگوید نمیبازد قربان. اگر پیروز نشد علاوه بر او بنده حقیر هم به کیفر این بیلیافتی گردن بزنید. دستور متوقف میشود و همه تعجب میکنند. سلمان و فاضل با هم دیدار میکنند. پولها را برای آوردن دیمیتری میگیرد.
فاضل میگوید این ارزشش خیلی بیشتر از شرطی است که سفیر با شاه بسته. سلمان میگوید برای این است که دیمیتری ببازد. فاضل می گوید کشتیگیر شما ضعیف و مجروح هم هست. بیخود نیست که به این نره خر روس میگویند دیمیتری مخوف. حالا همین نگرانی، دغدغه گلنسا و جیران هم هست.
"صبح است و قراولان و صدر اعظم و مهد علیا به همراه همسران شاه در میدان منتظر تشریف فرمایی ناصرالدین شاه"سلمان سراغ سیاوش رفته و میگوید خود کرده را تدبیر نیست. تو را وهم برداشته بود. فکر کرده بودی دختره فرخلقاست. تو هم امیرارسلان نامدار. حرمسرای سلطان هم محبس دیو فولادزره.
برای سیاوش تعریف میکند ماجرا چیست و جیران دار و ندارش را داد که سر تو بالای دار نرود. دعا کن بابت این واهمه و دلآشوب این مدت بچه شاه سقط نشود که خودم ریزریزت میکنم. تا روز مسابقه با پهلوان روس عمرت به دنیاست. سیاوش میپرسد مگر همانی نیست که پهلوان اسفندیار را در حرکت اول با خاک یکی کرده؟ سیاوش میگوید خب مگر نمیبینی که چطور شدهام و زخمم ناسور است؟ چه جان و جنمی دارم که سرشاخ شوم؟ کاظممیرزا به پدرش میگوید که من به کل این ماجرا مشکوکم. اگر صحنه مهیای پیروزی قراول مجروح باشه چی؟ رعایا چه میکنند؟ صدر اعظم او را میبوسد و میگوید من خودم هم بدم نمیآید سفیر روس را بازخواست کنم و نمیتوانم به خاطر یک دختر روستایی در سفارت روس بلوا کنم.
"ندیمه اش میپرسد نمیخواهی بروز بدهی کی گرفتارش کرد؟ جواب این است که چه فرقی میکند خیال کنید یکی از همین خواجهها"جیران و ناصرالدین شاه با هم حرف میزنند. شاه نگران این است که اتفاق دو سال پیش تکرار شود. میگوید تو نبودی. گندهبکِ روس به محض به صدا درآمدن زنگ مرشد پشت پهلوان اسفندیار را به خاک مالید. پهلوان کارکشتهای اهل زهد و تقواست اسفندیار.
نه مثل این جوانک اهل هرزگی و خطا. خدا میداند چطور قرار است رسوا شویم. جیران میگوید این همه تشویش در شان سلطانمان نیست. شاه میگوید ما به دنبال رفع تشویشیم جیرانم. جیران میپرسد چطور سرورم؟ شاه میگوید کاش او را گردن میزدیم.
"شاه میگوید تا کی میخواهی هم از توبره روسیه بخوری هم انگلیس؟ فاضل میگوید کسی بوده که هر دو زبان را میدانسته"طلب پیشین روس را میدادیم و خود را رها میکردیم. رعیت ایران دل خوشی از روسها ندارد. ترسم از این است که کشتیگیر ما زمین بخورد و سفارش روس چراغانی شود. میترسم. سیاوش در حال آماده شدن است.
تغذیه اش توسط سلمان جدی گرفته شده است. تمرین میکند. شب و روز. روز مسابقه سر میرسد. همه در میدان حاضرند.
"سفیر روس پیشنهاد فوری دارد که مثل دو سال پیش که دیمیتری به تهران آمد و کشتیگیر دارالخلافه را شکست داد"از رفیق تا رقیب. مسابقه شروع میشود.در لحظه اول شکست نمیخورد ولی اوضاع بد هم پیش نمیرود. در میانه بازی هواداران بهادر برای دیگران کری میخوانند. سیاوش خاک میشود. به سلمان میگوید بخواهم هم نمیتوانم پشتش را به خاک بمالم.
برو تمامش کن تا آبروی مملکت را نبردهام. سلمان میگوید این مردم داغدار ۱۷ ولایت جدا شده و گلستان و ترکمانچای هستند. دور بعدی بازی آغاز میشود. کفایتخاتون در میانه مسابقه تتوی زانوی سیاوش را میبیند و ظرف از دستش میافتد. مهد علیا فکر میکند هیجانزده شده است و از کفایتخاتون میخواهد که خوددار باشد.
"اما ظاهرا حضرت سلطان به خاطر شرطبندی در آن مبلغ کلانی به سفیر روسیه باخته اید که پرداخت نشده است"سیاوش پیروز بلند میشود. در نهایت سیاوش با فکر مردم ایران جلوی روسها پیروز میشود.
قسمت بعدی - سریال جیران قسمت بیست و پنج ۲۵ قسمت قبلی - سریال جیران قسمت بیست و سه ۲۳ Next Episode - Jeyran Serial Part ۲۵ Previous Episode - Jeyran Serial Part ۲۳اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران